آقای دکتر مصدق، تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
مروری بر زندگی دکتر محمد مصدق و فعالیتهای او
هرکس پای در ورطهٔ هراسانگیز نوشتن دربارهٔ علوم انسانی و بدتر از آن، نوشتن دربارهٔ سیاست بگذارد، چه بخواهد و چه نه، چه قبول کند و یا نخواهد این موضوع را بپذیرد، در درون خود علاقهها و نفرتهایی دارد که بر نوشتههایش، کنشهایش و تصمیماتی که میگیرد بسیار تأثیر میگذارد. دربارهٔ دکتر مصدق نیز نگارنده چنین وضعیتی دارد و علاقهٔ قلبی او نسبت به مصدق خواه ناخواه باعث میشود در نوشتههایش چشم بر حقیقتی فرو بندد و یا غیر واقعی را واقع جلوه دهد. بیگمان تلاش من این خواهد بود که مصدق و نهضت ملی را هم مانند سایر پدیدههای سیاسی از دریچهای بدون تعصب و پیشداوری ببینم، لکن آن هنگام که احساسات و عواطف اختیار من را در دست میگیرند، شاید لازم باشد قلم را لختی در سوگ نهضت ملی و آنچه ایران عزیز از دست دادهاست بر پهنهٔ بیکران کاغذ بگریانم و تسلای خاطر هواخواهان نهضت باشم. باری، این سطور را نوشتم که پیشاپیش اعتراف نمایم متنی که پیش روی شماست از دیدگاه یک هوادار جبهه ملی نوشته شده و بر خود لازم میدانم به حکم انصاف شما را توصیه کنم که نظرات مخالف با نهضت را بیابید، در سیطرهٔ فهم بگیرید؛ و بیگمان قاضی نهایی دربارهٔ نهضت، خوانندگان خواهند بود.
اصولاً در تاریخ ایران هر پدیدهای یا سیاه دیده میشود و یا سپید، یا با آن دشمنیم و یا دوستدار اوییم. این تلقی از پدیدهها که شاید کتابها باید در واکاوی آن نگاشته شود، باعث شده که دکتر محمد مصدق مانند هر کسی که در طول تاریخ هزاران سالهٔ این سرزمین برای مدتی زمام امور را در دست داشتهاست، همزمان یک چهرهٔ اهورایی و یک چهرهٔ اهریمنی پیدا کند که چهرهٔ واقعی، انسانی و زمینی او را زیر سؤال بردهاند. پر واضح است که من در این مجال کوتاه نخواهم توانست چهرهٔ حقیقی دکتر مصدق را از زیر تودههای غبار بیرون کشیده، غبار از روی او بتکانم و چهرهٔ واضح او را در مقابل خواننده قرار دهم. من در این نوشته خواهم کوشید نگاهی اجمالی به زندگی او داشته باشم و در خلال آن گوشههایی از چهرهٔ اهریمنی او را نقد کرده و دیدگاه واقعگرایانهتری ارائه دهم.
خردینهای در میان بزرگان
ده دوازده سال بیشتر از عمرش نگذشته بود که با از دست دادن پدر، مسئولیت مستوفیگری را بر عهده گرفت و آنچنان لیاقتی از خود نشان داد که بزرگان آن عصر آیندهٔ درخشان پیش روی او را به عینه میدیدند. مصدق السلطنهٔ جوان ، پس از پیروزی مشروطه، مستوفیگری را کنار گذاشت و در هنگام استبداد صغیر برای ادامهٔ تحصیل راهی فرنگ شد.
ظاهراً مادر دکتر مصدق به برادر ناتنیاش توصیه کرده بود که برای در امان بودن مصدق از دشمنان مشروطه، نام او را هم در سیاههٔ نمایندگان قلابی مجلس فرمایشی فتحعلی شاه بنویسند. همین موضوع دستاویزی فراهم کرده که او را متهم به ضدیت با نهضت مشروطه کرده و او را فردی بدانند که در دیدار با فتحعلی شاه (که مصدق را پسر عمو میخوانده) برای رفتن به فرنگ رخصت گرفتهاست. نمیدانم حضور یک فرد در یک لیست بدون خواست خودش چقدر میتواند بر افکار سیاسی او دلالت کند و این که فتحعلی شاه یکی از عموزادگانش را پسر عمو بخواند چقدر میتواند منجر به مستبد دانستن پسر عموی مذکور باشد. حال آن که خود این افراد در همین روزگار که نه فتحعلی شاهی در کار است و نه لیاخوفی، کوچکترین اعتراض خود را در چنان لفافهای میپیچند که خدای ناکرده مبادا قدرت را ذرهای از خود برنجانند.
مصدق در فرنگ نیز اتفاقات ایران را رصد میکرد و در برابر رویدادهایی مانند قرارداد وثوق الدوله به موضعگیری میپرداخت. موضعگیری او در برابر پادشاهی رضاشاه و شجاعتی که در سخن گفتن در روزگار خفقان پلیسی رضاخانی از خود نشان داد حاکی از مشروطهخواهی و احترام او به نهضت نوپای ملی ایرانیان است. آنان که به دنبال ضد مشروطه جلوه دادن مصدق هستند باید به متن رویدادها بیشتر از حواشی توجه کرده و رفتار مصدق را بر تفسیرهای خودشان از اتفاقات تاریخی (که اغلب ارزش تاریخی هم ندارند) ارجحیت دهند.
در سالهای حکومت رضاشاه، مصدق عمر خود را در تبعید گذراند و تنها زمانی توانست به عرصه سیاسی کشور بازگردد که حکومت دیکتاتوری فاسد رضاشاه توسط ارتش افسد متفقین از ایران دفع شده بود.
نظریه پردازی نهضت
دو پدیدهٔ شوم همواره ایران را در کام خود فرو برده، مانع پیشرفت و ترقی آن شدند: یکی استبداد حاکمان داخلی و دیگر استعمار قدرتهای بیگانه. چه آن زمان که به قول مصدق آن یونانی به ایران تاخت و چه آن زمان که خلفای بغداد بر اریکهٔ قدرت نشسته بودند؛ چه آن زمان که مغولان و نوادگانشان ایران را غارت میکردند و چه آن زمان که پرتغالیها، انگلیسها و روسها شیرهٔ جان این سرزمین کهنسال را میمکیدند، ایران تحت سلطهٔ بیگانگانی بود که ذرهای برای فرهنگ، آبادانی و استقلال آن دل نمیسوزانیدند.
در اواخر عهد قاجار و دورهٔ پهلوی رسم نامیمونی در ایران نهاده شد که طرفداران روس و انگلیس سعی میکردند امتیازات برابری برای قدرت متبوع خود کسب نمایند. اینان معتقد بودند که راه حفظ ایران این است که هر آنچه امتیاز به عنوان مثال در جنوب کشور به بریتانیا داده میشود، به همان میزان هم باید امتیاز در شمال کشور به روسها داده شود. آنها خیال میکردند تعارض منافع و رقابت ایجاد شده میان دو ابر قدرت باعث سرمایهگذاری و ایجاد فرصتهای توسعه در ایران خواهد شد. در اصطلاح این استراتژی را موازنهٔ مثبت نامیدهاند.
در مقابل دکتر مصدق نظریهٔ موازنه منفی را مطرح میکند. در این نظریه ایران باید تلاش کند از دادن هر گونه امتیاز به هر یک از دول بیگانه سر باز زده و همچنین حقوق از دست رفتهٔ ناشی از امتیازات اعطا شدهٔ پیشین را نیز باز پس بگیرد. در واقع جبهه ملی و کنشگری سیاسی مصدق پس از شهریور ۱۳۲۰ بر اساس دو اصل موازنهٔ منفی و جلوگیری از قدرتطلبی فراتر از قانون شاه شکل گرفت. پایبندی به اصل اول، منجر به تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در مجلس شورای ملی و التزام به اصل دوم منجر به تعارضات فراوانی شد که مصدق و شاه در طول دوران نخستوزیری مصدق با یکدیگر پیدا کردند.
در میان کارزار
سالهای پایانی دههٔ بیست و آغاز دهه سی در ایران سالهایی پر از شور و شوق، روحیه و سرزندگی و در عین حال سالهایی آکنده از خشم و نا امیدی برای ملتی بود که امیدها و آرزوهایش را بر دوش پیرمرد دلیری گذاشته بود تا به مقصد برساند. ملت، بار دیگر احساس قدرت میکرد، بار دیگر خون به چهرهٔ ایران دویده بود. ایران کهن با همت مردی کهنسال میرفت که جوان شود و در عرصهٔ جهانی بدرخشد. و چه بسا که درخشیده بود اگر نامردمیها و دودلیها، دشمنیها و کینهها، خودباختگیها و دوروییها کمر نهضت را نشکسته بود.
دکتر مصدق و یارانش هنگامی که از اصلاح قراردادهای نفتی میان ایران و شرکت انگلیسی نا امید شدند، به ناچار برای احقاق حقوق حقه ملت، قانون ملی شدن صنعت نفت را در مجلس شورای ملی به تصویب رسانده و شخص مصدق را برای اجرای قانون مذکور و حل و فصل دعواهای احتمالی با بریتانیا به نخستوزیری برگزیدند.
ایرادی که به قانون ملی شدن صنعت نفت وارد میشد، عدم دانش و تجربهٔ کافی ایران برای ادارهٔ صنعت نفت و پالایشگاههای بزرگی مانند پالایشگاه آبادان بود که البته خالی از حقیقت نمیتوانست باشد. برخی منتقدان، مصدق و دیگر رهبران نهضت را افرادی دارای دید ساده انگارانه نسبت به مسائل فنی نفت میدانند و معتقدند مصدق و یارانش بیهوده دل به اداره و فروش مستقلانهٔ نفت ملی بسته بودند.
نکتهای که اغلب مغفول میماند، تعارضی است که برای رهبران نهضت، میان منافع ملی و حقوق ملی به وجود آمده بود. آن روزها شرکت نفت ایران و انگلیس به دولتی در دولت ایران تبدیل شده بود، نخست وزیران را عزل و نصب میکرد، نماینده به مجلس میفرستاد و برای طرحهای اقتصادی کشور تصمیمگیری میکرد. رهبران نهضت از بین منافع کوتاه مدت ناشی از حضور این دولت خود خوانده و استقلال کشور حتی به قیمت از دست دادن پول نفت، دومی را برگزیدند. دربارهٔ سادهانگاری مصدق و یارانش نسبت به مدیریت صنعت نفت و چگونگی مقاومت در برابر تبعات تحریمها هم همین بس که به طرح حساب شدهٔ اقتصاد بدون نفت دولت ملی اشاره شود.
فواره چون بلند شود سرنگون شود
شامگاهان غمآلود دردمندان ایران را صبحی تازه فرا رسیده بود. دولت ملی با اقتدار تمام در دادگاه بینالمللی لاهه بریتانیای کبیر را ناکام گذاشته بود و حقانیت خود را در دادگاههای ژاپن و ایتالیا ثابت کرده بود؛ شاه به حقوق قانونی خود در قانون اساسی محدود شده و دولت لیبرال و سکولار مصدق در پی مذاکره با بریتانیا و ایالات متحده برای حل معضل نفت بود. جوانان ایران رؤیایشان را زندگی میکردند، زبانها آزاد و قلمها فراخ بال به نشر اندیشه میپرداختند و گزمه و گزمهچی توان چپ نگریستن به زبان سرخ آزادی را هم نداشتند.
در چنین شرایطی که دنیا به کام و خنده بر لبها روان بود، زمانه بار دیگر زبان سرخ آزادی را بسته و سر سبز آزادیخواهان را بالای دار میخواست. بیگانه و خودی، شاه و بریتانیا و آمریکا، روحانیان درباری و اوباش و مزدوران، دست در دست یکدیگر، زبان بستند و دست شکستند و چوبهها از سرها سرفراز گردانیدند و خون بود که در جگر خونین ملت دوباره روان شده بود. و بغض بود که بار دیگر در سینهٔ فرزندان کینهجوی این خاک فرو خورده میشد تا کی کینهورزان تیغ به دست دوباره طلب حق خود را به کینخواهی برخیزند.
منابع و پیشنهاداتی برای مطالعه بیشتر
۱ . مصدق، سالهای مبارزه و مقاومت، سرهنگ غلامرضا نجاتی، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا
۲ . مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، محمدعلی همایون کاتوزیان، ترجمه فرزانه طاهری، نشر مرکز
۳ . خواب آشفته نفت، محمدعلی موحد، نشر کارنامه
۴ . کودتا: ۲۸ مرداد، سازمان سیا و ریشههای روابط ایران و آمریکا در عصر مدرن، یرواند آبراهامیان، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، نشر نی
۵ . ایران بین دو کودتا، داریوش رحمانیان، نشر خاموش
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.