نوروز در تهران عصر قاجار
به روایت سفرنامهنویسان اروپایی
نوروز جشنیست که پیشینهٔ آن حداقل به ۵هزار سال پیش میرسد. این جشن شاید تنها مناسبت غیرمذهبی ایرانیان باشد که هنوز هم بهشکلی فراگیر در ایران پاسداشته میشود.
از دورهٔ صفویه به بعد این جشن با سنتهای مذهبی آیین تشیع در ایران عجین شد. از همیندوره بود که کمکم پای جهانگردان اروپایی به ایران باز شد. بخش زیادی از شناخت تاریخی ما از بود و باش مردم و سنتهای آنها مرهون یادداشتها و سفرنامههای همین سیاحان و جهانگردان است.
آنچه در پی میآید گزیدهایست از مشاهدات سیاحان اروپایی دربارهٔ عید باستانی نوروز در ایران عصر قاجار.
«نوروز برای ایرانیان کلمهٔ سحرآمیز و جادوییست. با شنیدن خبر رسیدن بهار قلب مردم میتپد و بر لبهایشان خنده نقش میزند. ایرانیها در این جشن خاطرات سالهای قبل را مرور میکنند و به آرزوی رسیدن روزهایی بهتر مینشینند. عیدنوروز بهانهایست برای پشتسرگذاشتن مشکلات و شروعی تازه و پر امید.»
این روایت هاینریش بروگش، مستشرق آلمانی و سفیر پروس در ایران عصر قاجار است.
کنت دوگوبینو (مستشرق و دیپلمات فرانسوی) هم در مشاهدات خود آورده است که مردم ایران هفتهها پیش از پایان زمستان، خودشان را برای عیدنوروز آماده میکنند. او ضمن تعجب از تعدد مناسبتهای تقویمی، نوروز را مهمترین جشن ایرانیان میداند. بنا بر مشاهدات دوگوبینو، بازاریان از ابتدای زمستان خودشان را مهیای تأمین اجناس و کالاهای نوروز میکنند. بازاریان انبارهای خود را از آرد، منسوجات و انواع البسه انباشته کرده و گاریهای متعدد میوه از باغات و جالیزهای اطراف شهر به بازار، روانه میشود.
حضور و فعالیت زنان در مدیریت برگزاری عیدنوروز برای او جالب توجه است. میوههای عید را که از هفتهها قبل آماده شده «با تردستی تا نوروز تروتازه نگاه میدارند». غیرممکن است زنان ایرانی در عید از پختن کلوچه بگذرند. غیر از آن «نبات و بسیاری از میوههای شکرسود و خمیرهایی که در دنبه و کره سرخ شده» را برای پذیرایی فراهم میکنند. به گفته دوگوبینو زنان میزبان در ایران معتقدند همه باید «سال را با شیرینی آغاز کنند».
این بغیر از شیرینیهاییست که توسط قنادان حرفهای طبخ میشد. آنطور که پولاک میگوید باقلوا، شیرینیهای خشک با آرد نخود، آرد برنج و آرد سفید در شهرهایی مثل قزوین، یزد و اصفهان طبخ میشد. و به شهرهای دیگر هم فرستاده میشد.
زنان ایرانی، سبزههای نوروز را هفتهٔ آخر سال در ظرفهای کاهگلی یا شکم کوزهها آماده میکردند. آنها همچنین تلاش میکنند در پایان سال علاوه بر تهیهٔ شیرینی، میوه و خوراکی و تکاندن فرشها و نونوا کردن خانه، از شر لباسهای کهنه خلاص شوند. هرکس از دستش برمیآید لباس نو تهیه میکند. همین موضوع باعث زحمت مردانی شده که چندین همسر و دختر دارند. به گفته دوگوبینو در آن ایام «شلوار پفکرده» در میان زنان شهری مد بود و همین موضوع باعث شده بود که شوهران حسابی بهزحمت بیفتند و وامدار یکدیگر شوند.
گویا از همان دوران نیز به گفتهٔ این سیاح فرانسوی مردان عیالوار در پایان سال دربهدر دنبال پول و نقد کردن مطالبات خود بودند.
خیابانها و معابر شهرها نیز در روزهای پایانی سال رنگ و بوی دیگری میگرفت. مغازهها را با گل و زرورقهای رنگی میآراستند و معابر اصلی شهر را را با فانوس روشن میکردند. و مقابل دکانها و خانهها، شمع یا چراغ پیهسوز روشن میگذاشتند. مردم دستهدسته به گرمابه میرفتند و بعد از استحمام حنا میگذاشتند.
از دیگر سنتهای پایان سال صله دادن به فقرا بود. فقرا اصطلاحی بود که نه صرفاً به مستمندان بلکه به دراویش نیز منتسب میشد. فرقههای دراویش علاوه بر اطعام شدن در ایام عید، در مقابل خانهٔ بزرگان و شاهان اتراق میکردند و بابرپایی تکیه و چادر منتظر دریافت صله و کمک میماندند. اگر تا شب عید دراویش از بزرگان صله نمیگرفتند، در نفیر (بوق شاخ مانند) میدمیدند و با اینکار اصطلاحاً «بوق صاحبسرای را میزدند» و این اتفاقی بدشگون بود که معمولاً از وقوع آن پیشگیری میکردند.
یکی از مشهورترین این دراویش ظهیرالدوله، اشرافزاده درویش مسلک قاجاری و داماد ناصرالدینشاه بود که مقابل سرایش در ایام نوروز همیشه محل چادر زدن دروایش بود. در یکی از همین نوروزها که درویشی در محوطهٔ خانهٔ شاهزاده چادر زده بود و بر آن پوست تخت، شاخ نفیر، تبرزین، کشکول و تسبیحهزاردانه آویخته بود، ظهیرالدوله به نوکرش گفته بود که صلهٔ درویش را بدهند. اما او همانجا مانده بود و بعد از عید باز هم منتشا بدست، مقابل چادر مینشست. گویا روز اول سال نو که شاهزاده با قامت معتدل و سیمای مردانه، لباس فاخر و شکوه درویشانه همراه با فرزند خوشسیمایش عازم کاخ گلستان بوده، میبیند که درویش هنوز چادرش را جمع نکردهاست. شاهزاده ابتدا تصور میکند که پیشکارش به او صله نداده اما بعد که نگاه درویش نارنج بهدست را به فرزندش میبیند آیه را میخواند. درویش از شاهزاده میپرسد: که یا پیرجان؟ ایشان آقازادهاند؟ ظهیرالدوله هم که خود اهل دلی کارآزموده و نظرباز بوده، با رندی و زیرکی جواب میدهد:
باغ تفرج است و بس / میوه نمیدهد به کس!
رفتن به زیارت اهل قبور از آخرین کارهای مردم پیش از تحویل سال بود. و معمولاً عرف بوده که لحظه تحویل سال در خانه جمع شوند و به تذکار ادعیه و تسبیح بپردازند.
سنت در کردن توپ در تحویل سال از زمان صفویه در ایران رایج بود. معمولاً ۱۱۰گلوله شلیک میشد. همین موضوع هم اسباب خرافهپردازی برای مردم امی شده بود. برخی زنان اجاقکور یا بیشوهر برای گشایش بختشان، به توپ مروارید دخیل میبستند.
بروگش میگوید مردم در لحظهٔ تحویلسال در دستشان یک سکه طلا یا نقره همراه با چند دانهٔ گندم یا برنج نگه میداشتند و در همان حال دعای تحویل سال را زمزمه میکردند.
روز اول سال مردم عامی به دیدن ملای محل میرفتند و صاحبمنصبان و علمای دینی و منجمان، امرای ارتش و سفرا عازم مراسم سلام شاهی میشدند.
در زمان حضور پولاک در ایران عید نوروز مقارن با ماه رمضان بود. به گفتهٔ او مردم روزها از خوردن و آشامیدن امتناع کرده در خانه میماندند و شبها به دیدوبازدید میپرداختند.
در دربار پادشاهان قاجار اما قاعدهٔ کار طور دیگری بود.
زمان برگزاری مراسم توسط منجمباشی تعیین میشد. گاه پیش میآمد که بخاطر انتخاب وقت و ساعت سعد، مراسم سلام، زودتر یا دیرتر از موعد تحویل سال برگزار شود. لباسها با تمهیدات خاصی تهیه میشد.
روز عید درباریان به محض شنیدن نفیر حاضرباش مقربالخاقان برای مراسم سلام به خط میشوند.
انتصابات و عزل و نصبهای حکومتی هم در نوروز و ابتدای سال انجام میشود. بعد از گرفتن هدایا، شاه نیز به حاضران خاصه عیدی ملوکانه میدهد. گرفتن خلعت نو از دستان شاه بهمعنای ابقا در سمت است و هرکس که خلعت نگیرد باید منصب خود را واگذار کند.
بعد از مراسم داخلی، نوبت به برگزاری جشن و آتشبازی در محوطهٔ کاخ میرسد. تردستی طرّاران و دلقکان، بندبازی و نبرد قوچ و میش و از همه مهمتر مسابقهٔ کشتی بین پهلوانان مدعی پایتخت از جمله سرگرمیهای نوروزی درباریان بودهاست.
ناصرالدینشاه در یکی از یادداشتهایش روایتی جالب از این مراسم در نوروز ۱۲۶۱ ه.شمسی نوشته:
«سردر میدان بزرگ رفتیم. جمیع اراذل بودند، کریم شیره، لوطی تبریزی، اسماعیل بزاز و غیره. یک نفر جوانکی است نائب السلطنه، میگفت از طایفه روس است، حالا مسلمان شده است. بندبازی خوبی میکرد. شب هم در کوچه باب همایون آتش بازی شد. شام را هم در همان سردر خوردیم. الحمدلِله تعالی به خیر و خوبی و سلامتی گذشت. تمام مردم و رعیت از امنیت و آرامی و ارزانی و فراوانی نعمت الحمدلِله آسوده هستند، حقیقتاً، ان شاءالله همیشه این طور باشد. امسال کوهها در شب عید به طوری برف است که هیچ وقت نبوده است[...] بخاریها همان طور مثل زمستان میسوزد.»
بعد از آن نوبت به دیدارهای نوروزی میرسد. رسم بوده که پادشاه با خدم و حشم به دیدار علمای بزرگ شهر میرفته و نخستین منزل، خانهٔ امام جمعه بوده. وزرای دولت نیز هریک به دیدار سفرای دول مختلفه میرفتند.
در خاتمه، مهمترین سنت رایج نوروزی مراسم «سیزدهبدر» است. پایان دومین هفته از اعتدال بهار و هنگامی که «در و دشت رنگین شده / نکوتر ز صورتگر چین شده» مردم به تفرجگاههای نزدیک شهر میرفتند.
غیر مراسم آشپزان که تا اوایل عصر ناصری رایج بود و بعد به پاییز مؤکول شد. بقیهٔ سنتهای سیزدهبدر همچنان برقرار است. روز سیزدهم فروردین مردم به تفرجگاهها و باغات میرفتند.
ابن بابویه و بیبی زبیده و همچنین اطراف چشمه علی و باغ صفاییه (در جنوب آن) و باغ شعاع السلطنه از محبوبترین تفرجگاههای مردم تهران بوده.
رسم بوده که در این روز مطربان و معرکهگیران به میان تفرجگاهها میرفتند و اسباب سرگرمی مردم میشدند. بعد از خوردن نهار کودکان و پسران جوان بازی میکردند. الک دولک، میمون بازی، یهقل دو قل و...
نزدیک عصر و هنگام بازگشت نوبت نذر و آرزو بود. رسم بوده که زنان و دختران مجرد برای باز شدن گرهٔ بخت یا برآوردهشدن آرزو، یکی از شاخهای سبزه را گره میزدند و میخواندند:
یکی میخواند: «سیزده بهدر، سال دگر، خونه شوهر، بچهبغل»
دیگری میخواند: «سبزه و سبزهبختی، یه شوهر دس به نقدی»
آنکه هوو داشت میخواند: «سیزده بهدر، سال دیگر، مَردَم به بَر، هووم دربهدر»
آنکه از کوری اجاق یا نداشتن اولاد ذکور گرفتار هوو شدهبود میخواند: «سیزده بهدر، سال دگر/ کنار شوور/ همراه پسر، پَلوی دختر / دردم دوا، کامم روا / هووم طلاق، دستش چلاق»
مردان هم برای بهسامان شدن کار و رفاقت با یار و سوار شدن بر اسب مراد در سال پیشرو با قسم و توسل به فرد مقدسی، میخواندند: ای سبزه! به حق شاه مردان، حاجات دلم به کام گردان.
منابع:
یکسال در میان ایرانیان (ادوارد براون)
سه سال در ایران (کنت دوگوبینو)
سفری به دربار سلطان صاحبقران (کارل بروگش)
آداب و رسوم نوروز (رضا شعبانی – مرکز مطالعات فرهنگی)
ایران و ایرانیان (ادوارد یاکوب پولاک)
اسناد آرشیو سازمان اسناد و کتابخانه ملی
مجموعه مقالات انجوی شیرازی
آرشیو مجله فرهنگ و ادبیات عامه
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.