فیلمی برای تفکر
تحلیل جامعهشناختی فیلم The Platform
فیلم اسپانیایی The Platform ساخته گالر گازتلو-اوروتیا (Galder Gaztelu-Urrutia) در سال ۲۰۱۹ است. این فیلم که از منظر تماشاگران و منتقدان نمرات خوبی کسب کرده، از نظر نگارنده جزء بهترین فیلمهایی است که دیدنش به هرکسی پیشنهاد میشود.
نقدهای زیادی در مورد این فیلم از منظرهای مختلف نوشته شده، اما هدف از نوشتن این متن، تحلیل بخشهایی از فیلم از منظر جامعهشناختی در حد فهم خود است؛ وگرنه معتقدم برای هر لحظه، هر سکانس و هر دیالوگ این فیلم میشود مقالههای زیادی نوشت.
بدیهی است در این گونه تحلیلها خطر لو رفتن داستان نیز وجود دارد!
توصیفی کوتاه از فضای فیلم
فضای فیلم در واقع به صورت قطرهچکانی به مخاطب نمایش داده میشود، اما برای آن که بتوانیم راحتتر پیش برویم، به خلاصهای از داستان میپردازیم:
فیلم در مورد یک ساختمان عمودی است که سلولهایی طبقهطبقه روی هم دارد و ۲ نفر در هر طبقه برای یک ماه ساکناند. حفرهای وسط هر سلول وجود دارد که هر روزه سکویی پر از غذا، دسر، نوشیدنی و سالاد از طبقات بالا در حفره هر سلول برای دقایقی توقف میکند. هر کس تا زمانی که سکو در آن طبقه متوقف است، اجازه دارد از غذاها بخورد و اگر غذایی برای ذخیره بردارد، دمای سلول بسیار بالا یا پایین میرود. افراد به صورت داوطلبانه یا برای گذراندن دوره محکومیت خود در این ساختمان عمودی حضور دارند.
فیلمی سرمایهداری یا ضدسرمایهداری؟
در نگاه بعضی به نظر میآید که فیلم برای نقد نظام طبقاتی و سرمایهداری و به هدف نقد نابرابریهای اجتماعی، نقد زیادهخواهی طبقات بالادست جامعه، خوی وحشیگری انسان که چه در طبقات بالا چه در طبقات پایین، هر یک به نحوی وجود دارد، ساخته شده است که البته برای تایید این دیدگاه در فیلم سکانس، نماد و دیالوگهای بسیاری وجود دارد.
اما چیزی که بعد از دیدن فیلم به نظرم آمد، جدا از آن که نمونهای کوچک شده از یک جامعه طبقاتی را به تصویر میکشد، تا حد امکان به نابرابریهای مختلف انسانی و اقتصادی میپردازد، مثل:
- نشان دادن آن که در طبقات پایینتر تنش، خودخواهی، کشتار و قتل در بین افراد یک سلول شدت میگیرد؛ در حالی که در طبقات بالا بیشتر تحقیر، اهانت، بیاهمیتی و نادیده گرفتن افراد طبقات پایین مشهود است. از حیفومیل کردن و آلوده کردن غذاها حتی با استفراغ و آب دهان بعد از رفع نیاز خود گرفته تا توهین و پرتاب کردن زباله، تف و حتی ادرار و... بر طبقه پایین.
- در طبقات بالا شاهد خودکشی هستیم که تریماگاسی دلیل آن را این گونه بیان میکند: «تو طبقات بالا هر چیزی که دوست داری، میتونی بخوری، ولی دیگه منتظر چیزی نیستی. با کلی فکر تنها میمونی.» در حالی که در طبقات پایین به دلیل کمبود غذا، قتل دیگری برای بقا رخ میدهد.
پاک کردن نظام طبقاتی از اشتباه؟
فیلم با صحنهای از یک آشپزخانه حرفهای که در آن چندین آشپز مشغول آمادهسازی انواع غذا و دسر هستند و سرآشپزی جدی، بادقت به فرآیند آمادهسازی غذا و دسرها نظارت میکند، شروع میشود. سرآشپز به شکل دقیقی از مواد اولیه تا ظاهر نهایی و طعم غذا را بررسی میکند.
صحنههای آشپزخانه در چند جای دیگر فیلم هم میان نمایش خشونتهای عریان رخ داده در سلولها تکرار میشود که برای من سکانسی که سرآشپز بهخاطر تار مویی که روی یک دسر است، افرادی را توبیخ میکند تا فرد خاطی را شناسایی و اخراج کند و بعد بلافاصله گورنگ (شخصیت اصلی) را در طبقه ۲۰۲ (از طبقات پایینی) در حال تغذیه از کرمهای روی زخم جسد ایموگیری (زن همسلولیاش) میبینیم، از همه جالبتر است.
در روز مصاحبه گورنگ هم میبینیم که حتی از حساسیتها و آلرژیهایش به غذاهای مختلف، تا غذای مورد علاقه او سوال میشود تا در منوی غذاها لحاظ شود، پس مشخص میشود غذاها طبق سلیقه و به اندازه همه افراد حاضر در سلولها آماده میشود، اما واقعیتی که در سلولها اتفاق میافتد به دلیل رفتار طبقات نخست، چیز دیگری است.
افراد در فیلم نقشی در انتخاب طبقه خود ندارند و بعد از مشخص شدن طبقهشان، معمولا جابهجایی بین طبقات، مخصوصا رفتن به طبقات بالاتر امکانپذیر نیست و با خصومت افراد دیگر طبقات شکست میخورد. بعد از یک ماه با بیهوش کردن افراد، طبقه آنها تغییر میکند؛ اما افراد طبقات پایین هم که با خوششانسی به طبقات بالاتر برده میشوند، همان غارتها و خودخواهیها را از خود نشان میدهند که زمانی خود از نتایج آن، گرسنگیها و محرومیتها چشیدهاند.
پس شاید بتوان اینگونه برداشت کرد که فیلم میخواهد نشان دهد اصل سیستم طبقاتی به خودی خود اشتباه و قصوری ندارد. منابع برای هر کس در حد نیاز وجود دارد، اما این انسانها هستند که با زیادهروی مسئول بیعدالتی، خشونت، حق خوری و برهم زدن نظم این سیستمند.
اما آیا فیلم اوج بیرحمی و خودخواهی انسان و فراموشی درد و رنج دیگران ولو خود نیز آن را تجربه کرده باشد را این گونه با جابهجایی ۱ماهه و اتفاقی افراد بین طبقات، میخواهد به صورتمان بکوبد؟ که اگر در دنیای واقعی نیز طبقه فرودست همینطور اتفاقی و با شانس یکسان با دیگران، امکان رفتن به طبقات بالاتر را داشت، همان رفتارها را تکرار میکرد بدون آن که حس محرومیتی که تجربه کرده را به یاد داشته باشد و بیاعتنا به طبقهای که از آن آمده است؟
من مسئول گناه خود هستم یا سیستم؟
اما از طرفی عدهای در طبقات پایین سیستم را مقصر حتی زندهخواریها و قتلهایشان میدانند. مانند پیرمرد (تریماگاسی) که ۳۴۰ نفر بالادست را مقصر قتل و تغذیه از همسلولی خود میداند، بعد خودش را.
فیلم به شکل آزاردهندهای خوی انسان گرفتار در شرایط ناعادلانه را که ناچار است برای بقای خود بجنگد و تا هر جا که منجر به دوام آوردنش شود، پیش رود نشان میدهد؛ حتی اگر فجیعترین و غیرانسانیترین رفتار و جنایت باشد.
گفته شد که فیلم نمونه کوچکشده جامعه انسانی طبقاتی است با این تفاوت که منابع، تنها محدود به غذا در آن نمایش داده شده، ولی در عین حال مضامینی همچون؛ نحوه رفتار انسانها با بیرحمی و ظلم در موقعیتهای تعارض مختلف، تفاوت شکل رفتار افراد در شرایط مختلف (فرودست یا بالادست)، تسلیم شدن فرد در شرایط موجود بعد از مدتی زندگی در سیستم (ولو در ابتدا سیستم از نظر فرد غیرمنطقی و غیراخلاقی بیاید) و حتی منجی و افرادی که به دیگران اهمیت میدهند و در پی اصلاح جامعه هستند را در خود دارد.
این که فیلم با پرشهایی از صحنههای پر از خشونت و زشتی سلولها، ما را به طبقه صفر و آشپزخانه بازمیگرداند تا به ما یادآوری کند همه چیز به بهترین شکل انجام شده و این که بعد از سکانس تار موی روی دسر، گورنگ در قعر گودال در حال خوردن کرم و گوشت جسد ایموگیری است، چه میخواهد به ما بگوید؟ این که سیستم یا همان مرکز خودمدیریتی عمودی، با حساسیت منابع را آماده میکند و این انسانها هستند که تداخلی مانند «اثر پروانهای» ایجاد کردهاند که هر چه از محل رخداد خود دورتر میشود، اثر آن بزرگتر و تاثیر جمعی آن نیز بزرگتر میشود و مسبب این وضع، خود انسانهایند؟
یا شاید این سیستم طراحی شده تا تمرینی برای افراد باشد، برای زندگی واقعی تا بتوانند خود به حل تعارضات و نابرابریهای اقتصادی دست پیدا کنند و بدانند در آخر رفتار و نوعدوستی آنهاست که منجر به برپایی عدالت و توزیع عادلانه منابع میگردد.
یا بعد از تلاشهای بسیارِ گورنگ برای اجرای عدالت که آن هم منجر به قتل و خشونت شد، اما جز تاثیری در همان روز نداشت و روز بعد شاهد بودیم که سکو بار دیگر خالی از غذا به طبقه آخر رسید؛ شاید بخواهد این نکته تلخ را به ما بگوید که هر سیستم خودمدیریتی و هر همکاری ذاتیای محکوم به شکست است.
منجیای برخاست...
گورنگ بعد از مکالماتی که با ایموگیری، زن همسلولی جدیدش (زنی که از گورنگ برای ورود به ساختمان مصاحبه گرفته بود و حال خود او نیز داوطلبانه در این ساختمان حاضر است) داشت و بعد از مرگ تریماگاسی و ایموگیری و الهاماتی که از آنها میگیرد، نقش مسیحی را عهدهدار میشود که با کمک بهارات (همسلولی جدیدش) برای اجرای عدالت و کمک به طبقات ۵۰ به پایین (طبقاتی که هیچ روزی غذایی به آنها نمیرسد) روی سکو سوار میشوند و با اجبار و خشونت تلاش میکنند که تا طبقه ۵۰ کسی غذایی نخورد (چون روزهای گذشته آنها غذا خوردهاند) و از طبقه ۵۰ به پایین، سهم هر کس به اندازهای باشد که تا پایینترین طبقه هم غذا برسد.
میهارا (شخصیت باهوش فیلم) در یکی از طبقات به گورنگ و بهارات پیشنهاد میکند برای آن که افراد طبقه صفر از موفقیت آنها در اجرای عدالت باخبر شوند دسر پاناکوتا را دستنخورده روی سکو برگردانند؛ پس بهارات در هر طبقه تا پای جان از دسر محافظت میکند و هر دو برای حفظ پیام خونها میریزند؛ اما در طبقه ۳۳۳ که آخرین طبقه سازه است، دختربچهای گرسنه میبینند. دختربچهای که بنا بر حرف ایموگیری که ورود افراد زیر ۱۶ سال را ممنوع و خط قرمز مدیران سازه میدانست، نباید در این سیستم حضور داشت. دسر را به کودک گرسنه میبخشند. روز بعد الهامی از بهارات (که از شدت جراحات مرده) و دیگر همسلولیهای قبلی گورنگ به او میرسد که دختربچه پیام است. پیامی از قعر گودال به طبقه صفر (بالاترین طبقه). پیامی که سند محکمی برای اشتباه سیستم است. اگر گمان مدیران سازه هم مثل ایموگیری که میپنداشت سازه تنها ۲۰۰ طبقه دارد باشد، اشتباه بزرگ دیگری از مدیران سیستم است که حتی شناخت دقیقی از سیستمی که خود ساختهاند ندارند.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.