VM

دهکده اندیشه‌ها
تعامل اندیشه‌ها، راهی مطمئن برای تغییر

fatemehghanbari

@fatemehghanbari

دانشجوی کارشناسی روان شناسی

comment
bookmark
more-options
comment
bookmark
more-options

اثر جمع

چرا در گروه، آدم دیگری می‌شویم؟

بارها برایم پیش آمده که وسط یک جمع، خودم را در حال انجام کاری دیده‌ام که اگر تنها بودم، حتی فکرش را هم نمی‌کردم. خندیدن به حرفی که به نظرم خنده‌دار نبود، تأیید حرفی که در دل با آن موافق نبودم، یا سکوت در برابر چیزی که می‌دانستم باید درباره‌اش حرف بزنم. شاید برای تو هم پیش آمده باشد. جمع با ما کاری می‌کند، نه به زور، نه با دستور، بلکه خیلی نرم، خیلی بی‌صدا، فقط با حضورش، تغییری در ما به‌وجود می‌آورد.
وقتی تنها هستیم، ماجرا جور دیگری‌ست. راحت‌تریم، صادق‌تریم، تصمیماتمان ساده‌ترند. اما کافی‌ست وارد یک جمع شویم تا رفتار، صدا، حتی حالت چهره‌مان کمی تغییر کند. انگار ناخودآگاه شروع می‌کنیم به مقایسه. خودمان را با دیگران می‌سنجیم، واکنش‌ها را چک می‌کنیم، و آرام‌آرام تلاش می‌کنیم که شبیه‌تر شویم. این شباهت لزوماً از روی علاقه یا توافق نیست؛ گاهی فقط برای این است که بیرون از جمع نمانیم.
من این حالت را «آدم جمعی» می‌نامم. همان کسی که برای پذیرفته شدن، حاضر است بخشی از خودش را پنهان کند. کسی که دوست دارد مورد قبول واقع شود، دیده شود، یا حتی به چشم نیاید. و این عجیب نیست. ما انسان‌ها از روزی که به دنیا می‌آییم، دنبال تعلقیم. دنبال اینکه جایی، کسی، جمعی، ما را بپذیرد. اینکه تنها ماندن، سخت و گاهی ترسناک است، اتفاق تازه‌ای نیست.
اما مشکل از جایی شروع می‌شود که آن‌قدر در تلاش برای یکی شدن با دیگرانیم که فراموش می‌کنیم قرار بوده خودمان باشیم. جمع، مثل آینه‌ای بزرگ، همه‌چیز را چند برابر می‌کند: خنده‌ها را، خشم‌ها را، ترس‌ها را، حتی بی‌تفاوتی را. و ما، وسط این هیاهو، گاهی گیج می‌شویم. اینکه دقیقاً چه کسی هستیم، چه چیزی را باور داریم، یا از کجا آمده‌ایم، کم‌کم محو می‌شود زیر فشار هماهنگ شدن با دیگران.

جمع دوستانه

خاطره‌ای هست از سال‌ها پیش که هنوز هم گاهی به آن فکر می‌کنم. در جمعی خانوادگی، یکی از بزرگ‌ترها نظری داد که با آن مخالف بودم. نه فقط مخالف، که واقعاً حس می‌کردم اشتباه است. ولی چیزی نگفتم. همه سر تکان دادند، من هم. همه خندیدند، من هم لبخند زدم. و بعد، وقتی برگشتم خانه، در آینه نگاه کردم و دیدم کسی را می‌بینم که فقط به خاطر آرام ماندن فضا، به چیزی که باور نداشته، رضایت داده است.
در دنیای امروز، اثر جمع فقط محدود به جمع‌های حضوری نیست. شبکه‌های اجتماعی، همین گوشی‌هایی که در دست داریم، خودشان نوعی جمع‌اند. جمعی مجازی، نامرئی، اما تأثیرگذار. ما تحت‌تأثیر تعداد لایک‌ها، نظرات، واکنش دیگران، تصمیم می‌گیریم چه بپوشیم، چه بگوییم، حتی گاهی چه فکر کنیم. جالب است که گاهی نظر یک دوست، آن قدر برایمان مهم است که ترجیح می دهیم حقیقت را نبینیم، فقط چون نمی‌خواهیم از او فاصله بگیریم. چون ما فقط از جمع‌های فیزیکی نمی‌ترسیم؛ از قضاوت مجازی هم می‌ترسیم.
اما همه‌چیز هم تاریک نیست. جمع، گاهی ما را نجات می‌دهد. وقتی همه دست به دست هم می‌دهند تا کاری درست انجام شود. وقتی جمعی از غریبه‌ها، ناگهان در یک اتفاق، مثل زلزله یا تصادف، همدل و متحد می‌شوند. آن‌وقت جمع نه تنها اثر منفی ندارد، بلکه از ما نسخه‌ای شجاع‌تر می‌سازد. گاهی جمع می‌تواند انگیزه‌ای باشد برای خوب بودن، مهربان بودن، فکر کردن به دیگری.
پس چه باید کرد؟ قرار نیست از جمع فرار کنیم. ما موجودات اجتماعی هستیم. جمع بخشی از زندگی ماست، بخشی از معنا و تجربه‌مان. اما باید یاد بگیریم وقتی در جمع هستیم، صدای خودمان را خاموش نکنیم. هر جا که شد، چند ثانیه مکث کنیم و بپرسیم: آیا این حرف یا رفتار، واقعاً از من است؟ یا فقط دنباله‌ی دیگرانم؟
گاهی شجاعت در این نیست که فریاد بزنی یا بایستی مقابل همه. گاهی فقط در این است که در دل خودت، ساکت بگویی: «من با این موافق نیستم». گاهی کافی‌ست فقط نخندی یا فقط نگاهت را عوض کنی. همین چیزهای کوچک، یعنی خودت را گم نکرده‌ای.
من فکر می‌کنم هر آدمی باید بلد باشد در جمع باشد، بی‌آن‌که در آن حل شود. همرنگ شدن، همیشه بد نیست. ولی اگر هر بار بخشی از خودت را کنار می‌گذاری تا جا شوی، یک روز می‌فهمی جا شدی، ولی دیگر خودت نیستی.

گروه دوستان

جمع بخشی از زندگی‌ست. اما صدای تو، مهم‌ترین بخش زندگی توست. نگذار این صدا، بین صداهای دیگر، گم شود.

اما قرار نیست در برابر جمع جبهه بگیریم. قرار هم نیست همیشه متفاوت باشیم یا خلاف جهت برویم. گاهی فقط کافی‌ست حواسمان باشد که در این «با جمع بودن»، خودمان را جا نگذاریم. یاد بگیریم که سکوت‌مان از ما باشد، نه از ترس. حرف‌مان از دل باشد، نه فقط دنباله‌ی صداهای دیگران.
همدلی واقعی یعنی بتوانی خودت باشی و در عین حال، دیگری را بفهمی. نه آن‌قدر یکی شوی که یادت برود چه کسی بودی.
جمع می‌تواند فرصت باشد؛ اگر در آن، هنوز صدای خودت را بشنوی. اگر وسط شلوغی‌ها، گاهی آهسته به خودت بگویی: «این خودمم، نه فقط یکی از بقیه.»

comment
bookmark
|

نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.