شمهای از رمز و رازهای آگاتا کریستی!
راز ماندگاری نوشتههای «ملکه جنایت» چیست؟!
داشتم از پیادهروی خیابان امیرآباد به سمت بالا میرفتم که دستفروشی را دیدم با یک بساط محقر و جنسی مهجور. چند «کتاب» چاپ قدیم را روی هم تلنبار کرده بود و البته که مشتری هم نداشت! در بین کتابهایش چند اثر از «آگاتا کریستی» یافتم که تا به حال نخوانده بودم؛ «جنایت خفته» و «اعلام یک قتل» با مترجمانی متفاوت که هر یک ادبیات خاص خود را داشتهاند. از بین همان چند کتاب سر در گریبانِ بساط و نامهای مشهور نویسندگانش که گویی تمنای متواضعانهای برای خرید داشتند، «ملکه جنایت» (مشهورترین لقب آگاتاکریستی) اما تلألو غریبی برایم داشت! نویسندهای که انگار قرار نیست هرگز تکراری و گیراییاش پس از سالها اقتباس و بازنشر آثارش، محو شود.
با این حال در مواجههام با هر یک از این کتابها و آثار قبلی که از این نویسنده خواندهام، جدا از نگاه و شیوهٔ هر یک از مترجمان، این روح ادبیات منحصر به فرد و توانایی غبطهبرانگیز آگاتاکریستی در روایتگری هوشمندانهٔ قصههایش است که از ورق به ورق مکتوباتش با جلوهگری بیرون میزند. معماها و تعلیقهایی طراحی کرده که همچنان چارچوب قرص و محکمی دارند. تخیل خواننده را فارغ از هر نژاد و ملیتی، سرشار از تصویر و پرسش میکند. فارغ از اینکه مترجم آماتور باشد و کتاب حاصل ترجمهای بازاری و کمدقت، همچنان سبک کریستی در سطر به سطر نوشتههایش میدرخشد. نه غبار کهنگی روی قصههایش مینشیند و نه با گرهگشایی از معماها، طراوتش را از دست میدهد.
در واقع راز ماندگاری و پایایی نوشتههای کریستی، با گذشت حدود نیم قرن از درگذشت او، در همین نگاه خاصش نهفته است. کریستی در روایتش گویی ابتدا به تصویرسازی دقیق و توصیفات بجا و به اندازه متوسل میشود و نه طرح یکباره معمای قتل و جنایت. این یعنی نکتهای که نوشتههای او را برای اقتباس هنوز در پس سالها، ایدهآل ساخته است.
تجربهٔ خوانش آثار کریستی، مخاطب را حتی اگر سریال و فیلمهای مبتنی بر داستانهای او را ندیده باشد، در معرض اتمسفری از رمز و راز و درگیر با روانشناسی کاراکترهایی چند وجهی قرار میدهد. در دل کتابهای او، گویی به شیوهٔ کشف و شهود، با تکتک آدمهای ماجرا، در فضایی سوبژکتیو رو به رو میشویم. از خطوط چهرههایشان و جزییات کلامشان، چیزهایی میخوانیم. ذهنمان را در شناسایی و تعقیب قاتل یا قاتلان احتمالی به هر وری از قصه پرواز میدهیم و پا به پای نویسنده، ناگزیر خلاقیت خرج میکنیم!
او ساختارهای فرهنگی و اجتماعی اروپای قرن بیستم را لابهلای دیالوگها و توصیفاتش از آدمها یادآور میشود و حتی گاه آنها را به چالش میکشد. از انگلیسیهایی میگوید که به دلیل فقر مالی به کشورهایی مثل فرانسه و ایتالیا مهاجرت کرده و با جمعآوری اندک مالی، دوباره به کشور بازمیگشتند. به آسیاییهایی از هند، چین و هنگکنگ اشاره دارد که در میانههای قرن بیستم، کارت شناسایی و دفترچه خوار و بار فوتشدگان انگلیسی را با کمک باندهای تبهکاری، جعل و از آن خود میکردهاند! اطلاعاتی که از عادت او به حضور مداوم در اجتماعات و برخوردهایش با افراد پیرامون حاصل آمدهاند.
آنچه او را از امثال «سر آرتور کانن دویل» یا «ترومن کاپوتی» با همهٔ اعتبارشان، قدری بالاتر مینشاند، اعتنای خارقالعاده او به ماهیت انسانی افراد و باورها و درونیاتشان است. کریستی جنایت و قتل را به چشم یک روایت صرف هیجانانگیز و مرموز نمینگرد. او تلاش دارد به کُنه آدمها ورود کند. در قالب توصیفها و دیالوگها، مونولوگها و سولولوگها (حدیث نفس و خودگویی)، به مخاطب فرصتی دهد تا همزمان در مقام قضاوت بنشیند و از محتوای برداشتهایش و فراتر از دیگرشناسی، چه بسا دست به خودشناسی نیز بزند. خود را جای متهمان و مجرمان بگذارد و تصور کند اگر او در این موقعیت بود، چگونه عمل میکرد یا چطور میاندیشید. یک فرصت بکر و دراماتیک برای جایگیری خیالی و وهمانگیز در موقعیت جنایی تجربهنشدهای که مخاطب علاقهمند را بسیار مشتاق خود میکند. دستاورد فضایی که کریستی برای خوانندهاش خلق میکند، در کنار امتیاز همیشگی کتابخوانان، یعنی وسعت بخشیدن به تخیل، زیست در جهانی است که آدمهایش تقریباً همگی پتانسیل متهم بودن و تدارک برای ارتکاب جنایت را دارند!
او اگر از تأثیر سموم و داروها در داستانهایش با ظرافت بهره میبرد، چون در طول جنگ جهانی اول در بیمارستان و داروخانه کار میکرده؛ به قول خودش در رمان «چشمبندی»، «سم جذابیت ویژهای برای قاتلان دارد، زیرا نتیجهٔ کار مانند چاقو و هفتتیر، ناپخته و علنی نیست»!
اگر وقایع برخی داستانهایش در خاورمیانه رخ میدهند، به خاطر آن است که این نویسنده سال ۱۹۳۰ با باستانشناسی ۱۴ سال جوانتر از خودش ازدواج کرد و با او به سفرهای فراوانی از جمله به آسیا رفت.
کریستی جنایت را صرفاً از یک زاویه و منظر مورد بررسی قرار نمیدهد. برای او انسانها، افکار، مناسبات و خواستههایشان و شناخت آنان در اولویت است و هرگز مفاهیم اخلاقی و بشری را فدای جاذبههای داستانی نمیکند. درست مثل شخصیتهای معروفش، از جمله همین پوآرو که هول هولکی هر پروندهای را نمیپذیرد. بشدت اخلاقگراست و پایبند به آداب اجتماعی و فردی.
با این وصف عجیب نخواهد بود اگر بدانیم رمانهای او بیشتر از دو میلیارد نسخه در جهان فروش داشتهاند و گینس از او با عنوان «پرفروشترین نویسنده در تمام دورانها» یاد میکند.
جالب آنکه با توجه به ظهور تکنیکهای جدید داستاننویسی پلیسی و کارآگاهی و نویسندگان زن متأخر معروفی مثل «گیلین فلین» (دختر گمشده)، «هالی جکسون» (راهنمای قتل از یک دختر خوب)، «آلیس فینی» (سنگ کاغذ قیچی) و... و تغییر سلایق مردم و بسیاری از ظرفیتهای فرهنگی و هنری، کریستی همچنان در اوج میخرامد.
بد نیست بدانید از آگاتاکریستی بنا به گفتهٔ «مجتبی عبداللهنژاد»، یکی از معروفترین مترجمان آثار این نویسندهٔ سرشناس انگلیسی، در کل ۷۶ اثر منتشر و اغلب آنها هم به فارسی ترجمه شدهاست. بیتردید بهترین آنها هم متمرکز بر کاراکترهای پوآرو و خانم مارپل هستند.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.