همهی آن چیزی که ما هستیم
برداشتی از جهانبینی کریشتوف کیشلوفسکی
«من میخواستم از طریق تصویر، دنیا را وصف کنم»
نقلقولی از کریشتوف کیشلوفسکی
کار سینما چیست؟ برای پاسخ دادن به این پرسش باید سؤالی ریشهایتر را جواب بدهیم؛ کار هنر چیست؟ مگر غیر از این است که هنر، انسان و تجربیاتش را به شیوههای گوناگون به رخ میکشد؟ هنر، زندگی را به نمایش میگذارد و سینما از این نظر بسیار خوب عمل کرده است. ما با دیدن فیلمهای مختلف با «خود»های دیگرمان در جهانهایی دیگر روبهرو میشویم. در شکل دیگری از زندگی غرق شده و پس از اتمام فیلم، با توشهای پربارتر به زندگی عادی خودمان برمیگردیم.
کریشتوف کیشلوفسکی کارگردان و فیلمنامهنویسی لهستانی بود که زندگی را به نمایش میگذاشت. فیلمهای او دربارهی زندگیست، دربارهی مفاهیم اساسی و اخلاقی مهمی که هر انسانی در هر کجای این کرهی خاکی به نوعی درگیر آنهاست. اگر که به من باشد کیشلوفسکی را تصویرگر عمق زندگی مینامم. دلیلش را در ادامه حتماً خواهم گفت؛ اما در این جا بد نیست بیوگرافی کوتاهی از کیشلوفسکی ارائه بدهم.
کریشتوف کیشلوفسکی در سال ۱۹۴۱ میلادی و در شهر ورشو به دنیا آمد و پس از ۵۴ سال زندگی، بر اثر حملهی قلبی در سال ۱۹۹۶ میلادی از دنیا رفت. کارنامهی کاریاش پر است از فیلمهای داستانی و مستندی که هر کدام از منظری به زندگی پرداختهاند. علاقهی اصلی کیشلوفسکی به تصویر کشیدن زندگی روزمرهی انسانها بوده و از این نظر در فیلمهایش صادقانه، بیادا و بیسانسور، زندگی روزمرهی شخصیتهایش را به نمایش میگذاشت. در مستندهایش به سراغ شخصیتها و داستانهای واقعی آنها میرفت؛ و در فیلمهای داستانیاش، آزادانه جهان شخصیتهای خلقشدهی خودش را نشان میداد. از شاهکارهای او میتوانم به فیلمهای «زندگی دوگانهی ورونیکا»، «بیپایان»، سهگانهی «رنگها» و مینی سریال «ده فرمان» اشاره کنم.
از آنجایی که خودِ کیشلوفسکی هم اذعان داشته، علاقهی اصلیاش، به تصویر کشیدن زندگی روزمرهی انسانها بوده است، سه عنصر در آثارش نقشهای محوری را ایفا میکنند. از نظر من کیشلوفسکی نگاهاش به زندگی را به کمک اعمال شخصیتها، صحنه و نور در فیلمهایش به خوبی بروز میدهد.
الف. اعمال شخصیتها
فیلمهای او پر است از رفتارهای ریز و درشتی که هر کدام در پیشبرد داستانهایش نقش پررنگی دارند؛ یعنی رفتاری از شخصیتهایش سرنمیزند که اضافی باشد یا به قول سینماییها قابلیت حذف از فیلم را داشته باشند. گویا برای کیشلوفسکی، در کوچکترین و بیاهمیتترین رفتارها و اعمال روزمرهی انسانها معنایی نهفته است که پرداختن و ریز شدن در آنها میتواند نکات مهمی را به ما نشان بدهد. بار اصلی فیلمهای کیشلوفسکی روی اعمال شخصیتها قرار دارد. دیالوگ و گفتگو در کارهایش زیاد به چشم نمیآید و اگر دیالوگی هم هست، قطعاً گفتنش لازم بوده است. رفتار و اعمال انسان تا حدی از نظر کیشلوفکسی مهم بوده که او را بر آن داشته تا «ده فرمان» موسی را، که ده جملهی امری از زبان خداوند است، به صورت فیلم به تصویر بکشد. فرمان دادن یعنی دعوت به عمل کردن؛ یعنی اهمیت رفتار. کیشلوفسکی در دیگر فیلمهایش نیز کمتر از دیالوگ استفاده کرده و بیشتر در تلاش بوده تا با نشان دادن رفتار شخصیتها، نیات آنها و داستانش را نمایان کند و پیش ببرد. شاید اعمالی که یک انسان در طول شبانهروز و زندگیاش انجام میدهد زیاد متنوع نباشند اما هر عمل، خود، میتواند به شیوههای متفاوتی انجام بگیرد. یکی از این اعمال که در فیلمهای کیشلوفسکی بسیار حضور پررنگی دارد شیر خوردن است. میزان مصرف شیر هر شخصیت در هر داستان، مدلی که لیوان شیر را مینوشد، شیوهای که هر شخصیت با بطری پر یا خالی شیرش رفتار میکند، همهی این کارهای عادی و ساده در داستانها و فیلمهای کیشلوفسکی آن قدر به روشهای گوناگون و متفاوتی انجام میگیرند که مخاطب حرفهای را به فکر فرومیبرد. کیشلوفکسی نشان میدهد که ریز شدن در کوچکترین و عادیترین اعمال انسانها میتواند جزئیات پررنگ و مهمی از شخصیت و درونیات آن فرد به دست بدهد. شاید عدهای بر این باور داشته که سینمای کیشلوفسکی سمبلیک و نمادین است اما در اصل این طور نیست. جهانبینی کیشلوفسکی را هرگز نمیتوانیم، سمبلیک و نمادی بنامیم؛ زیرا رفتارهایی که شخصیتهای او بروز میدهند، نشاندهنده یا نماد اتفاق دیگری نیستند، بلکه خودِ آن عمل است که موضوع اصلی است و درونیات شخصیتها را نشان میدهد. کیشلوفسکی تلاش کرده دنیای شخصیتهایش را با رفتارهایشان نشان بدهد، نه این که از اعمال آنها استفاده کند تا مفهوم دیگری را برساند و بخواهد نمادپردازی کند. زندگی روزمره آن قدر برای کیشلوفسکی معنادار هست که نخواهد تا از طریق نشان دادن رفتاری به مفهوم دیگری بپردازد. زندگی روزمرهی انسانها و اعمال روتین آنها پر از معناهای عمیقی هستند که تنها باید دیده و کشف شوند.
ب. صحنه
در فیلمهای کیشلوفسکی هر عنصری که مخاطب میتواند ببیند، بابرنامهریزی قبلی در صحنه حضور دارد. کیشلوفسکی مکان زندگی و عمل انسانها را به طور دقیق و باجزئیات به نمایش میگذارد. به نظر من صحنهها آن قدر در فیلمهای کیشلوفسکی درست چیده شدهاند که حتی اگر شخصیتی هم در کار نباشد (یا آن را نبینیم)، میتوانیم تنها با دیدن مکان زندگی او و چیدمان صحنه، درونیات آن شخصیت را تا حد قابل قبولی حدس بزنیم. هر چیزی که در سینما بتواند جزو صحنهپردازی و دکور قرار بگیرد، در فیلمهای کیشلوفسکی درست بروز پیدا کردهاند؛ از لباسها، نوع اصلاح مو و صورت بازیگران بگیرید تا چیدمان خانهها و حتی مدل و شکل وسیلهی نقلیهی شخصیتها.
ج. نور
هر رنگی از نظر روانشناسی معنایی دارد و به همین دلیل در فیلمها برای بهتر القا کردن حالات فیلم و شخصیتها از رنگها و مدلهای مختلفی از نور استفاده میکنند. کیشلوفسکی از این نظر بسیار هنرمند و حتی صاحبسبک به حساب میآید. رنگهایی که در فیلمهایش و در هر صحنه استفاده شده، بسیار دقیق و مناسب انتخاب شدهاند. در مینی سریال «ده فرمان»، در قسمتی که مربوط به فرمان قتل نکن! است، تمام صحنهها در رنگِ سبزِ تیره غوطه خورده و در هالهای سیاه قرار گرفتهاند؛ یا در فیلم «زندگی دوگانهی ورونیکا»، نورها متناسب با هیجان هر صحنه به خوبی تغییر میکنند. اوج کار کیشلوفسکی با نور هم به سهگانهی «رنگها» برمیگردد که هر قسمت از این سهگانه بر اساس رنگی از رنگهای پرچم فرانسه پرداخته شدهاند و داستانِ هر قسمت، کاملاً به رنگش مرتبط است. به نوعی میتوان گفت که کیشلوفسکی صحنه و نور را به شکل دقیق میشناسد و در نشان دادن زندگی و داستان شخصیتهایش به نحو اَحسَن از این دو عنصر بهره برده است.
همهی آن چیزی که ما هستیم! وقت خوبی است که به عنوان نوشتهام برگردم و حرفهایم را جمعبندی کنم. به نظر من کیشلوفسکی در فیلمهایش قصد داشته بگوید: ما انسانها در اعمالمان در محیطِ پیرامونمان خلاصه میشویم. این که چگونه زندگی میکنیم، با چه کسانی زندگی میکنیم و در چه محیطی به گذران عمر میپردازیم. از نظر کیشلوفسکی اعمال انسانها حتی عادیترین و بیاهمیتترینشان بسیار مهم هستند. اگر صرفاً قرار باشد یک چیز، یک درس، یک جمله از کیشلوفسکی و تماشای فیلمهایش به توشهی زندگیمان اضافه کنیم، این است که به ریزترین رفتارهای خود و اطرافیانمان توجه کنیم تا معنای پشتشان را بفهمیم. این گونه میتوانیم به خودمان و دیگران بهتر و بیشتر کمک کنیم و ارتباطاتمان را بهبود ببخشیم. کیشلوفسکی فیلمسازی صاحبسبک است که هنوز فیلمهایش در جهان تدریس میشوند؛ اما برای ما، مخاطبان فیلمهای او، یاد گرفتن همین یک نکته که همهی آن چیزی که ما هستیم، اعمال و رفتارهای ماست، میتواند بهترین درس و تجربه از تماشای فیلمهای او باشد.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.