کلکهای نمادین «نون.خ 4»!
تکیه به نمادگرایی در فصل جدید سریال سعیدآقاخانی، موجب شده تا روستای محل وقوع ماجراهای مجموعه، اِشِلی کوچک از ایران خودمان تداعی شود.
چه پای «جاناتان»، گاو تنومند سلمان وسط باشد و چه گرگ خونخواری که به گوسفندان اهالی زده، روستای خوش آبوهوای نورالدینخانزاده در سریال «نون.خ» بعد از چهار فصل، حالا بدل به یک جامعه کمیک سمبلیک و بامزه شده که از دل نمادهای آن، میتوان به وجوه تشابه آشکاری از ساختار اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی ایران رسید؛ مثل دیالوگ روژان (با بازی هدیهبازوند) با رامین (امیرسهیلی) که میگوید: «حداقل اشتباهی را که کردهای بپذیر، بلکه مرهمی شود بر آلام دل همهمان» یا اشاره به معضلاتی همهگیر مانند بیکاری، دغدغههای کشاورزان و آسیبهای محیطزیستی. ضمن اینکه ردپای شوخیهای هنری و ورزشی از جمله با فیلم «شیدا» ساخته کمالتبریزی در سکانس بستری شدن و نابینایی موقت فریبزر (علیصالحی)، پخش موسیقی بازنوازی شده فیلم «بوی پیراهن یوسف» روی سکانس بردن جاناتان توسط اهالی و گریههای سلمان، خوانش ترانه «خرچنگهای مردابی» حبیب توسط مدیر بومگردی (علیاخوان) و یا طعنه فوتبالی به قرارداد ویلموتس در جایجای سریال، خوب دیده شده و جذاب از آب درآمده است.
سعیدآقاخانی با فیلمنامه ساده و در عین حال نکتهسنجانه امیروفایی در جغرافیای صمیمی و بیشیلهپیله روستایی، در میزانسنی ساده و حرکات دوربین غیر پیچیده، فضایی خلق کرده که در کمال تعجب، گاه جملات فیلسوفانه از آن برمیآید و گاه انتقادهای تند و تیز شنیده میشود. همین تمهید درست منجر به آن شده تا با کنار زدن لایههای سادهانگارانه شوخ و شنگ سریال، بعضاً با مواردی مواجه شویم که طرح آنها در رسانهای دولتی، محل بحث و اعتنا است.
سازندگان در بخشی از خلاصه قصه سریال، «شعلهور شدن اختلافات قدیمی بین دو منطقه را انگیزهای برای تکاپوی اهالی روستای نورالدین یا همان ده پایین برای خروج از رکود اقتصادی، جمعیتی و جبران عقبماندگی از ده بالا» توصیف کردهاند. این نکته کلیدی، همان پتانسیل بالای روایت برای پرداختن به مباحث مختلف و دستمایهای برای شوخیهای متنوع متن شده است. الگویی که علیرغم تکرار در آثار مشابه از جمله «پایتخت» یا پیشتر از آن در «پاورچین» مهرانمدیری، همچنان کارایی دارد و سریمجموعه «نون.خ» ثابت کرده با کمی خلاقیت و طنازی، میتوان به بهرهوریاش امید بست.
یک قصه صاف و ساده
«نون.خ4» محوریت را روی قضیه هجوم گرگها گذاشته و ناتوانی ده پایین در هدف قراردادن آنها و در نهایت دعوت از یکی از اهالیِ متبحر در تیراندازی که به ده بالا مهاجرت کرده. نقطهثقلی به نظر کمجان که تلاش شده به کمک داستانکهای متعددی، پروار شود. هرچند ویژگیها و کارکردهای این ایده در قوام یافتن نسبی روایت نقش داشته، اما در مواردی با بیراهه رفتن، تکرار و زیاده گویی، منجر به کسالتبار شدن برخی لحظات شده است. از جمله مواردی چون قضیه قابلمهفروشی روژان، اعتیاد کیوان (سیروسمیمنت)، علاقه وافر به برگزاری مراسم سالگرد در ده بالا، یا طولانی شدن شماری از سکانسهای دورهمی ساکنان در محل بومگردی و خانه نورالدین که بعضاً کار را صرفاً در حوزه کمدی کلامی متوقف میکند و از بار تصویری آن میکاهد. همچنین این ایراد کلی به سناریو وارد است که چرا هیچیک از شخصیتهای سریال، کار و بار درآمدزا و مشخصی ندارد و بعضاً آدمها یا مشغول شغلهای کاذب هستند و یا اصولاً گرفتار بیکاری! مگر اینکه ماهیت این شکل از زندگی بلاتکلیف شخصیتها هم ارجاعی به همان نمادهایی داشته باشد که در این متن بارها به آنها پرداختهام!
با این وصف، گامبرداشتن در مسیر حفظ و اشاعه فرهنگ فولکلور قوم کرد، موسیقیشان، باورهایشان، مناسباتشان و نیز ارائه تصویری صمیمی از آنان بدون شعارزدگی، یکی از شاخصههای کلی سریال «نون.خ» است. الگویی امتحان پسداده که میتواند درباره سایر اقوام ایرانی نیز تکرار و چهبسا تبدیل به برندی در سریالسازی شود. از سویی پرداخت دقیق شخصیتها در این سریال که هر یک در کنار پرسوناژ اصلی، یعنی نورالدین پرورش مییابند و برای مخاطب بدل به چهرهای آشنا میشوند، موجب شده تا ریتم نیز در این سریال حفظ شود و گاه کاستیهای درام را پوشش دهد.
از سویی این تکیه به نمادگرایی در سریال، باعث شده کاراکترها، مراودات و رفتارهایشان از تک بعدی بودن نجات یابند و حتی لوکیشن روستا، اِشِلی کوچک از ایران خودمان تداعی شود.
ستارهسازی به جای ستارهگرایی
در سال جدید با وجود آنکه تلویزیون ناگزیر شد قید بسیاری از سلبریتیها را بزند، ولی به نتیجه چشمگیر و جالبی روی آنتن نوروزی نرسید، اما این سلبریتیزدایی ذاتی در سریال سعید آقاخانی، بشدت هم جواب داده و کارگر افتاده است. ستارههای سریال «نون.خ» عموماً نه بازیگران چهره، بلکه همین مردم کوچه و خیابان و هنرمندان بومی کردستان هستند. طُرفه آنکه حتی همنشینی معدود بازیگران شناخته شدهای مثل حمیدرضاآذرنگ یا بیژنبنفشهخواه در این جمع، به دلیل ستارهگریزی «نون.خ»، نتوانسته رانت یا نقش ویژهتری برای آنان در قیاس با هنرمندان کمتر شناخته شده نزد بیننده ایجاد کند.
کاراکتر سلمان (کاظمنوربخش) با رندیها و بلاهتهای بانمک و ماجرای تعلق خاطر سماجتآمیز و مصرانهاش به شیرین (نداقاسمی)، ادریس (سیروسسپهری) و خانواده پرجمعیتش، عموکاوس (ماشااللهوروایی) و مقاومتش در برابر جوانگرایی و تعصبهای کورکورانهای که روستا را از حشرونشر با ساکنان مناطق اطراف و قطار تحول دور نگه داشته، خلیل (آذرنگ) در مقام افراد نوکیسه، روناک (صهباشرافتی) که با کنایه، مردانهنمایی او را در خطابش به نام رونیکولمن دستاویز تمسخر یا بهتر بگویم کنایه قرار میدهند، شخصیت رامینفود که در لفافه، اشاره به مهاجرت نخبگان و افراد مستعد و توانمند به خارج از کشور دارد؛ اینها همه و همه در عین ریزهکاریهایی که در شخصیتپردازیشان لحاظ شده، هر یک وجوهی نمادین و کنایهآمیز نیز دارند. وجوهی که با بازی یکدست و بیتکلف مجموعه بازیگران، بهتر هم درک میشوند. بازیگرانی که گاه همنوایی عجیب آنان با آقاخانی به عنوان بازیگری کهنهکار در عرصه کمدی و در رأس داستان سریال و فارغ از وجه کارگردانی همزمان او، ظرفیتهای فراوان استعدادهای کشف نشده یا مهجور مانده پیر و جوان را در استانها، به رخ میکشد.
تقویت برندهای عامه پسند
تلویزیون رسانهای در معرض استفاده عامه مردم است و لزوماً باید خوراکی را برای این قشر وسیع فراهم کند که ضمن سرگرمکنندگی، حاوی پیام و هدف هم باشند. قشری تحولخواه و خوشسلیقه که دیگر هر محصول بیکیفیتی را نمیپسندد و به یاری کامنتگذاری و طرح نقد در فضایمجازی با مخاطب قراردادن سازندگان و خود رسانه، آنرا پس میزند! «نون.خ» را میتوان با اتکا به نمونهها و فکتهای مطرح شده در متن حاضر، مصداق بارزی از این جنس برنامهسازی هدفمند تلقی کرد. سریمجموعهای که در قالب یک پکیج خندان و نیشدار، فرزند زمانه خود است. مردم را بخوبی سرگرم میکند و حتی برای مخاطبان جدیتر هم چیزهایی در آستین دارد. امید میرود مدیران تلویزیون با تقویت چنین تولیداتی به عنوان یک «برند» و اجتناب از حاشیهسازی و طرد آنها مثل آنچه فعلاً بر سر سریمجموعه «پایتخت» یا «کلاهقرمزی» رفته، در ادامه راه را بر شکوفایی بهترشان هموارتر کند.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.