VM

دهکده اندیشه‌ها
تعامل اندیشه‌ها، راهی مطمئن برای تغییر

alijafari1358

@alijafari1358

comment
bookmark
more-options
comment
bookmark
more-options

کُند یا تُند؛ مسأله این است

نگاهی جامعه شناختی به توسعه‌ی درون‌زا و انقلاب‌های اجتماعی و سیاسی

در ساده‌ترین و البته جامع‌ترین تعریفی که از توسعه‌ی درون‌زا و برون‌زا می‌توان ارائه کرد، توسعه نه تنها بر مبنای ویژگی‌های اقتصادی جامعه، بلکه با توجه به شاخص‌های انسانی و زیست‌محیطی و پایداری آن در نظر گرفته‌ می‌شود. از این منظر، توسعه‌ی درون‌زا به فرایندی اشاره دارد که در آن، رشد و پیشرفت اقتصادی در کنار بهبود و ارتقاء سطح سواد عمومی جامعه، بهداشت، عدالت، عقلانیت، آزادی‌های فردی و اجتماعی، مشارکت سیاسی، دموکراسی، حفظ محیط زیست و ...، مبتنی بر منابع و نیروهای داخلی هر جامعه‌ای استوار شود. در مقابل، توسعه‌ی برون‌زا نیز بر تأثیر منابع و نیروهای خارج از جامعه در دستیابی به مؤلفه‌های توسعه تأکید دارد.

اگرچه، هیچ جامعه‌ای را نمی‌توان یافت که توسعه‌ای کاملاً درو‌ن‌زا یا برون‌زا داشته باشد و معمولاً جوامع انسانی در روند توسعه‌ی خود، ترکیبی از منابع و نیروهای داخلی و خارجی را به کار می‌گیرند، اما مسئلهٔ اصلی در وزن و میزان تأثیر عوامل داخلی و خارجی در این فرایند است. وقتی سخن از توسعه درون‌زا می‌شود؛ سرعت کم و اتکاء بیشتر به نیروهای درونی هر جامعه‌ای، مهم‌ترین عناصر این گونه توسعه است. توسعه‌ی پایدار و درون‌زا عموماً ناشی از رشد و تحولات فکر و اندیشه و شیوهٔ ارتباطات کنشگران اجتماعی با یکدیگر است. به‌طور معمول در نظریه‌پردازی‌های اجتماعی، توسعه‌ی درون‌زا با سرعت کُند و نتایج آرام و پایدار را در برابر انقلاب‌های سیاسی و اجتماعی با سرعت تُند و پیامدهای خشن و زودگذر قرار می‌دهند به طوری که در هر انقلاب سیاسی و اجتماعی به دلیل اینکه افراد و نهادها فرصت کافی برای نهادینه کردن ساختارها، ارزش‌ها و هنجارهای جدید را ندارند؛ ناگزیر به بازتولید ساختارها و ارزش‌های کهن روی خواهند آورد. ساختارهای اقتصادی وابسته به منابع طبیعی خام و نیز ارزش‌ها و هنجارهای استبدادی و نقض آزادی‌های فردی و اجتماعی که در طول زمان به فرهنگی نهادینه تبدیل شده؛ از جمله مواردی هستند که معمولاً در انقلاب‌هایی که بدون طی کردن روند طبیعی رشد آگاهی‌‌ها و ساختارهای فرهنگی و اقتصادی به وقوع می‌پیوندند، مشاهده می‌شود. 

 

اهداف توسعه پایدار

 

جامعهٔ فرانسه؛ نمونه‌ای برای توسعه پایدار و درون‌زا

اگر بخواهیم به نمونه‌ای واضح از یک فرایند توسعه‌ای پایدار و درون‌زا اشاره کنیم؛ بدون شک، تجربهٔ فرانسه در گذر از نظام پادشاهی به سمت مدرنیته، لیبرالیسم و دموکراسی، یکی از بهترین نمونه‌های ممکن خواهد بود.

فرانسه در حال حاضر به عنوان یکی از کشورهای توسعه‌یافتهٔ جهان در نظر گرفته می‌شود که علاوه بر داشتن قدرت بالای اقتصادی در نظام تجارت جهانی (پنجمین قدرت اقتصادی جهان)، بر اساس آمارهای بین‌المللی در سال ۲۰۱۸، از لحاظ شاخص‌ توسعه‌ی انسانی در ردهٔ ۲۸، از نظر شاخص‌ مردم‌سالاری در رتبهٔ ۲۴ و از لحاظ شاخص‌ آزادی در وضعیت رضایت‌بخش و تا حدودی نقض دموکراسی به‌دلیل حاکم بودن اقتصاد نیمه‌آزاد قرار دارد. اما جامعهٔ فرانسه در نیمهٔ دوم قرن هجدهم میلادی، با وجود تلاش‌های روشنگرانه فلاسفه و اندیشمندان نهضت روشنگری، همچنان تحت استبداد و خودکامگی لوئی شانزدهم قرار داشت. انقلابیون در طول تقریباً یک دهه، با صرف هزینه‌های هنگفت انسانی و مالی، توانستند بر پادشاه غلبه کنند اما به آرمان‌ها و اهداف خود نرسیدند؛ چرا که انقلاب، مقدمه‌ای شد بر ظهور امپراتوری ناپلئون بناپارت و جنگ‌ها و کشورگشایی‌هایی که عملاً دست یافتن به آزادی، دموکراسی و حکومت مردم بر مردم را حدود یک قرن به عقب انداخت. پس از ناپلئون، سلطنت مشروطه به فرانسه بازگشت. پس از آن، دوباره نظام جمهوری شکل گرفت تا این که ناپلئون سوم (برادرزاده ناپلئون)، کودتا کرده و امپراتوری دیگری به راه انداخت و بالاخره در سال ۱۸۷۰ میلادی، با برکناری ناپلئون سوم و جایگزینی جمهوری، فرانسه از سیطرهٔ حکومت‌های پادشاهی و استبدادی نجات یافت. 

تجربه تاریخی به ما یادآور می‌شود که دستیابی به توسعه در جامعهٔ فرانسه حدود سه قرن طول کشیده است و این زمانِ زیاد برای ایجاد تغییر و تحولات اجتماعی و سیاسی ناشی از رنسانس و نهضت روشنگری، کاملاً کافی بوده است و فرایند توسعه در فرانسه را باید یک فرایند درون‌زا بدانیم. چرا که مردم در طی دهه‌های مختلف، از ظلم و ستم پادشاهان و حاکمیت خفقان‌آور مذهبی که کلیسای کاتولیک تحمیل کرده بود؛ به ستوه آمده بودند و با روشنگری فیلسوفانی چون دکارت، مونتسکیو و ولتر در طول قرون گذشته، به آگاهی کافی برای براندازی نظام سلطنتی فرانسه رسیده بودند. حال با انقلابی که سرشار از چهرهٔ زشت خشونت و جنگ و کشتار بوده و روند این توسعه را با تأخیر و تعویق مواجه ساخته، چه کنیم؟

 پاسخ این است که در مسیر توسعه‌ی درون‌زا، اگر نیروهای حاکم سیاسی و قدرتمندان جامعه نخواهند با خواست عمومی توسعه‌ی درون‌زا که شامل پیشرفت همه‌جانبهٔ جامعه در حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حفاظت از منابع طبیعی است، همراه و هماهنگ شوند؛ چاره‌ای جز انقلاب برای نیروهای نوگرا و تحول‌طلب باقی نمی‌ماند و در چنین شرایطی، انقلاب سیاسی و اجتماعی هم بخشی گریزناپذیر و طبیعی از توسعه‌ی درون‌زا خواهد بود که البته به طور معمول، هزینه‌های زیادی را بر دوش جامعه می‌گذارد اما جامعه‌ای که راه طبیعی رشد و پیشرفت خود را مبتنی بر عقلانیت و منافع عمومی طی می‌کند؛ با وجود وقوع انقلاب سیاسی به عنوان یک مرحله از سیر طبیعی توسعه‌ی درون‌زا، در نهایت با موفقیت از این برهه عبور می‌کند و با تحکیم پایه‌های عقلانیت در حوزه‌های مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، توسعه‌ی پایدار و همه‌جانبه و هم‌گون را که نتیجه‌اش، آسایش و آرامش بیشتر مردم است؛ به ارمغان می‌آورد. 

freedom

 

جامعهٔ روسیه؛ نمونه‌ای برای توسعه برون‌زا و نقش انقلاب سیاسی در آن

روسیهٔ امروزی، وارث حجم وسیعی از فرهنگ، ادبیات، هنر و فلسفه است که از قرن هجدهم و در اوج قدرت تزارها ایجاد شده است. اما با وقوع انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، روند رو به رشد این فرهنگ بزرگ که با مشارکت حداقل ۱۶۰ گروه قومی شکل گرفته، با وقفه‌ای طولانی مواجه شد. از لحاظ اقتصادی، پیش از انقلاب، مردم و به ویژه دهقانان و کارگران از وضع اقتصادی جامعه به شدت ناراضی بودند و تلاش‌های مارکسیست‌ها و احزاب کمونیست، چندان که باید نتوانسته بود زمینه‌های لازم برای رشد و توسعه‌ی فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را در بین مردم فراهم کند. پس از پیوستن امپراتوری روسیه به جنگ جهانی اول در مقابله با امپراتوری آلمان و کشته شدن میلیون‌ها سرباز و ایجاد نارضایتی‌های فراوان، بالاخره احزاب کمونیست توانستند بر نیکلای دوم غلبه کرده و پس از جنگ قدرت داخلی، به ترتیب لنین و استالین، قدرت مطلق حاکم بر اتحاد جماهیر شوروی شدند که از ائتلاف و اتحاد بین روسیه و چهارده جمهوری دیگر شکل گرفته بود. اگر چه سیاست‌های انضباط اقتصادی استالین توانست در مدت کوتاهی، روند صنعتی شدن شوروی را تسریع بخشد اما از لحاظ فرهنگی و اجتماعی، دوران تاریک و وحشت‌زایی را بر مردم شوروی تحمیل کرد. استالین به بهانهٔ مقابله با دشمنان کمونیست، صدها هزار نفر را اعدام کرد و سیاست‌هایش منجر به شکل‌گیری قحطی در برهه‌ای از زمان شد و میلیون‌ها نفر بر اثر آن تلف شدند و بسیاری از دانشمندان و اندیشمندان و اهالی فرهنگ و هنر، به اجبار مهاجرت کرده و در کشورهای غربی ساکن شدند. ورود شوروی به جنگ سرد با ایالات متحده آمریکا پس از جنگ جهانی دوم، موجب توسعه‌ی نامتوازن این کشور پهناور به نفع تولید تسلیحات نظامی و به ضرر توسعه‌ی انسانی و اقتصادی عمومی شد تا اینکه در ۱۹۹۱، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی رخ داد. با وجود تلاش‌های روسیه جدید برای پیوستن به بازار آزاد و ایجاد زیرساخت‌های دموکراتیک، این کشور همچنان به عنوان یک رژیم غیردموکراتیک و غیرآزاد با شاخص‌های توسعه‌ی انسانی پایین شناخته می‌شود. روسیهٔ امروزی در شاخص‌های مردم‌سالاری در ردهٔ ۱۲۴، در توسعه انسانی‌ رتبهٔ ۵۲ و از لحاظ شاخص‌های آزادی در ردهٔ کشورهای اقتدارگرا و رژیم‌های استبدادی قرار دارد. 

در نهایت باید اشاره شود که دو عامل مهم انقلاب کمونیستی و ائتلاف با جمهوری‌های دیگر به منظور استفاده از منابع انرژی آنها، در کنار عامل درونی آماده نبودن اذهان عمومی مردم روسیه به دلیل توجه و تأکید بیش از حد بر سنن و آیین‌های گذشته، نشان‌دهندهٔ توسعه‌ی برون‌زا و ناپایدار در جامعهٔ روسیه هستند. توسعه‌ای که با به ارمغان آوردن فضای دیکتاتوری در عرصهٔ سیاسی و اجتماعی و از بین بردن رفاه و آسایش در اقتصاد عمومی، فرهنگ بارور سده‌های گذشتهٔ روسیه را با رکود و عقب‌ماندگی از سایر جوامع توسعه‌یافته مواجه ساخت.

دولت دیکتاتوری

سخن آخر

با ریشه‌یابی تاریخی این دو انقلاب، متوجه می‌شویم که در دو جامعه‌ای که روند توسعهٔ مدرن را تقریباً هم‌زمان شروع کرده‌اند؛ چگونه یکی با تکیه بر عوامل درون‌زای تغییرات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی که عمدتاً ناشی از آگاهی عمومی گسترده است که در طول زمان شکل گرفته؛ توسعه‌ای پایدار و متوازن را مستقر ساخته و دیگری با تأکید بر عوامل برون‌زا نظیر انقلاب سیاسی‌ای که از نیازهای واقعی آزادی‌خواهانه و دموکراتیک جامعه نشأت نگرفته؛ به توسعه‌ای نامتقارن که در آن، اقتصادی قدرتمند اما با شاخص‌های آزادی و دموکراسی پایین حاکم شده، دست یافته است.

این مقایسه به ما این بینش را می‌دهد که به فهم درست و واقع‌بینانه‌ای از فرایند توسعه‌ای که بیش از یک قرن از شروع آن در ایران گذشته است، برسیم و متوجه باشیم که هر انقلابی لزوماً در راستای فرایند توسعهٔ متوازن و پایدار قرار ندارد و ضرورتاً هر تغییر ساختاری با سرعت تُند، نمی‌تواند آرمان‌های آزادی‌خواهانه، عدالت‌طلبانه و دموکراسی‌گرایانه مردم ایران را تحقق ببخشد. 

رهرو آن نیست که گَه تُند و گَهی خسته رود         رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود


منابع:

در نگارش این مطلب از منابع زیر استفاده شده است:

 - کوریاکوف، میخاییل (۱۳۶۸) ، تاریخ گویای انقلاب اکتبر، ترجمه: فتح اله دیده‌بان، انتشارات کتابخانه فروردین

 - Democracy Index 2018: Me too? Political participation, protest and democracy

- Freedom Index 2018, Wayback Machine, Reporters Without Borders, Press, April 2018 

- Human Development Index". Economic Times. Archived from the original on 1 December 2017

 

comment
bookmark
|

نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.