VM

دهکده اندیشه‌ها
تعامل اندیشه‌ها، راهی مطمئن برای تغییر

tajahmadi

@tajahmadi

روزنامه نگار

comment
bookmark
more-options
comment
bookmark
more-options

بیوگرافی لئو تولستوی

تولستوی؛ یک زندگی تماماً روسی

پرتره تولستوی در دوران میانسالی
لئو تولستوی در ۱۸۷۸

 

«من از مرگ تولستوی می‌ترسم! [...] چرا که او انسان را دوست دارد. و با عقاید و آثار تحسین‌برانگیزش، بازتاب تمام امیدها و آروزهای یک ملت است. بدون تولستوی، ادبیات روسیه، همچون گله‌ای سرگردان، آشفته و پراکنده خواهد بود که چوپانش را از دست داده‌است.»

آنچه خواندید، بریده‌ای از نامه‌ای بود که چخوف خطاب به دوستش نوشته بود. برای ادبیات روسیه و حتی جهان تولستوی نماد و روح یک دوران بود.

دورانی که ادبیات بازتاب آرزوهای یک ملت بود. آیزاک بابل نویسندهٔ یهودی‌تبار روس یک‌بار گفته بود: جهان اگر در هیئت یک انسان دست به‌قلم می‌گرفت و عزم نوشتن می‌کرد، مانند تولستوی می‌نوشت.

در پایان نخستین دههٔ قرن بیستم مطبوعات روسیه و اروپا با سماجت اوضاع جسمانی تولستوی را پیگیری می‌کردند. نویسندهٔ «جنگ و صلح» بعد از بحران معنوی دهه‌های پایانی عمرش، بدل به پیامبری زمینی شده بود که با مرگش جهانِ بی‌قرار قرن بیستم را بحال خود رها می‌کرد.

تولستوی ۸۲ ساله اما در بستر مرگش در مهمان‌خانهٔ راه‌آهن آستاپوفو به یک‌چیز فکر می‌کرد. به وعده‌ای که برادر بزرگترش در ۵ سالگی به‌او داده‌بود.

«راز خوشبختی بر چوب سبز رنگی نوشته‌شده که در جنگل‌های یاسیانا پالیانا مدفون است.»

تولستوی می‌خواست همانجا دفن شود.

برخی زندگینامه‌نویسانِ تولستوی، کودکی او را کسالت‌بار می‌دانند. هرچند روزاموند بارتلت اعتقاد دیگری دارد. او در کتابش که با زیرعنوان «یک زندگی تماماً روسی» منتشر کرده، با برجسته کردن مواردی نظیر وجود «یک پدربزرگ نابینا و قصه‌گو که مانند یک کتاب صوتی بود» به تأثیر خانواده و اطرافیان تولستوی در شکل‌گیری ذائقهٔ او در دوران کودکیش اشاره می‌کند. همچنین پدرش که با نادیده‌گرفتن مناسبات طبقاتی با یک زن دهقان ازدواج کرده بود. و برخورد دوستانه و همدلانهٔ این خانوادهٔ آریستوکرات با پیشه‌وران و دهقانان، و حاکمیت عقاید و تمایلات ارتدوکسی مذهبی در فضای فرهنگی خانوادهٔ تولستوی، از جمله مواردی بودند که به اعتقاد بارتلت تأثیر آنها تا پایان عمر بر تولستوی باقی ماند.

اما هیچکدام این‌ها مانع عطش بی‌پایان نویسندهٔ آینده برای عصیان علیه قوانین سنتی نشد. مشروب‌خواری، قمار، افتادن دنبال دختران جوان دهقانان و پرخاشگری! عاداتی را در روان تولستوی به‌یادگار گذاشتند که بعضاً تا پایان عمر همراه او بودند.

تولستوی جوان در سالهای خدمت در ارتش ۱۸۵۴
تولستوی جوان در سالهای خدمت در ارتش ۱۸۵۴

شاید همین عادات باعث شد که تولستوی در ۱۹ سالگی، تحصیل حقوق در دانشگاه کازان را نیمه‌کاره رها کند و به مزارع خانوادگیش باز گردد. مسئولیت بیش از ۳۰۰ کشاورز و کارگر روزمزد با تولستوی بود. اما بازهم تاب ماندن نیاورد و ۴ سال بعد به ارتش روسیه پیوست.

همزمان با اعزام او به منطقهٔ قفقاز نخستین اثر مهم خود را برای یک مجله فرستاد. این مجله که معنای نام آن معادل کلمه «معاصر» بود توسط نکراسوف اداره می‌شد و داستان «کودکی» که تولستوی با نام مستعار برای این نشریه فرستاد بسیار مورد توجه نکراسوف قرار گرفت.

خدمت تولستوی در ارتش علاوه بر تجربه‌های گرانبهایی که برای او بعنوان یک نویسنده به ارمغان آورد این امکان را به او داد که با نوشتن چند داستان از جمله «نابگ» ، «حمله» و سه طرح که بعدها با عنوان «سواستوپل در اوت» منتشر شد، سیاه مشق‌هایی برای نگارش بنای عظیم رمان جنگ و صلح را تجربه کند.

 

قهرمان داستان من - که با تمام قدرت روحم دوستش دارم... که زیبا بود، هست و همیشه خواهد بود - حقیقت است.

 

علاوه بر وجود نشانه‌هایی برای دغدغه‌های اخلاقی و معنوی تولستوی، می‌توان ردپای زبان روایی جذاب او را که در جنگ و صلح به کمال رسید در این داستانها پیدا کرد.

تولسوی از ۱۹ سالگی شروع به نگارش خاطراتش کرد. بخش‌ مهمی از تلاش‌های او برای شناخت خود و یافتن درکی از رابطهٔ پیچیدهٔ زندگی واقعی با ایده‌های حقوقی و فلسفی در این خاطرات ثبت شده‌است. نکتهٔ عجیب درمورد این یادداشتها تصور تولستوی از خود در مقام یک بازیگر مهم نقش‌های تاریخی در تنظیم نظام حقوقی و آموزشی روسیه و انطباق آن با ارزشهای انسانی و معنوی‌ جدید است.

او در آغاز چهارمین دههٔ عمر خود سفری پنج‌ساله به اروپای غربی را آغاز کرد. با ذهنی سرشار از انگیزه و آرمان‌های بلند اجتماعی. روسیه در مقایسه با پیشرفتهای علمی، صنعتی و اقتصادی و توسعهٔ سیاسی کشورهای اسکاندیناوی و اروپای غربی، کشور عقب نگه‌داشته‌شده تلقی می‌شد.

دیگر صرفاً ماجرا به ظهور یک کاترین یا پطرکبیر خلاصه نمی‌شد. اصلاحات باید در پایین جامعه انجام می‌شد. او تصور می‌کرد استعدادها و منابع انسانی روسیه بواسطهٔ فقر و توسعه نیافتگی در حال هرز رفتن هستند. او می‌خواست کارش را از پایین‌ترین سطح شروع کند؛ آموزش به کودکان روستایی.

ازدواج طوفانی و عاشقانهٔ تولستوی احتمالاً مهمترین فراز زندگینامهٔ تولستوی بعد از بازگشتش از اروپا باشد.

 تولستوی در ۳۵ سالگی عاشق دختر پزشک دربار تزار شده بود. ازدواج با سوفیای ۱۸ ساله آنطور که سوزان جیکوب نویسندهٔ نیوریورک‌تایمز روایت کرده از نظر جنسی برای آنها بسیار سودمند و از لحاظ عاطفی مخرب بود. هرچند ممکن است یک نویسندهٔ فمنیست در اواخر قرن بیستم زندگی دختران روسی در قرن نوزدهم را نپسندد؛ ازدواج، خدمت بی‌وقفه به همسر و خانواده و در نهایت زاد و ولد تا جای ممکن!

کنار آمدن با طغیان‌ها، و روابط پیش از ازدواج تولستوی هم کار راحتی نبود. بخصوص وقتی سونیا فهمیده بود که تولستوی پیش از ازدواج یک فرزند نامشروع هم از خود باقی گذاشته!

تولستوی و همسرش سوفیا
تولستوی و همسرش سوفیا ۱۸۶۳

خروجی زندگی زناشویی تولستوی نیز بر همین قاعده بود. همسرش بغیر از مراقبت و تربیت ۱۳ فرزندی که حاصل این ازدواج بود و نیز اداره زندگی در روزهای اضطراب و افسردگی تولستوی، مسئولیت خطیر بازنویسی و جرح و اصلاح آثار تولستوی را بعهده داشت.

نسخهٔ نهایی رمان جنگ و صلح بعد از ۸ بار بازنویسی منتشر شد. و سوفیا مجبور بود علاوه بر ادارهٔ امور خانه، نگهداری از فرزندان و رفع و رجوع مسائل مالی، منشی نویسندهٔ سختگیری مثل تولستوی هم باشد. او برای اینکار یک سینی مخصوص طراحی کرده بود که در ایام بیماری یا پس از زایمان بتواند روی تخت هم کار بازنویسی آثار تولستوی را انجام دهد.

بازتاب تمام تجربیات عاطفی و اجتماعی زندگی تولستوی و سونیا را می‌توان در «آنا کارنینا» و «جنگ و صلح» بخوبی مشاهده کرد. روزاموند بارتلت در کتاب بیوگرافی تولستوی توانسته تا حدود زیادی این مسئله را توضیح دهد.

برخی‌ها نیز معتقدند ردپای رویدادهای روسیه نظیر انقلاب اکتبر را هم می‌توان در این آثار مشاهده کرد.

در رمان بزرگ «جنگ و صلح» که در طول جنگ‌های ناپلئونی می‌گذرد، زندگی گروه بزرگی از شخصیت‌ها در متن و حاشیه زندگی «پیر» که نوعی اتوبیوگرافی‌ست، روایت می‌شود.

ساختار این رمان با قرارگیری بی‌عیب و نقص شخصیت‌های پیچیده در یک محیط متلاطم تاریخی، بعنوان یکی از دستاوردهای فنی بزرگ در تاریخ رمان‌نویسی تلقی می‌شود.

تولستوی در رمان بزرگ دیگرش «آنا کارنینا» نیز به زنی اشرافی می‌پردازد که شوهرش را به‌بهانهٔ چالشهای عاطفی در یک رابطهٔ نامشروع، و در جستجوی معنای زندگی ترک می‌کند.

بعد از انتشار این دو رمان که به‌نوعی پیش‌بینی حال درونی تولستوی و روسیه بود، افسردگی عظیمی گریبان آقای نویسنده را گرفت که زندگی‌نامه نویسانِ تولستوی از آن با عنوان بحران معنوی تولستوی یاد می‌کنند.

متعاقب این افسردگی، تولستوی با نگارش آثاری چون «مرگ ایوان ایلیچ» و رسالهٔ «هنر چیست؟» به جستارنویسی و یا بیان صریح‌تر نظراتش در قالب آثار ادبی روی آورد. او با نقد مدگرایی در زیبایی‌شناسی، به کارکردگرایی مذهبی و اخلاقی در هنر پرداخت و با زیر سؤال بردن هنجارهای مذهبی و فرهنگی رایج در روسیهٔ قرن نوزدهم به نوعی آنارشیسم مسیحی روی‌آورد.

در دوران بیماری و افسردگی تولستوی، پیدا شدن دفترچه‌های خاطرات او که روایت معاشقه‌ها و مراوده‌هایش با زنان دهقان و شهرنشین بود، کاسهٔ صبر سوفیا، همسر تولستوی را لبریز کرد. نخستین دفترچه‌ها مربوط به ابتلای تولستوی جوان به بیماری‌های مقاربتی او در آستانهٔ بیست سالگی بود. همسر تولستوی فهمیده بود که او در مسیر خودویرانگری قرار دارد.

سال ۲۰۱۴ گاردین از یک اتفاق مهم پرده برداشت. دو داستان کوتاه به‌قلم سوفیا توسط وراث تولستوی منتشر شد که نشان از کشمکش‌های زناشویی بین تولستوی و همسرش داشت. نقطهٔ اوج این مشاجرات مربوط به انتشار یک داستان کوتاه جنجالی برمی‌گشت که بلافاصله توسط دولت سانسور شد. «سونات کرویتزر» که تولستوی آنرا ملهم از قصهٔ نگارش این سونات توسط بتهوون نوشته بود.

تلاش تولستوی برای بازنمایی تمایلات جنسی و حسادتهای مردانه در این داستان خشم همسرش را برانگیخت. سوفیا بعدها درمورد این داستان نوشت:

«در قلبم می‌دانستم که این داستان علیه من نوشته شده‌است. لئو اشتباه بزرگی درمورد من مرتکب شد. او مرا در مقابل چشم جهانیان تحقیر کرد و آخرین بقایای عشق ما را از بین برد.»

به‌زعم مورخان روس اما نقد به کمال‌گرایی جنسی مردان، و اصرار او به لزوم پرهیز از کمال‌گرایی جنسی، تمام چیزی بود که تولستوی در قالب داستان می‌خواست شرح دهد.

آغاز قرن بیستم، برای تولستوی خوش‌یمن نبود. اگرچه موفقیت و شهرت جهانی او بعنوان یک نویسندهٔ بزرگ باعث یک امنیت نسبی برای او شده بود. اما تلاش دستگاه سانسور تزاری برای محدود کردن انتشار آثارش و اختلافات خانوادگی و تمایلات انزواطلبانه او و حتی انتقادات کلیسای اورتدوکس روسیه، عرصه را بر تولستوی پیر تنگ کرده بود.

ترجمه روسی او از انجیل و حمایت او از زندانیان سیاسی و دگراندیشان، باعث شده بود نهاد دین و دولت گناهان آقای نویسنده را بزرگتر از هاضمه تاریخ استبدادی روسیه بدانند.

تشییع جنازه تولستوی
تابوت حامل تولستوی برشانه‌های مردم در ایستگاه راه‌آهن لیپسک آستاپوو ۱۹۱۰

تولستوی حتی به سوسیالیستهای روسی و طرفداران دیکتاتوری پرولتاریا هم روی خوش نشان نمی‌داد و ثمرهٔ کار آنها را خونریزی‌های بیهوده می‌دانست.

همین مواضع بود که تولستوی را تبدیل به مجسمه ارتداد از جانب نهاد کلیسا، دولت و حتی گروههای انقلابی کرده بود.

حتی از میان اعضای خانواده‌اش تنها دخترش الکساندرا بود که با پدرش همدلی داشت. نهایتاً همین تناقضات بین زندگی واقعی و اصول فردی آقای نویسنده، تولستوی پیر را بر آن داشت تا دور از چشم پلیس مخفی و خبرنگاران، همراه دختر و پزشکش، بدنبال یک زندگی آرام‌تر مخفیانه به جنوب روسیه برود. اما سفر او از چشم مطبوعات خارجی دور نماند و ابتلای او به ذات‌الریه باعث شد در نوامبر ۱۹۱۰ در راه‌آهن آستاپوو برای همیشه جهان ما را ترک کند.

میراث ادبی تولستوی نه فقط برای نویسندگانی مانند داستایوفسکی که علاقمند به روانشناسی شخصیت‌ها هستند بلکه برای تمام علاقمندان به تاریخ و ادبیات روسیه، باعث شد درک جهانیان نسبت به جنبه‌های پنهان عاطفی و ذهنی ما عمیق‌تر شود.

و بالاتر از همه دو اثر عظیم «جنگ و صلح» و «آناکارنینا» تا ابد در قلهٔ آثار ادبیات رئالیستی جاودان بمانند.


منابع:

دانشنامه بریتانیکا

https://www.britannica.com/biography/Leo-Tolstoy/Fiction-after-1880

گاردین:

https://www.theguardian.com/global/2010/jan/06/leo-tolstoy-greatest-writer

https://www.theguardian.com/books/2010/nov/14/tolstoy-russian-life-rosamund-bartlett-review

کتاب:

Tolstoy: A Russian Life by Rosamund Bartlett

Tolstoy: The Making of a Novelist - Edward Crankshaw

تصاویر برگرفته از RFEL


comment
bookmark
|

نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.