VM

دهکده اندیشه‌ها
تعامل اندیشه‌ها، راهی مطمئن برای تغییر

reihane_ghafi

@reihane_ghafi

دانشجوی زبان و ادبیات فارسی.

comment
bookmark
more-options
comment
bookmark
more-options

مردی که گاو شد!

نگاهی به داستان گاو نوشتهٔ غلامحسین ساعدی

داستان گاو از غلامحسین ساعدی

داستان «گاو‍ِ»، داستان کوتاهی نوشتهٔ «غلامحسین ساعدی» است که علاقهٔ شدید یک انسان به گاوش را به تصویر می‌کشد. گره داستان از همان ابتدا و با مرگ گاو شکل می‌گیرد. شیوهٔ مواجههٔ مرد با این مسئله برای مخاطب غیرقابل‌پیش‌بینی و عجیب است. او که از شدت علاقه به گاوش انسان بودنِ خود را فراموش کرده، آنقدر در تقلید رفتارهای گاو استمرار به خرج می‌دهد که از حالت انسانی خود خارج می‌شود؛ اما آیا او واقعاً تبدیل به یک گاو شده؟ آیا حالا که هویت انسانی‌اش را پس می‌زند، می‌تواند یک گاو باشد؟ نویسنده در طول داستان هنرمندانه به این سؤال پاسخ داده است. داستان گاو از غلامحسین ساعدی بعنوان یکی از شاهکارهای ادبیات داستانی ایران، همواره مورد توجه بوده. در این جستار نگاه کوتاهی به این اثر خواهیم انداخت. 


گاو در میان عزادارن بَیَل

ساعدی «گاو» را در سال ۱۳۴۳ بعنوان چهارمین داستان کوتاه از مجموعهٔ‌ داستانی «عزاداران بیل» منتشر کرد. این مجموعه نیز مثل اکثر آثار ساعدی سبک وهم‌آلود، خیال‌انگیز و سوررئالیستی دارد. تمام داستان‌های این مجموعهٔ خواندنی در جغرافیای روستایی به نام بَیَل و در میان مراودات مردم روستا شکل می‌گیرند و ساخت نمایشی دارند؛ یعنی با گفت‌وگو و توصیف پیش می‌روند.

شاید در ابتدا عجیب باشد که ساعدی مجموعه داستانی درمورد زندگی و احوالات مردم روستای کوچکی در آذربایجان غربی نوشته و آن مجموعه تا این حد تحسین شده است؛ اما با نگاهی دقیق‌تر به این اثر می‌فهمیم که مردم روستای بیل درواقع نمایندهٔ تمام اقشار متوسط و سنتی ایران در سال‌های نگارش اثر هستند. روستایی کوچک و کم‌جمعیت که در آن فقر، فساد، جهل، مرگ و خرافات بیش از هر چیز دیگری به چشم می‌خورد و در آن خبری از رونق و پیشرفت نیست. حتی در سرتاسر داستان یک مورد تولد و زایش دیده نمی‌شود؛ اما به جای آن تا دلتان بخواهد مرگ و جنون و خرافات هست. این مردم همواره عزادار و سوگوارند. به همین دلیل «عزاداران بیل» نامیده شده‌اند.

 

درمورد غلامحسین ساعدی

غلامحسین ساعدی نویسنده داستان گاو

غلامحسین ساعدی با نام مستعار «گوهرمراد» را همه می‌شناسیم. نویسندهٔ مطرحی‌ست و نیاز به معرفی ندارد؛ اما در داستان گاو بُعدی از شخصیت و زندگی او تأثیر به‌سزایی داشته و آن اینکه آقای نویسنده روان‌پزشک هم بود. او کاملاً به مشکلات روحی انسان و چَم‌وخَم روان او مسلط بود. به همین خاطر وقتی دارد از انسانی حرف می‌زند که اصطلاحاً دچار مالیخولیا و استحالهٔ شخصیتی شده و فکر می‌کند گاو است، حالات و رفتارهای او را چنان باورپذیر و نزدیک به یک گاو توصیف می‌کند که مخاطبی مثل من را به افسوس وا می‌دارد. افسوس به حال آدمی که هویت انسانی خود را تا این حد فراموش کرده و پایین آورده که سر در آخور می‌کند.


داستان گاو با صدای گریه شروع می‌شود!

داستان گاو با صدای گریه شروع می‌شود. صدای گریهٔ زن مشدحسن در سوگ گاوی که بیش از هرچیزی برای همسرش عزیز بوده؛ درواقع شما در همان ابتدا وقتی عکس‌العمل شدید زن را در سوگ گاو می‌بینید، متوجه اهمیت موضوع می‌شوید و صدای گریه را در سرتاسر داستان احساس می‌کنید.

یکی از نقاط خیلی مهم در این داستان که ساعدی از طریق آن گریزی به فرهنگ عامه زده، درست در همین صحنه شکل می‌گیرد. وقتی زن مشدحسن از شدت گریه از حال می‌رود، زنی به نام ننه‌خانم وارد می‌شود و با آگاهی به سنت‌ها و رسوم کهن مردم روستا، زن را به هوش می‌آورد:

ننه خانم گفت:‌ «نمی‌تونه حرف بزنه، حالش به هم خورده، مردها برن کنار… یک تکه کهنه آتیش بزنین و بدین به من.» خواهر عباس یک تکه کهنه آتش زد و داد به ننه‌خانم. ننه‌خانم کهنه را گرفت و پیچید. شعلهٔ آتش توی پارچه خفه شد و دود سیاهی بیرون آمد...

همچنین وقتی که همهٔ مردم روستا بابت مرگ گاو متعجب هستند، یک نفر از میان جمعیت داد می‌زند: «از کجا معلوم که چشمش نزدن؟» این جمله نشان می‌دهد که خرافات تا چه حد میان آن مردم رواج دارد. درواقع ساعدی در پی آن است که بگوید مواجههٔ این مردم با همهٔ چالش‌های زندگی‌شان براساس خرافات، اوهام و سنت‌های گذشته شکل گرفته است.


لاشهٔ مرغ در داستان گاو؟!

نویسنده در فضاسازی داستان گاو از یک تصویر خلاقانه و روشن استفاده کرده، تصویر لاشهٔ یک مرغ در آب. این تصویر به ساختن فضای متعفن و مرگ‌آلود در داستان کمک می‌کند. انگار هربار به شما نهیب می‌زند که همه چیز بر سر یک موجودِ مرده اتفاق افتاده؛ موجود مرده‌ای که از همان ابتدا، حضورش بر داستان سایه انداخته.

روی استخر لاشهٔ مرغی شنا می‌کرد که ماهی‌ها دور و برش می‌چرخیدند و ذرات چربی را که دورش شناور بود، می‌بلعیدند.

این لاشه روزها در استخرِ وسط روستا می‌ماند و نویسنده هربار حضور آن را به ماجرای گاو پیوند می‌زند. انگار مرگ در بیل آنقدر عادی است که مردم روزها لاشه را از آب خارج نمی‌کنند؛ شاید هم هربار مرغی تازه در روستا می‌میرد و لاشه‌اش در آب می‌افتد…

 

پیر فرزانه در داستان گاو 

با اینکه تمام مردم بیل با خرافات و جهل خو گرفته‌اند؛ اما این داستان یک ناجی هم دارد. فرد خرمندی به نام «مشداسلام» که در شادی‌ها و غم‌های مردم همراه است، برای بردن بیماران‌شان به شهر تلاش می‌کند، در عروسی‌شان ساز می‌زند، مانند یک پیر فرزانه در لحظات مهم داستان به مردم کمک می‌کند و تصمیمات مهم می‌گیرد.

مشداسلام البته بیش ار هر فرد دیگری توی دلِ کدخدای بیل جا دارد. کدخدا او را امین خود می‌داند و در تمامی امور از او مشورت می‌گیرد. ارتباط مشداسلام و کدخدا کاملاً نمادین و آشناست و درهم‌تنیدگی دین و قدرت را به خوبی نشان می‌دهد. مشداسلام بارها از زبان کدخدا برای مردم حرف می‌زند:

مشداسلام گفت:‌ «چیکار کنیم؟» کدخدا گفت:‌‌ «من نمی‌دونم. تو بهتر از همه می‌دونی.» اسلام رفت روی سنگ سیاه مرده‌شوری و گفت:‌ «کدخدا میگه هیشکی به مشدحسن که برگشت،‌ نگه که گاوش مرده…»


داستان گاو یک روایت اسطوره‌ای‌‌ست!

حتماً شما هم هنگام خواندن این داستان از خودتان سؤال کرده‌اید: چرا گاو؟ چرا مشدحسن انقدر به یک گاو علاقه دارد؟ چرا حیوان دیگری به جای گاو در این داستان انتخاب نشده است؟ دلیل این مسئله می‌تواند این باشد که گاو در فرهنگ اسطوره‌ای ما از دیرباز تا کنون جایگاه ویژه‌ای دارد. حتماً شنیده‌اید که طبق باورهای گذشتگان، جهان بر شاخ‌های گاوی بنا شده. به طور کلی در آیین‌های کهن ایرانی مانند میترائیسم گاو حیوان مقدسی به شمار می‌رفته و حتی قربانی کردن آن شر و ناپاکی را از مردم دور می‌کرده. پس می‌توان گفت گاو مشدحسن درواقع قربانی جهل و خرافات مردم بیل بود؛ چون در هیچ قسمتی از داستان هم به دلیل مرگش اشاره نمی‌شود. مشدحسن در سوگ این موجود مقدس اساطیری دچار مالیخولیا می‌شود. موجودی که در فرهنگ اقتصادی روستا تا امروز نیز نقش اساسی دارد.

 

فیلم گاو از داریوش مهرجویی، داستان گاو از غلامحسین ساعدی
سکانس نخست فیلم گاو، ساختهٔ داریوش مهرجویی

داستان گاو؛ از ساعدی تا مهرجویی

در سال ۱۳۴۸ ساعدی به همراه داریوش مهرجویی از روی همین داستان کوتاه،‌ فیلم‌نامهٔ گاو را نوشتند که به ساخت یکی از ستودنی‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران انجامید. فیلم‌نامه با خود داستان اصلی تفاوت‌هایی دارد که باعث شده سیر روایت داستان جذاب‌تر و دیدنی‌تر باشد. اگر داستان گاو را خوانده‌اید، تماشای این فیلم تحسین‌شدهٔ تاریخ سینمای ایران را از دست ندهید!


منابع:

  • مجموعه داستانی عزادارن بیل، نشر نگاه،‌ ۱۴۰۳ 
  • مقالهٔ تحلیل اسطوره‌شناختی درام گاو با تکیه بر جایگاه کهن‌الگویی گاو در اساطیر ایرانی، پژوهشگر: صدرالدین طاهری، فصلنامه علمی ادبیات عرفانی و اسطوره‌شناختی
comment
bookmark
|

نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.