«زخم کاری ۲»، شکسپیرنمایی در دل تهران!
ریسک بزرگ سازندگان «زخم کاری ۲» در مهجور نگه داشتن مالک و بازیگرش، به عنوان نقطهعطف سری نخست، از دنباله آن سریالی ساخته که ستون فقراتش ضربه خورده و شکسته؛ شخصیتی که در «هملت»، روح پدر هملت است.
«زخم کاری ۲» یا همان «زخم کاری؛ بازگشت» پس از هفت-هشت قسمت و آشکار شدن فونداسیون اصلیاش نشان داد از معضل رایج افول سریهای بعدی رنج میبرد. در واقع سازندگان در سری نخست، هر چه کاشتند، برداشت کردند و عدم دوراندیشی برای آمادهسازی مصالح فصل دوم که شاید ناشی از انتظار یک استقبال متوسط از سریال بوده، دستشان را برای داستانپردازی دنبالهدار بسته است.
فصل دوم «زخم کاری» مشخصاً گرفتار ضعفهای ساختاری و روایی، بویژه در فرصت مقایسه با سری اول آن است. توسل به قضیه اقتباس و برداشت فصل دوم از «هملت» هم نتوانسته همچون فصل اول و برگیری از خط قصه و شخصیتهای «مکبث»، دیگر اثر شکسپیر، دردی را دوا کند.
اقتباس یا تشابهسازی؟!
نفس اقتباس ادبی در سریالسازی بسیار هم امر پسندیدهای است. همانطور که در «زخم کاری ۱» به دلیل اقتباس فکر شده از رمان جاندار «بیست زخم کاری» نوشته «محمود حسینیزاد» و سپس یادآوری مشابهتهای این رمان با «مکبث»، شاهد قصهای قرص و محکم و چفت و بستدار بودیم. شخصیتها همگی علیرغم تشابه با پرسوناژهای اثر شکسپیر از «مالک مالکی» (جواد عزتی) مکبث گرفته تا «نعمت ریزآبادی» (سیاوش طهمورث) پادشاه دانکن، «سمیرا» (رعنا آزادیور) لیدی مکبث و ...، شخصیتپردازی دوبارهای داشتند و فضا و مکان، هوشمندانه ایرانیزه شده بود.
ضمن اینکه با گریز از جنبههای تئاتری نمایشنامه شکسپیر، در مدیومشناسی آشکاری به نفع مخاطب عام، روایت خود را سرراست ترتیب داده بودند. لوکیشن «زخم کاری ۱»، تهران آشنای ما با برخی مؤلفههای تلخ این کلانشهر است و مناسبات آدمها برای مخاطب ایرانی قابل باور. قصه اوج و فرود دارد و از قهرمانانش و در رأس آنان مالک و ظرفیتهای بازیگرش، بخوبی بهره میبرد.
«زخم کاری ۲» اما صرفاً یک رونویسی اقتباسنما از «هملت» است. آسیبی که دیگر سریال این روزهای شبکه نمایش خانگی یعنی «عقرب عاشق» هم در بخشهایی گرفتارش شده. یکی از ارکان اصلی قصه «زخم کاری ۲» در مقام بدمن یا آنتاگونیست، «طلوعی» با بازی «کامبیز دیرباز» است. کاراکتری که در «هملت»، در مقام عموی او «کلادیوس» شناخته میشود. کسی که با مبادرت به قتل پدر هملت، با مادر او ازدواج کرده. ضمن اینکه میتوان در پیشگویی نه چندان دشواری حدس زد «مهران غفوریان» (در نقش شفاعت) بزودی قربانی ناخواسته یا شاید خواسته خونخواهی «میثم» (مرتضی امینیتبار) خواهد شد. چرا که در واقع شفاعت همان پولونیوس (پدرِ اوفلیا، معشوقه هملت) است و دختر او «شیدا» با بازی «نگار نیکدل» نیز اوفلیا!
مشکل اصلی اما اینجاست که «هملت» و «مکبث» دو نمایشنامه با پرسوناژهای مجزا و درامهای متفاوت هستند که در «زخم کاری ۲» تلاش شده به هم پیوند بخورند. هر چند نمیتوان بر لزوم اقتباس مو به مو در چنین مواردی تأکید کرد و اصولاً تفاوتهای دو مدیوم شاید اجازه این گونه تعهدات را ندهد، اما باز هم بر «زخم کاری ۲» ایراد وارد است. اینکه اگر طلوعی کاراکتری تا این حد متنفذ و قدرتمند است و اصراری هم به بازی در پشت صحنه نداشته، چرا در فصل نخست اصلاً اثری از آثار او نبوده و حالا به یکباره سر و کلهاش پیدا شده. بویژه که با توجه به اقتباس صورت گرفته، او در جایگاه کلادیوس عموی هملت نشسته، حال آنکه میثم عمویی ندارد و باید این کاراکتر به عنوان خاطرخواه سالهای دور سمیرا جا زده شود تا حضور و عملکردش، منطق دراماتیک داشته باشد!
درست مثل شخصیت «سماوات» (کیومرث مرادی) که در «زخم کاری ۱» حضور داشت و حالا در سری دوم، ارجاع به او پرسشبرانگیز جلوه نمیکند و ابهام ندارد.
بازیها، پاشنه آشیل «زخم کاری ۲»
مهمترین ایراد «زخم کاری؛ بازگشت» اما در کستینگ و بازیهای آن نهفته است.
مرتضی امینیتبار به رغم انرژی زیادی که برای نقش گذاشته، خلف مناسبی برای مالک نیست. انتظارات را از یک پروتاگونیست شش دانگ برآورده نمیکند. نه فیزیکش برای این نقش مناسب است و نه کاریزمایی که این شخصیت به آن نیاز دارد را پاسخ میدهد. پتانسیل او برای فصل یک مناسب بود و پیشبینی نمیشد روزی باید جای مالک را در قصه بگیرد. خاصه آنکه هنوز روشن نیست مالک و عزتی تا کی عزلتنشین خواهند بود و اینکه اصولاً با این قصه افت کرده، بازگشتشان اصلاً میتواند گرهگشا باشد یا خیر!
کامبیز دیرباز در ۴۸ سالگی، نقش مردی را دارد که احتمالاً یک دهه از او مسنتر است. آهسته صحبتکردنهای تصنعی و تُن صدای بهزور کنترل شده و تأنی غیر قابل باور در اکتها و نگاهها، نتوانسته دیرباز را به نقش طلوعی نزدیک کند.
رعنا آزادیور متریالی بیشتر از آنچه در فصل اول برایش نوشته شد، در اختیار ندارد. پارتنرهایش گنجایش ایجاد فضا برای کنش و واکنشهای جذاب، مشابه آنچه در فصل قبل شاهد بودیم را ندارند و به استیصال او، دستکم تا اینجای قصه دامن زدهاند.
مهران غفوریان اگرچه در چرخشهای اخیرش از یک کمدین به سمت بازیگر درام، نمونههای مغتنمی داشته، اینجا اما به دل نمینشیند. تلخی او و سیاهی نقش، تضاد ناخودآگاهی با پیشزمینه ذهنی بیننده از بازیگرش دارد. پلیدی مورد نیاز کاراکتر را تلطیف کرده و حتی چه بسا زدوده.
«الناز ملک» در نقش سیما، از معدود شخصیتهای حساب شده سری دوم، اگر برای شرکت در دوئل با سمیرا طراحی شده، باید برای رفتارهای آتیاش منتظر ماند. با این وصف بازی ملک در نقش زنی مقتدر، کاستیهای آشکاری دارد و مثلاً در قیاس با آزادیور، تجربه کمِ بازیگرش را مدام گوشزد میکند.
... و در پایان
ریسک بزرگ سازندگان در مهجور نگه داشتن کاراکتر مالک و بازیگرش، به عنوان نقطهعطف سری نخست، از دنباله آن سریالی ساخته که ستون فقراتش ضربه خورده و شکسته؛ شخصیتی که در «هملت»، روح پدر هملت است و بر خلاف سریال، نمایشنامه آنقدر قدرت دارد که خلأ حضور او لطمهای به کلیت اثر نزند.
به تازگی نیز صدای اعتراض تماشاگران سریال از به حاشیه راندن مالک و بازیگرش در فضای مجازی بلند شده و همین فکت میتواند مهر تأییدی قاطع بر تأثیر مهم عزتی در محبوبیت فصل اول سریال و کاهش اقبال به فصل دوم آن باشد. جالب آنکه در این شرایط، بحث ساخت فصل سوم هم مطرح شده. باید دید آیا در ادامه، فیلمنامه توانسته گستره ایدهآلی برای قدرتنمایی مالک و بازگشت عزتی فراهم کند یا باید با همین آدمها بسازیم تا شاید در فصل سوم و البته بدون اصرارهای بیهوده و محدودیتزا برای اقتباس، این سری مجموعه بتواند دوباره، موفقیت پیشین خود را تکرار کند.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.