«پوست شیر»، عریانی خشونت با رمز انتقام
«پوست شیر» متأسفانه در دوره ای به پُست ما خورده که به قول محسن چاوشی، مریض حالی مان خوش نیست!
*حاوی اسپویل(افشاگری قصه)
احتمالأ شما هم اگر شاهد آخرین قسمت پخش شده «پوست شیر» به کارگردانی جمشید محمودی بوده باشید، هنوز از شوک ضربات چکش نعیم(هادی حجازی فر) بر سر نریمان(کامران تفتی) بعد از شنیدن آن اعترافات فجیع و تکان دهنده، بیرون نیامده اید! صدای شکستن استخوان های مرد متجاوز، بعد از آن اقرار و رجزخوانی های حرص درآور، گویی همچنان در گوش مان طنین دلخراشی دارد. اعصاب را آزار می دهد و ضمناً با نام بردن از یک متهم دیگر که «صمد» خوانده می شود، زنگ خطر را برای بیننده بابت خشونت های آتی به صدا درمی آورد. بویژه با فلش بکی که چهره ساحل(پردیس احمدیه) را در قاب مشوش خود گرفته؛ وقتی ترسان و آشفته در مقابل تهدید بریده شدن سر پدر، ناگزیر تن به خواسته متجاوزان می دهد.
سکانسی که پیشتر، مقدماتش با نماهای سرگیجه آوری از هماوردی غیرقانونی فایترها در آن سوله چرک چیده شده بود. همانطور که پیش از آن هم بارها شاهد نزاع های خیابانی و زد و خوردهای متعدد میان کاراکترهای سریال بودیم و تا رسیدن به فصل شکنجه نریمان، بارها آستانه تحمل مان از این میزان خشونت، محک خورده بود!
جزییاتی عذاب آورکه شاید کمتر نمونه مشابهی در میان سریال های سال های اخیر شبکه نمایش خانگی داشته باشد.
تأثیرگذاری به چه قیمتی؟!
شکی نیست که تأثیرگذاری آنچه از «پوست شیر» ذکرش رفت و چه بسا یادآوری شان در قالب واژه ها روی کاغذ هم آزاردهنده باشد، ناشی از توانایی و هنر سازندگان سریال مذکور و ارائه محصولی باکیفیت است، ولی واقعاً مخاطب امروز چقدر گنجایش و قدرت هضم این مقدار از تندخویی را دارد؟!
«پوست شیر» با این حال «قیصر» زده اش و اجزای تر و تمیز و خوش فرم و عطش انتقام که به جان بیننده انداخته، متأسفانه در دوره ای به پُست ما خورده که به قول محسن چاوشی، مریض حالی مان خوش نیست. در روزگار وفور استرس و ناآرامی های فکری متنوع در جامعه، نمی دانم این طور ترویج افسارگسیخته فرهنگ انتقام چقدر جای دفاع دارد و چقدر آرامش ما را بیشتر می خراشد.
پکرهای آزرده خاطر بغض کرده ای که چند هفته است درگیر این سریال شده ایم و خون دارد خونمان را می خورد. دندان قروچه های عصبی می کنیم و اولین سرنخ ماجرا را مثل نعیم، دیوانه وار می کشیم زیر فحش.
سر اینکه بالاخره چرا ساحل را ربوده، به او تجاوز کرده و ظاهراً جسدش را سوزانده اند. اینکه کدام رذل کثیفی تن به این کثافتکاری مطلق داده. بیراه نیست اگر مدعی شویم چند تایی از این چکش های پی در پی نعیم بر سر نریمان، می خورد درست وسط فرق سر ما! اما این مقدار از خشونت به چه قیمتی دارد به بیننده تحمیل می شود؟ اصلاً چرا باید خشونت را چنین تزیین و تئوریزه و در بدترین مقطع ممکن برای بیننده سِرو کرد؟
یک منتقم کارکشته نیازمندیم!
فضایی که «پوست شیر» ترسیم می کند، نیاز به رخ نمایی یک منتقم کارکشته و این دست انتقام های دراماتیک، اما فجیع را پیش چشم بیننده زنده می کند.
انتقام هایی که مثل فیلم«عروس سیاهپوش» فرانسوا تروفو وجه شاعرانه ندارند و به نسخه های وحشیانه «بیل را بکش» به کارگردانی تارانتینو متمایل ترند.
درست مثل یک مجروح آش و لاش که بابت تسکین درد، برای مرفین بیشتر التماس دعا دارد. گور پدر بخشش از بزرگان است و لذت عفو و این حرفها...!
گویا اصلاً این دیگر اسمش انتقام نیست که لاجرم باید سرد سِرو شود؛ و لابد خودِ خود عشق است!!
«اون جایی که برسم بهشون کَفِش پُرِ خونه. یا خون من یا خون اونا» دیگر جمله نعیم تنها نیست. گویی این از حنجره زخمی مخاطب بیرون می دود.
حالا که به قول حسین منزوی باید پرسید، «هنگامه حیرانی ست، خود را به که بسپاریم؟» دلمان یک سرگرد مشکات دوست داشتنی و سمپاتیک، کَأَنَّهُ شهاب حسینی می خواهد که قشنگ داغ دل ما را درک کند و پیِ قضیه را بگیرد.
«پوست شیر» در روایت خشن و پرخاشگر خود، گویی ملاحظات این مقطع از فضای اجتماعی ایران را چندان لحاظ نکرده است. در واقع پلتفرم پخش کننده این سریال یعنی فیلم نت، به بهانه حق اشتراکی که به کاربرانش فروخته و یا هر دلیل دیگری، خود را ناچار دیده که فصل دوم سریال را با این میزان عصبیت، هر هفته به سراغ بینندگانش بفرستد. لازم هم ندیده قدری صبوری پیشه کند تا آرامش بیشتری بر روان مردم حاکم شود! حال آنکه تماشای این سریال در اتمسفری آرامتر و در بستری کم هیاهوتر، بی تردید لذت دراماتیک بهتری را نصیب بیننده اش می کرد.
بازیگرانی که با جان و دل بازی می کنند
حجازی فر در بازنمایی روحیات پدری که پس از سالها دوری، در نخستین روزهای دیدار با دختر عزیزش ناگهان او را قربانی جنایتی کور و مبهم دیده، عالی است. نگاه های خیره و مات و گاه معصومانه او که صفر تا صدشان تا درندگی و بُراق شدن، چند ثانیه بیشتر نیست، نعیم را مردی به نمایش کشیده که در عین رنجدیدگی، زورش خوب برای انتقام گیری و احقاق حق بر جبهه مقابل می چربد! حجازی فر می داند کجا خود را اسیر موقعیتی متزلزل جلوه دهد و کِی در هیبت یک قلچماق درآید، نعره بزند و ضرب شست سختی به مهاجمان نشان دهد. شما را ارجاع می دهم به رویارویی های او با سرگرد مشکات در اداره پلیس، وقتی ناگزیر از سکوت و دفاع است. در مقابل، اما او به هنگام زد و خوردها، حسابی پوست می اندازد و گویی آدم دیگری می شود. یا وقتی در دیدارهای کوتاهش با همسر سابقش لیلا(پانته آ بهرام) وقتی مظلومانه بغض می کند و قطره اشکی گوشه چشم می نشاند. تضادهایی که اتفاقاً او خوب از پس درآوردنشان برآمده.
علیرضا کمالی در نقش رضا پروانه، از دیگر بازیهای درخشان سریال است. فرصتی ایده آل برای بازیگرِ کمتر قدردیده ای تا هنر بازیگری اش را به رخ بکشد. کاراکتر کمالی اگرچه رفیق بی شیله پیله و مرید نعیم، اما در فردیت خود صاحب جبروتی رعب آور است که مصادیقش را در دفاع از ساحل بر سر جای پارک، یا حین مُقُر آوردن مظنونان و ... و حتی پشت تلفن هنگام بد و بیراه گفتن به مرد رباینده دختر نعیم بارها دیده ایم. ضمن اینکه در زندگی شخصی و در مواجهه با همسر موقتش نیز روی دیگری از رضای محجوب و مرد خانواده را شاهدیم تا در شخصیت پردازی سریال، کمترین خلأیی ایجاد شود.
شهاب حسینی نقطه امن کاراکترهای «پوست شیر» است. پلیسی که اگرچه اغلب چند قدم عقب تر از نعیم و دوستانش سر صحنه های جرم و در پاتوق خلافکاران حاضر می شود، اما کاراکتری است که بیننده به او اطمینان کامل دارد. مشکات با پیش زمینه ای که از مرگ ناگوار دختر خردسالش در قصه روایت شده، همدلی برانگیز نیز هست. نگاه کنید به سکانسی که لیلا مادر ساحل از او تقاضای رسیدگی عاجل به پرونده را دارد. زمانی که مادر از او می پرسد «شما خودت بچه داری؟! اگه داری جون بچه ت نذار خون دختر من پامال شه» و او پاسخ می دهد:«داغمون از شما بیشتر نیست خواهر من، ولی خشم مونم کمتر از شما نیست... روز و شبمونو میذاریم براش... خدا هم کمک میکنه حق به حقدار میرسه» و تأکید می کند:«میگیریمش...باید بگیریمش...». شهاب جوری این سکانس را بازی کرده و طوری دیالوگ می گوید که بیننده دیگر به یقین می داند که او در رمزگشایی از پرونده قطعاً گام های مهم دیگری هم برمی دارد و دلش به حضور موثر او قرص می شود.
همچنین باید از حضور دلنشین ژیلا شاهی در نقش مژگان گفت که با ظرافت، مرزهای شکنندگی و گونه ای صلابت زنانه را به تصویر کشیده و عشق پرحرارت و غریبی که به رضا دارد. مهرداد صدیقیان که نقش عاشق ناکام را با پافشاری عجیبش برای ماندن در رکاب پدرزنِ محقق نشده(!) را با آن واهمه های بامزه در دل موقعیت های دلهره آور هوشمندانه بازی کرده است. بهزاد خلج، دیگر پلیس مسئول پرونده که پیشتر در مجموعه «آقای قاضی» با محوریت عمده تری نشان داده بود قواعد کاریزماتیک جلوه دادن شخصیت را می شناسد و اینجا هم سایه به سایه سرگرد مشکات و دوشادوش او، سماجت متعهدانه ای در حل پرونده دارد.
و در پایان...
«پوست شیر» سریال خوش ریتم و جذابی است. کارگردانی دقیقی دارد و می داند در گوشه گوشه میزانسنش چه می گذرد. استفاده بجا از تکنیک دوربین روی دست در تصویربرداری با آن لرزش های پیوسته و بی قراری مدام تصاویر، کمک شایانی به تهییج بیشتر تماشاگر و ایجاد تلاطم و هیجان زدگی کرده است. از سوی دیگر، تدوین پرشی(تدوین پرشی) در راستای تشدید فضای پر از خفقان و ستیزه جویانه داستان حرکت و کمک کرده است تا سریال از ریتم نیفتد و حتی در سکانس هایی با ضرباهنگ درونی آرام نیز این همگونی حفظ شود.
در واقع «پوست شیر» را می توان فارغ از مضمون ملتهب و اضطراب آورش که تعلیق مضاعفی بر بیننده امروز ایرانی وارد می کند، سریال وطنی خوش ساختی با کمترین میزان نقص نامید.
با این حال همچنان باید افسوس خورد که کاش پخش سریال مذکور با زمان سنجی و موقعیت شناسی بهتری صورت می گرفت تا دست کم درک این میزان از خشونت عریان آن برای تماشاگر، دشوار و آزاردهنده نباشد.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.