VM

دهکده اندیشه‌ها
تعامل اندیشه‌ها، راهی مطمئن برای تغییر

Arvid

@Arvid

comment
bookmark
more-options
comment
bookmark
more-options

حق خروج از کشور

تحلیل کوتاه جامعه‌شناختی از فیلم «عرق سرد» اثر سهیل بیرقی

 اجازه خروج از کشور که طبق قوانین ایران در مورد زن متاهل به دست همسر اوست؛ یکی از ده‌ها نابرابری، تبعیض و محدودیت‌هایی است که در ایران برای زنان وجود دارد.

در این جا مشخصاً درباره حق خروج از کشور صحبت می‌کنیم که قانون مربوط به آن، نیمی از افراد جامعه را از حقوق طبیعی و انسانی خود محروم کرده و هیچ استثنایی ندارد و در مورد هر قشری از زنان اجرا می‌شود.

قانونی که تداعی کننده اسارت است؛ اسارت در بند قانون ازدواج، اسارتی که طبیعی‌ترین حق یک فرد بالغ که اختیار است را از او گرفته و برای او تصمیم‌ گیرنده تعیین کرده است.

 

از منظر قانون

 در سکانسی از دادگاه، یاسر شاه حسینی همسر افروز (ورزشکار زن) به قاضی می‌گوید: «دلیل نمی‌خواد! نمی‌خوام زنم بره! قانونو بلدم، نمی‌خوام زنم بره! قانون این اجازه رو به من میده که نخوام!» این صحبت‌ها و صحبت‌های وکیل افروز، پانته‌آ آل داوود، اشاره به این دارد که طبق قانون، تنها به این دلیل که شوهر دلش نخواهد می‌تواند زن را ممنوع‌ الخروج کند و نتیجه‌ی سال‌ها تلاش و آینده زنانی را که در  شغل، ورزش، هنر و دانشی فعال بوده‌اند را با تهدیدی جدی رو به رو کند.

 

من دلی‌ام!

در صحنه‌ای از فیلم که افروز و یاسر توافق می‌کنند که با بخشیدن مهریه توسط افروز یاسر هم رضایت خروج از کشور افروز را بدهد، شاهدیم که در دفترخانه متن سند شامل این جملات است: «بعد از این هیچ‌گونه ادعا و اعتراضی ندارم» اما بعد از اینکه یاسر برگه رضایت خود را همان پایین دفترخانه پاره می‌کند، با اینکه در دفتر رسمی آن را امضا کرده بود؛ هیچ گونه تغییری در ممنوعیت خروج از کشور همسرش ایجاد نمی‌شود و همه چیز منتفی می‌شود. همان گونه که در جلسه دادگاه یاسر مقابل قاضی اعتراف می‌کند: «من دلی‌ام! یهو به دلم افتاد اون بالا دلم سوخت امضا کردم! پایین که اومدیم دیدم به دلم نیست پشیمون شدم!» قانون موجود نشان دهنده آن است که تنها به خواست یک مرد ولو این که از تعادل شخصیتی و روحی برخوردار نباشد، می‌توان فردی مستقل را از حقوقش محروم کرد و این اعتراف جلوی قاضی هم هیچ تأثیری در تغییر رأی نداشت.

 

چرا ممنوع ‌الخروجی؟!

اوایل فیلم بعد از خبر ممنوع الخروجی افروز، دوست او و سرپرست تیم و دیگران سوالات تکراری با مضامینی مانند: «چرا ممنوع الخروجی؟ چه کاری کردی؟ چرا ممنوع الخروج کرده؟» غیرمستقیم در پی یافتن اشتباهی از جانب زن می‌باشند که همان مقصرانگاری زن را که ناخودآگاه در بسیاری موارد پشت ذهن بسیاری از افراد است یادآور می‌شود. برای نمونه بعد از خطای بزرگ یاسر و عصبانیتش که در شبی، چندین بار با ماشین خود به ماشین افروز می‌کوبد، مصی،‌ دوست صمیمی افروز می‌گوید: «حتما یه چیزی بوده وگرنه نمیان بزنن به ماشین آدم!» یا سرپرست تیم بارها می‌پرسد: «چرا ممنوع ‌الخروجی؟ اشتباه شده بود واقعا؟ چرا ممنوع الخروجت کرده؟» افروز: «چه می‌دونم عشقش کشیده ممنوع الخروج کنه! چرا همتون فکر می‌کنید یه چیزی بوده؟»

 

موجّه اما غیرواقعی!امیر جدیدی  باران کوثری

حال با اشاراتی به فیلم قدری به بررسی شخصیت یاسر می‌پردازیم؛ یاسر مجری صدا و سیماست و به قول دوست افروز: «چهره ای موجّه، اما غیرواقعی.» دارد. در واقع یاسر به دلیل شغل خود، یا به طور کل در اجتماع شخصیتی جدا از آن چه در حقیقت است و با همسرش رفتار می‌کند دارد که می‌تواند این نکته را به مخاطب گوش زد کند که موقعیت اجتماعی هیچ ارتباطی با طرز فکر و شخصیت و ارزش قائل شدن برای زن و خانواده ندارد. تحصیلات و شغل و... هیچ دلیل موجهی برای تعادل روحی و شخصیتی و همین‌ طور دلیلی مبنی بر اینکه فرد به همسر و خانواده آسیب نرساند نیست. یاسر جزء آن دسته مردهایی است که آموخته باید قدرت و تسلط داشته باشد و از این راه ارضای روحی می‌شود. در بخش‌هایی می‌گوید: «بگو چشم، دوست دارم اینجوری میگی چشم! دیگه باید بگی خواهش می‌کنم! بگی لطفاً! بگی یاسرجان! چرا بلد نیستی تو؟! چرا شاخی؟! برای کی شاخی؟! تو زن مگه نیستی؟! تو زندگی مگه نداری؟! بچه نباید درست کنی؟! شوهر نداری؟!» مردی که زن را تنها بله قربان‌گو می‌خواهد و این موارد را وظایف اصلی او می‌داند. 

افروز در دادگاه می‌گوید: «من یازده ساله فوتبالیستم اما ۸ ساله با این آقا ازدواج کردم. از اول می‌دونست مشکلی هم نداشت؛ اصلا وقتی تو باشگاه‌های کوچیک بازی می‌کردم خیلی هم بهم افتخار می‌کرد. از روزی که من شدم کاپیتان تیم ملی این آقا یهو رَم کرد؛ شروع کرد به بهانه گرفتن و آزار دادن؛ انگار من فقط باید تا جایی پیشرفت می‌کردم که این دلش می‌خواست.» او مردی است که از جایی به بعد دیگر از موفقیت زنش خوشحال نمی‌شود.

مردی که آموخته زنی که مستقل باشد زن بدی است و او را مطیع و وابسته می‌خواهد. مردی که اتفاقاً عاشق و احساسی است، تشنه محبت است و از همان مطیع بودن و وابستگی زن خام می‌شود؛ تسلط او و اجبار برای حفظ رابطه‌اش حتی وقتی که خود زن نمی‌خواهد نشان از عشق بیمارگونه‌اش دارد؛ مردی که برای حفظ خواسته و عشق بیمارش متوسل به اجبار و قانون شده است.

 

تو زنی، باید بتونی!

در این فیلم به برخی از مشکلات زنان به ویژه زنان ورزشکار پرداخته شده بود که به چند مورد آن می‌پردازیم: در ابتدای فیلم شاهد آن هستیم که قبل از بازی و در رختکن خانم نوری (سرپرست تیم) به بازیکنان توصیه‌هایی می‌کند: «آستین نره بالا؛ هد نیفته؛ من مو نبینم..» و بعد به مربی تیم می‌گوید: «شما اگر نکته‌ای دارید بفرمایید.»... و دوباره ادامه می‌دهد: «من تو هیچ شرایطی مو نبینم؛ گل اگــه زدین جلف بازی در نیارید؛ خانم تتوها را بپوشونید...» و این نشان می‌دهد در ورزش زنان گاه توصیه‌ در مورد پوشش و نوع رفتار بر توصیه‌های فنی مربی اولویت دارد. چندین بار صحنه عوض کردن شال با مقنعه را برای ورود به فدراسیون می‌بینیم که نشان می‌دهد چگونه قوانین باعث شده افراد برای به رسمیت شناخته شدن در سازمان‌های مختلف خودشان نباشند، هویتشان را عوض کنند و دست به ریاکاری بزنند و این سازمان‌ها با این که می‌دانند این تغییر ظاهری است اما هم چنان به بازتولید ریا ادامه می‌دهند.

تیمی که با زحمات و گلزنی‌های افروز به فینال راه می‌یابد بعد از مشکل ممنوع الخروجیش بدون او به مسابقه می‌رود و فدراسیون برای او کاری نمی‌کند؛ یا نمی تواند بکند. حتی با وجود این استثنا که در صورت ممنوع الخروجی زن برای یک بار، دادگستری می تواند اجازه خروج زن را صادر کند اما به دلیل مسائل پیش پا افتاده‌ای که بر بازی خوب و ورزشکار خوب بودن زنان اولویت دارند، اقدام نمی‌کند. افروز: «اگر فدراسیون ضمانت منو بکنه من می‌تونم برم. مگه برای بازیکنای مردتون نکردید؟ مگر سرباز نبودن هرجور بود فرستادینشون برن؟ برای اونا هم قانون بود برای منم قانونه.» نوری: «برای کسی ضمانت می کنیم که حسابش پاک باشه!»

افروز در حالی که دیگر همان یک میلیون تومان حقوق ناچیزی که از باشگاهش دریافت می‌کرد را از دست داده و یاسر هم آپارتمانش را از او گرفته، به مسافرکشی روی می‌آورد و شب‌ها در ماشین می‌خوابد، با این توصیه‌ی وکیل خود رو به رو می‌شود: «بیا برو باش حرف بزن. یکم قربون صدقش برو. ناز و نوازش کن. بذار احساس کنه مَرده، تو رو تنبیه کرده...» توصیه‌هایی که از روانشناس و وکیل تا خانم خانه‌دار به زنی دیگر می‌کند چون می‌داند از نظر قانونی و اجتماعی زنان از حقوق و حمایتی برخوردار نیستند و راه حل همان جلب رضایت از طریق خواهش است. یا سرپرست تیم به افروز می‌گوید: «اون مَرده، مَرد هم معلومه چشه، راضیش کن، تو زنی باید بتونی. فقط نذار صداش دربیاد.» 

 

آمار دقیقی وجود ندارد!فیلم عرق سرد

در پایان فیلم با این نوشته رو به‌ رو می‌شویم: «در سال ۱۳۹۶، هشت زن ورزشکار به دلیل عدم رضایت شوهر ممنوع الخروج شدند و از زنان بی‌نام و نشان منع شده دیگر هیچ آمار دقیقی وجود ندارد.» این که فقط در یک سال ۸ ورزشکار زن که سال‌ها برای رشته ورزشی و علاقه خود با وجود تمام محدودیت‌ها تلاش کرده‌اند، به دلیل واهی رضایت شوهر، آینده خود را از دست داده‌اند؛ فاجعه بزرگی است که حتی فدراسیون هر رشته برای افراد اعزامی تیم ملی خود نمی‌تواند در مقابل عدم رضایت مرد، کاری انجام دهد چه رسد به بسیار زنان گم‌نامی که از این قانون آسیب دیده‌اند. با وجود ضد انسانی بودن این قانون و تبعاتی که به همراه دارد، هم‌چنان این قانون پابرجاست...

به راستی با این همه تغییرات جوامع آیا وقت آن نیست که قوانین هم به‌ روز شوند و با فکری بازتر و شمولیت بیشتر و در نظر گرفتن همه جوانب و تغییرات، قانون‌گذاری انجام شود؟ آیا وقت آن نرسیده که در پی سیاست‌های بالا بردن نرخ ازدواج، با اصلاح قوانین آن و از بین بردن تبعیض‌های قرارداد ازدواج، به افرادی که با آگاهی از این قوانین و تبعیض‌ها به ازدواج تن نمی‌دهند خاطری آسوده و دلگرمی داد و کمک شایانی به تسهیل ازدواج کرد؟

 

 

comment
bookmark
|

نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.