VM

دهکده اندیشه‌ها
تعامل اندیشه‌ها، راهی مطمئن برای تغییر

jabi

@jabi

در حال یادگیری

comment
bookmark
more-options
comment
bookmark
more-options

هنر

همدم تنهایی و چراغ جاودانگی

اولین باری که نقاشی‌های کمال‌الملک را دیدم، در کتاب‌های درسی مدرسه بود. معلم هنر، چندتا از کارهایش را روی تخته گذاشته بود و ما به زیبایی آن نگاه می‌کردیم. یادم می‌آید وقتی از هنر می‌گفت، به کتاب «هنر چیست؟» اثر تولستوی اشاره کرد و گفت: «هنر، وسیله‌ای برای ارتباط احساسی صادقانه بین انسان‌هاست. زبانی جهانی که قلب‌ها را بدون نیاز به واژه‌ها به هم پیوند می‌زند. هنر حقیقی باید برای تودهٔ مردم قابل‌درک باشد، نه فقط برای طبقات خاص. مثل همین نقاشی‌های کمال‌الملک...»

بعدها، موسیقی «یانی» و «کیتارو» به زندگی من آمدند. صدای پیانوی پراحساس یانی را از یک نوار کاست روی ضبط صوت شنیدم و موسیقی کیتارو برایم مثل صدای طبیعت بود: باران، باد، دریا و سکوت کوهستان. این موسیقی‌ها در آن سال‌ها مرا مجذوب خود کردند و الان هم بعد از این همه زمان، برایم به همان اندازه ارزشمند هستند. از همان اول، هنر برای من اینطور معنا شد: یک دوست و پناهگاه همیشگی.

کلاس هنر و اتاق منزل در نوجوانی

گسترهٔ هنر به گذشته و فرم‌های کلاسیک محدود نمی‌شود. هنر مدرن با زبان صریح‌ و ابزارهای جدید، همراه با پیشرفت‌های بشر حرکت می‌کند و مشکلات پیچیدهٔ انسان امروز را نشان می‌دهد. یک سریال تلویزیونی خوب، یک فیلم سینمایی تأثیرگذار، یک عکس یا یک اثر هنری که از چند رسانه استفاده می‌کند، می‌توانند دقیقاً همان نقش دوست و راهنما را برای آدم‌های نسل جدید بازی کنند.

ارزش یک اثر هنری به این است که بتواند با آدم ارتباط برقرار کند و برایش معنا داشته باشد. اما بعضی از آثار هنری قدرت خیلی بیشتری دارند؛ آثاری که فقط برای یک دورهٔ خاص نیستند و برای قرن‌ها الهام‌بخش مردم می‌مانند. این آثار، چه شعرهای مولانا و حافظ، چه نمایش‌نامه‌های شکسپیر و سوفوکل، چه سمفونی‌های بتهوون و موتسارت، و چه نقاشی‌های استادانی مثل داوینچی و میکل‌آنژ، نشان می‌دهند که «عالی بودن» در هنر با نوعی ماندگاری همراه است. این آثار به بخشی از تجربهٔ انسانی راه می‌یابند که برای همگان و در همه زمان‌ها مشترک است؛ انگار پلی بین گذشته، حال و آینده می‌زنند.

برخی هنرمندان بزرگ و آثارشان

در اوقات سخت زندگی، از تنهایی و ناامیدی تا آخرین لحظه‌ها، هنر بهترین همدمی است که مستقیم با روح آدم حرف می‌زند. یک آهنگ، یک شعر یا یک نقاشی می‌تواند پلی به عمیق‌ترین بخش‌های وجودمان باشد. این قدرت هنر فقط برای آدم‌های عادی نیست. رهبران اجتماعی مثل گاندی، فرانکل، ماندلا و لوتر کینگ هم در بحران‌های زندگی به ادبیات، شعر و موسیقی پناه می‌بردند تا نیروی ادامه دادن و امید پیدا کنند. حتی در دنیای علم، بزرگانی مثل ماری کوری و آلبرت اینشتین در هنر، هم آرامش پیدا می‌کردند و هم ایده‌های جدید برای کشف‌های علمی. برای همه این افراد، هنر یک چراغ در تاریکی و یک پناهگاه امن در لحظات سخت زندگی بود.

هنر تنها زینتی بر زندگی نیست؛ نفس زندگی است. همدمی که در تنهایی دستمان را می‌گیرد، چراغی که در تاریکی راه را نشان می‌دهد و میراثی که فراتر از زمان، نسل‌ها را به هم پیوند می‌زند.

 

دست هایی که خلق میکنند
comment
bookmark
|

نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.