عید اومد، بهار اومد، اما خب... !

دم عید یاد ظرف آجیل خانهٔ مادربزرگم میافتم که البته یک خرده بعد از عید، دیگر هفت مغز نبود! با غیب شدن پستهها و بادامهایش، شبیه خانوادهای میشد که با سیلی صورتش را سرخ نگه میداشت!
