دکتر مصدق و اصول حکومت قانون
سیری در وفاداری دکتر محمد مصدق به قانون اساسی، حقوق و حاکمیت مردم
تا پیش از این که فیلسوفانی چون روسو و مونتسکیو حکومت را از اوج آسمانها به زیر کشیده و آن را همچون سایر پدیدههای انسانی در حیطه اختیارات انسان قرار دهند، کشورها و ساکنانشان چیزی جز مایملک صاحبان زر و زور نبودند. اگر گهگاه تعارضی هم روی میداد، میان پادشاهان به عنوان خداوندگاران زمین و روحانیون به عنوان نمایندگان خداوندگار آسمانها بود. در کشورهایی چون ایران نیز پادشاهان نه تنها پروردگار و مالک جهان مادی به شمار میرفتند بلکه سایه خداوند آسمانها و نماینده تام الاختیار او بر روی کره زمین هم محسوب میشدند.
در سایه عصر روشنگری در اروپا و به مدد انقلاب فرانسه کمکم مفاهیمی مانند اصول حاکمیت قانون بر سر زبانها افتاد و انسانها پذیرای اختیار تغییر سرنوشت خود شدند. حاکمیت مردم بر سرنوشت خود، تفکیک قوا، حاکمیت قانون و صد البته توجه به آزادیهای فردی مانند آزادی مذهب، آزادی اندیشه و آزادی بیان دستاورد مهم این عصر طلایی در تاریخ پر فراز و نشیب بشریت بوده است.
به تدریج در ایران عزیز ما نیز این مفاهیم جای پای محکمی برای خود ساخته و مدافعانی یافتند که هنوز هم که هنوز است دست در گریبان دشمن و در حال ستیز هستند. ایران عهد قاجار را عموماً مبدأ ورود اندیشههای اینچنینی میدانند؛ در ابتدا نیاز به ابزار آلات صنعتی و نظامی بود که ایران را وادار میکرد علاوه بر خرید مستقیم این ابزارآلات، دانشجویانی هم برای کسب فنون استفاده و تا حدودی ساخت آنها به سوی ممالک فرنگی گسیل دارد. اما به تدریج بیش از برق تفنگهای غربی، این برقِ اندیشههای نوین بود که ذهن جوانان ایرانی را به خود خیره میکرد. همین اندیشهها بود که اسباب یک انقلاب بزرگ و شکوهمند را در خطهٔ ایران مهین فراهم کرد که نظام مستبدانه شاهنشاهی را به نظام مشروطه پارلمانی تغییر داد و بدین ترتیب اصول حاکمیت قانون تا حد زیادی وارد قانون اساسی کشور شد.
دکتر محمد مصدق کسی بود که ساختههای فکر اروپاییان را بر ساختههای دستشان ارجحیت داده و به عنوان اولین ایرانی موفق شد دکترای حقوق خود را از یک دانشگاه در سوئیس اخذ نماید. بیشک همین خواندن و توجه به حقوق بود که او را به چنان درجهای رساند که زعیم الشرق خوانده شود و یا از رهبران جنبشهای آزادی بخش به شمار آید.
محمد مصدق پس از بازگشت به ایران به مشاغلی چون والیگری فارس و آذربایجان، معاونت وزارت مالیه، وزارت مالیه، وزارت خارجه و ... اشتغال داشت. او در تمام این مسئولیتها احتمالاً بیش از هر چیز به رعایت حقوقی میاندیشید که چندین و چند سال از عمرش را صرف آموختنشان کرده بود. انقلاب مشروطه برای مصدق جذاب مینمود، اندکاندک نظم کهن را میدید که با نظم نوین جایگزین میشود و انسانها را میدید که صرف انسان بودنشان برای آنها حقوقی به ارمغان میآورد. بر همین اساس بود که مصدق تا پایان زندگی آنچه در توان داشت برای حفاظت و حراست از اصول این انقلاب صرف نمود. در این سالها سه شاهین تیز پرواز به دنبال صید این گوهر گرانبها بودند؛ مصدق اینها را شناخته بود؛ استبداد شاه، استعمار خارجی و روحانیت افراطی. او راه حل را در این میدید که به ملت پناه ببرد؛ و تمام ملت میتوانست گرد یک نام جمع شود و آن هم ایران بود. پس برای مصدق، مبارزه برای ایران مبارزه برای ملت بود و مبارزه برای ملت مبارزه برای همان اصول دلفریب حاکمیت قانون.
در نظام مشروطه، پارلمان به عنوان عالیترین نماد شرکت مردم در حاکمیت به شمار میرود و مصدق در پنج دوره توانست نماینده هموطنانش برای مبارزه در راستای احقاق حقوقشان باشد. در مجلس اول به دلیل کمسن بودن، اعتبارنامه او را نپذیرفتند و به نوعی نمایندگی این دوره را هر چند اخذ نموده بود از او گرفتند. در مجلسهای پنجم، ششم، چهاردهم و شانزدهم شورای ملی اما مصدق به عنوان یک نمایندهٔ تأثیرگذار به ایفای نقش پرداخت. مصدق در مجلس پنجم از معدود افرادی بود که بدون سازش با جناحهای مختلف قدرت، شجاعانه در برابر سلطنت رضاخان پهلوی ایستاد. او اینگونه استدلال میکرد که مقام پادشاهی در نظام سیاسی ایران یک مقام تشریفاتی است و پادشاه حق دخالت در امور اجرایی مملکت را ندارد؛ از طرفی رضاخان پهلوی در مسئولیت فعلی خود باعث خدمات مفیدی شده است. اکنون اگر او از نخستوزیری برکنار شود و به پادشاهی برسد، چون قانوناً حق دخالت در امور را ندارد پس گویی ما یک فرد مفید را برداشتهایم و در جایی گذاشتهایم که هیچ فایدهای به حال جامعه ندارد. اگر هم رضاخان پس از پادشاهی بخواهد در امور مملکتی دخالت کند، اصول مشروطه زیر سؤال رفته و شاهد بازگشت استبداد خواهیم بود.
متأسفانه آن روز هیچ کس صحبتهای مصدق را نشنید ولی در کمتر از بیست سال بعد، همانهایی که با سلطنت رضاشاه موافقت کرده بودند، به تنگ آمده از استبداد رضاشاهی از فروپاشی حکومت او توسط متفقین به شادی میپرداختند.
مصدق در طول سالهای استبداد، عملاً خانهنشین شده و از فعالیتهای سیاسی رویگردان شده بود. اما با فروپاشی حکومت رضاشاه، مصدق نیز به عرصهٔ سیاست کشور بازگشت. او در دو دوره نمایندگی خود در مجلس شورای ملی با بنیانگذاری جبهه ملی ایران توانست تأثیر بینظیری در ملی کردن صنعت نفت داشته باشد.
او سپس در طول وزارتش سعی کرد شاه را محدود به حقوق خود کرده از دخالتهای دربار بکاهد، با خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس، دست استعمار را از کشور کوتاه کند و در نهایت گروههای مذهبی افراطی را نیز منزوی نماید. بدین ترتیب او گمان میکرد میتواند سه شاهین تیز چنگال را از ملت ایران و حقوقش دور نگه دارد؛ غافل از این که اتحاد این سه شاهین چنان ضربهٔ کاری بر پیکر ملت ایران زد که با گذشت هفتاد سال از آن روزگاران هنوز هم در جایجای این کره خاکی عاشقان وطن خون در جگر هستند.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.