VM

دهکده اندیشه‌ها
تعامل اندیشه‌ها، راهی مطمئن برای تغییر

Alisoltanifar

@Alisoltanifar

علی سلطانی فر هستم، دانشجوی روان‌شناسی و همچنین زبان و ادبیات فارسی (فعلا در مقطع کارشناسی). نوشتن رو بیشتر از هر چیزی دوست دارم و به طور حرفه‌ای . . .

comment
bookmark
more-options
comment
bookmark
more-options

همه‌ی آن چیزی که ما هستیم

برداشتی از جهان‌بینی کریشتوف کیشلوفسکی

«من می­‌خواستم از طریق تصویر، دنیا را وصف کنم»

نقل­‌قولی از کریشتوف کیشلوفسکی

 

کار سینما چیست؟ برای پاسخ دادن به این پرسش باید سؤالی ریشه­‌ای‌­تر را جواب بدهیم؛ کار هنر چیست؟ مگر غیر از این است که هنر، انسان و تجربیات­ش را به شیوه­‌های گوناگون به رخ می­‌کشد؟ هنر، زندگی را به نمایش می­‌گذارد و سینما از این نظر بسیار خوب عمل کرده است. ما با دیدن فیلم­‌های مختلف با «خود»های دیگرمان در جهان‌­هایی دیگر روبه‌­رو می‌­شویم. در شکل دیگری از زندگی غرق شده و پس از اتمام فیلم، با توشه‌­ای پربارتر به زندگی عادی خودمان برمی‌­گردیم.

کریشتوف کیشلوفسکی کارگردان و فیلم­نامه‌نویسی لهستانی بود که زندگی را به نمایش می‌­گذاشت. فیلم­‌های او درباره­‌ی زندگی‌­ست، درباره­‌ی مفاهیم اساسی و اخلاقی مهمی که هر انسانی در هر کجای این کره­­‌ی خاکی به نوعی درگیر آن­هاست. اگر که به من باشد کیشلوفسکی را تصویرگر عمق زندگی می­‌نامم. دلیل­ش را در ادامه حتماً خواهم گفت؛ اما در این جا بد نیست بیوگرافی کوتاهی از کیشلوفسکی ارائه بدهم.

کریشتوف کیشلوفسکی

کریشتوف کیشلوفسکی در سال ۱۹۴۱ میلادی و در شهر ورشو به دنیا آمد و پس از ۵۴ سال زندگی، بر اثر حمله­‌ی قلبی در سال ۱۹۹۶ میلادی از دنیا رفت. کارنامه‌­ی کاری‌­اش پر است از فیلم‌­های داستانی و مستندی که هر کدام از منظری به زندگی پرداخته­‌اند. علاقه­‌ی اصلی کیشلوفسکی به تصویر کشیدن زندگی روزمره­‌ی انسان‌­ها بوده و از این نظر در فیلم‌­هایش صادقانه، بی­‌ادا و بی‌­سانسور، زندگی روزمره­‌ی شخصیت­‌هایش را به نمایش می­‌گذاشت. در مستندهایش به سراغ شخصیت­‌ها و داستان‌­های واقعی آن­‌ها می‌­رفت؛ و در فیلم‌­های داستانی‌­اش، آزادانه جهان شخصیت­‌های خلق­‌شده‌­ی خودش را نشان می‌­داد. از شاهکارهای او می‌­توانم به فیلم­‌های «زندگی دوگانه­‌ی ورونیکا»، «بی‌­پایان»، سه­‌گانه‌­ی «رنگ‌­ها» و مینی سریال «ده فرمان» اشاره کنم.

از آن­‌جایی که خودِ کیشلوفسکی هم اذعان داشته، علاقه‌­ی اصلی­‌اش، به تصویر کشیدن زندگی روزمره‌­ی انسان‌­ها بوده است، سه عنصر در آثارش نقش‌­های محوری را ایفا می‌کنند. از نظر من کیشلوفسکی نگاه‌­اش به زندگی را به کمک اعمال شخصیت­‌ها، صحنه و نور در فیلم­‌هایش به خوبی بروز می‌­دهد.

کیشلوفسکی به بازیگرش می‌گوید چه کند.

الف. اعمال شخصیت­‌ها

فیلم­‌های او پر است از رفتارهای ریز و درشتی که هر کدام در پیش‌­برد داستان­‌هایش نقش پررنگی دارند؛ یعنی رفتاری از شخصیت­‌هایش سرنمی­‌زند که اضافی باشد یا به قول سینمایی­‌ها قابلیت حذف از فیلم را داشته باشند. گویا برای کیشلوفسکی، در کوچک­‌ترین و بی‌­اهمیت­‌ترین رفتارها و اعمال روزمره‌­ی انسان‌­ها معنایی نهفته است که پرداختن و ریز شدن در آن­‌ها می‌­تواند نکات مهمی را به ما نشان بدهد. بار اصلی فیلم‌­های کیشلوفسکی روی اعمال شخصیت­‌ها قرار دارد. دیالوگ و گفت­گو در کارهایش زیاد به چشم نمی‌آید و اگر دیالوگی هم هست، قطعاً گفتن­ش لازم بوده است. رفتار و اعمال انسان تا حدی از نظر کیشلوفکسی مهم بوده که او را بر آن داشته تا «ده فرمان» موسی را، که ده جمله‌­ی امری از زبان خداوند است، به صورت فیلم به تصویر بکشد. فرمان دادن یعنی دعوت به عمل کردن؛ یعنی اهمیت رفتار. کیشلوفسکی در دیگر فیلم‌­هایش نیز کم­تر از دیالوگ استفاده کرده و بیش­تر در تلاش بوده تا با نشان دادن رفتار شخصیت­‌ها، نیات آن­‌ها و داستان­ش را نمایان کند و پیش ببرد. شاید اعمالی که یک انسان در طول شبانه‌روز و زندگی‌­اش انجام می­‌دهد زیاد متنوع نباشند اما هر عمل، خود، می­‌تواند به شیوه‌­های متفاوتی انجام بگیرد. یکی از این اعمال که در فیلم­‌های کیشلوفسکی بسیار حضور پررنگی دارد شیر خوردن است. میزان مصرف شیر هر شخصیت در هر داستان، مدلی که لیوان شیر را می­‌نوشد، شیوه­‌ای که هر شخصیت با بطری پر یا خالی شیرش رفتار می­‌کند، همه­‌ی این کارهای عادی و ساده در داستان­‌ها و فیلم‌­های کیشلوفسکی آن قدر به روش­‌های گوناگون و متفاوتی انجام می­‌گیرند که مخاطب حرفه‌­ای را به فکر فرومی­‌برد. کیشلوفکسی نشان می‌­دهد که ریز شدن در کوچک­‌ترین و عادی­‌ترین اعمال انسان‌­ها می‌تواند جزئیات پررنگ و مهمی از شخصیت و درونیات آن فرد به دست بدهد. شاید عده‌­ای بر این باور داشته که سینمای کیشلوفسکی سمبلیک و نمادین است اما در اصل این طور نیست. جهان­‌بینی کیشلوفسکی را هرگز نمی‌­توانیم، سمبلیک و نمادی بنامیم؛ زیرا رفتارهایی که شخصیت­‌های او بروز می‌­دهند، نشان‌­دهنده­ یا نماد اتفاق دیگری نیستند، بلکه خودِ آن عمل است که موضوع اصلی است و درونیات شخصیت­‌ها را نشان می‌­دهد. کیشلوفسکی تلاش کرده دنیای شخصیت‌­هایش را با رفتارهایشان نشان بدهد، نه این که از اعمال آن‌­ها استفاده کند تا مفهوم دیگری را برساند و بخواهد نمادپردازی کند. زندگی روزمره آن ­قدر برای کیشلوفسکی معنادار هست که نخواهد تا از طریق نشان دادن رفتاری به مفهوم دیگری بپردازد. زندگی روزمره­‌ی انسان‌­­ها و اعمال روتین آن­‌ها پر از معناهای عمیقی هستند که تنها باید دیده و کشف شوند.

 

ب. صحنه

در فیلم­‌های کیشلوفسکی هر عنصری که مخاطب می‌تواند ببیند، بابرنامه‌­ریزی قبلی در صحنه حضور دارد. کیشلوفسکی مکان زندگی و عمل انسان­‌ها را به طور دقیق و باجزئیات به نمایش می‌­گذارد. به نظر من صحنه‌­ها آن قدر در فیلم­‌های کیشلوفسکی درست چیده شده­‌اند که حتی اگر شخصیتی هم در کار نباشد (یا آن را نبینیم)، می‌­توانیم تنها با دیدن مکان زندگی او و چیدمان صحنه­، درونیات آن شخصیت را تا حد قابل قبولی حدس بزنیم. هر چیزی که در سینما بتواند جزو صحنه­‌پردازی و دکور قرار بگیرد، در فیلم‌­های کیشلوفسکی درست بروز پیدا کرده‌­اند؛ از لباس‌­ها، نوع اصلاح مو و صورت بازیگران بگیرید تا چیدمان خانه­‌­ها و حتی مدل و شکل وسیله­‌ی نقلیه‌­­ی شخصیت­‌ها.­­

صحنه‌ای از فیلم «قرمز»

ج. نور

هر رنگی از نظر روان­‌شناسی معنایی دارد و به همین دلیل در فیلم­‌ها برای بهتر القا کردن حالات فیلم و شخصیت­‌ها از رنگ‌­ها و مدل­‌های مختلفی از نور استفاده می‌­کنند. کیشلوفسکی از این نظر بسیار هنرمند و حتی صاحب­‌سبک به حساب می‌­آید. رنگ‌­هایی که در فیلم‌­هایش و در هر صحنه استفاده شده، بسیار دقیق و مناسب انتخاب شده­‌اند. در مینی سریال «ده فرمان»، در قسمتی که مربوط به فرمان قتل نکن! است، تمام صحنه­‌ها در رنگِ سبزِ تیره غوطه خورده­ و در هاله‌­ای سیاه قرار گرفته‌­اند؛ یا در فیلم «زندگی دوگانه‌­ی ورونیکا»، نورها متناسب با هیجان هر صحنه به خوبی تغییر می­‌کنند. اوج کار کیشلوفسکی با نور هم به سه­‌گانه‌­ی «رنگ­ها» برمی‌­گردد که هر قسمت از این سه­‌گانه بر اساس رنگی از رنگ‌­های پرچم فرانسه پرداخته شده­‌اند و داستانِ هر قسمت، کاملاً به رنگ­ش مرتبط است. به نوعی می­‌توان گفت که کیشلوفسکی صحنه و نور را به شکل دقیق می‌­شناسد و در نشان دادن زندگی و داستان شخصیت­‌هایش به نحو اَحسَن از این دو عنصر بهره برده است.

 

همه‌­ی آن چیزی که ما هستیم! وقت خوبی است که به عنوان نوشته‌­ام برگردم و حرف­‌هایم را جمع‌­بندی کنم. به نظر من کیشلوفسکی در فیلم­‌هایش قصد داشته بگوید: ما انسان­‌ها در اعمال­مان در محیطِ پیرامون­مان خلاصه می­‌شویم. این که چگونه زندگی می‌­کنیم، با چه کسانی زندگی می­‌کنیم و در چه محیطی به گذران عمر می‌­پردازیم. از نظر کیشلوفسکی اعمال انسان‌­ها حتی عادی‌­ترین و بی‌­اهمیت‌­ترین­‌شان بسیار مهم هستند. اگر صرفاً قرار باشد یک چیز، یک درس، یک جمله از کیشلوفسکی و تماشای فیلم­‌هایش به توشه­­‌ی زندگیمان اضافه کنیم، این است که به ریزترین رفتارهای خود و اطرافیانمان توجه کنیم تا معنای پشت­شان را بفهمیم. این گونه می­‌توانیم به خودمان و دیگران بهتر و بیش­تر کمک کنیم و ارتباطاتمان را بهبود ببخشیم. کیشلوفسکی فیلم­‌سازی صاحب­‌سبک است که هنوز فیلم‌­هایش در جهان تدریس می­‌شوند؛ اما برای ما، مخاطبان فیلم‌­های او، یاد گرفتن همین یک نکته که همه­‌ی آن چیزی که ما هستیم، اعمال و رفتارهای ماست، می­‌تواند بهترین درس و تجربه از تماشای فیلم‌­های او باشد.

comment
bookmark
|

نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.