رمان مرشد و مارگاریتا؛ آمیزهای از عشق و سیاست
نقد و بررسی رمان مرشد و مارگاریتا و آشنایی با زندگی نویسنده آن
رمان مرشد و مارگاریتا به گواهی بسیاری از منتقدین کتاب، یکی از برجستهترین آثار ادبی دنیاست. زبان استعاری کتاب، تسلط کمنظیر نویسنده بر الهیات مسیحی و داستانهای عامهپسند اروپایی و توصیفات بدیع از حالات شخصیتها و فضاها، موجب شده که مرشد و مارگاریتا هنوز هم در لیست پرفروشترین کتابها قرار بگیرد. بدون شک رمان فوق برای حفظ جایگاه خود رقابت سختی با کتابهایی دارد که درباره توسعه فردی یا روانشناسی مثبتنگر نوشته شدهاند.
در این یادداشت قصد داریم تا با کتاب مرشد و مارگاریتا آشنا شویم و مختصری درباره زندگی نویسنده آن بدانیم. چاپ و انتشار این رمان، حواشی و داستانهایی داشت که به ذکر آنها میپردازیم.
مختصری درباره میخائیل بولگاکف، خالق رمان مرشد و مارگاریتا
میخائیل بولگاکف، پزشک، نویسنده و داستاننویس روسی در ۱۵ می سال ۱۸۹۱ در شهر کییف دیده به جهان گشود؛ آنزمان کییف بخشی از قلمروی روسیه تزاری و یکی از مراکز فرهنگی اصلی این کشور به شمار میآمد. پدرش در دانشگاه کییف به عنوان دانشیار الهیات تدریس میکرد و مادرش معلم یک مدرسه بود؛ هر چند با تولد میخائیل او تدریس را کنار گذاشت. بولگاکف جوان پسری سلطهناپذیر بود و اصول خودش را داشت. او تنها یکبار از خواسته پدرش تبعیت کرد و به جای تحصیل در رشته مورد علاقهاش در آکادمی پزشکی ثبتنام کرد. تحصیل او در پزشکی در سال ۱۹۱۶ همزمان با جنگ جهانی اول و وضعیت اسفبار روسیه به پایان رسید. میخائیل بلافاصله پس از اتمام تحصیلات، به سربازی اعزام شد. او به ادبیات علاقه بسیاری داشت و حین انجام ماموریتهایش دست به قلم میبرد. اولین داستانش که با نام یادداشتهای یک پزشک جوان شناخته میشود؛ در همین دوران نوشته شده است. بولگاکف و برادرانش در جنگ داخلی روسیه، جانب ارتش سفید را گرفتند، این گروه متشتت دستآخر در برابر نیروهای ارتش سرخ، شکست خورد و جنگ داخلی با پیروزی حزب کمونیست روسیه به پایان رسید. به همین خاطر بولگاکف از سرنوشت خود نگرانی زیادی داشت. نگرانی این نویسنده دور از ذهن نبود، پدرش تحصیلات مذهبی داشت و دو برادرش به عنوان خائنینی به انقلاب اکتبر از کشور متواری شده بودند. فعالیتهای ادبی این نویسنده همواره با محدودیت روبرو میشد.
بولگاکف زبان طنزی داشت و بسیار باظرافت مینوشت. از او داستانهای کوتاه زیادی در مجله سرخ باقی مانده است. برخی از داستانهای جذاب این نویسنده با نامهای قلب سگی و تخممرغهای شوم در همین مجله و در سالهای ۱۹۲۴ و ۱۹۲۵ به چاپ رسیدند.
با روی کارآمدن استالین، فضای سیاسی و مطبوعاتی شوروی محدودتر شد. سانسورگسترده و دادگاهی کردن نویسندگان، بسیاری از آنها را خانهنشین کرد. بولگاکف نیز از این قاعده مستثنی نبود. او نهایتا طی نامهای خطاب به استالین از وی درخواست کرد تا شغلی برایش پیدا کند یا اجازه دهد که از روسیه برود. نهایتا استالین به او اجازه داد تا در یک تئاتر کار کند. در همان زمانها بود که بولگاکف بر روی برجستهترین اثرش، مرشد و مارگاریتا کار میکرد و در عینحال نمایشنامههای گوناگونی نیز مینوشت. در سال ۱۹۳۸ به تدریج علائم بیماری در او نمایان میشد اما بولگاکف سخت کار میکرد. این نویسنده نهایتا در ۱۰ مارس سال ۱۹۴۰ و در سن ۴۸ سالگی درگذشت.
پیشزمینه رمان مرشد و مارگاریتا
یکی از کاراکترهای اصلی مرشد و مارگاریتا، شیطان است. این کتاب را نیز میتوان در ادامه سنت فاوستنویسی اروپایی دانست. باوری عمومی در اروپای دوران قرون وسطی وجود داشت که شخصیتی به نام فاوست، برای کسب آگاهی بیشتر و یافتن پاسخ پرسشهای معرفتیاش، روح خود را به شیطان میفروشد و سرنوشت بسیار بدی پیدا میکند. به نظر میرسد که این داستان عامهپسند توسط کشیشان درست شده است تا دیگران از آنها سوالات بنیادین کمتری بپرسند و اقتدار کلیسا را به چالش نکشند. اما این موضوع برای بسیاری از نویسندگان از جمله گوته در کتاب فاوست و توماس مان در رمان مفیستوفلس جذاب بود. فاوستِ گوته را یکی از برترین آثار ادبی جهان میدانند. مفیستوفلس نیز داستان یک بازیگر تئاتر است که به تدریج به همکاری با حزب نازی کشیده میشود. اما داستان مرشد و مارگاریتا نقطه عطفی در فاوستنویسی اروپایی است. در اینجا شیطان که با نام دکتر ولند شناخته میشود، شخصیتی عاقل و طناز دارد، برای پیمانش ارزش قائل است و به عشق احترام میگذارد. او به مراتب بهتر از استالین و دستگاه اتحاد جماهیر شوروی است و با قدرت مافوق بشری خود اقتدار حزب کمونیست را به چالش میکشد.
درباره کتاب مرشد و مارگاریتا
کتاب مرشد و مارگاریتا سه مسیر داستانی گوناگون را دنبال میکند. اولی مربوط به سفر دکتر ولند و همراهانش به شهر مسکو است. داستان دومی به ماجرای مصلوبشدن مسیح در اورشلیم و حاکم رومی آن شهر، پونتیوس پیلاطس مربوط میشود. معمولا هیچ اندیشمندی درباره حالات حاکم رومی اورشلیم و افکار او سخنی نرانده است. در حقیقت این حاکم از زبان خودش روایت مصلوبکردن مسیح و تباهی مردمان اورشلیم را روایت میکند.
داستان سوم نیز صورتی عاشقانه دارد که بین مرشد و مارگاریتا رخ داده است. مرشد در این کتاب، نویسنده داستان پونتیوس پیلاطس است. او به جنون رسیده و معشوقش را رها کرده است و در یک آسایشگاه روانی زندگی میکند. اما مارگاریتا همواره به دنبال اوست.
نویسنده با زیرکی تمام این سه داستان به ظاهر مجزا از هم را به یکدیگر نزدیک میکند. کتاب سرشار از اتفاقات خندهدار و هیجانانگیز است و پایانی دلپذیر دارد. در مرشد و مارگاریتا، شخصیتهای فرومایهی ثروتدوست و نویسندگان حامی حکومت استالینی، به شدیدترین شکل ممکن مورد نقد، هجو و تمسخر قرار گرفتهاند و همگی سرنوشتی تیره دارند.
نکاتی درباره انتشار کتاب مرشد و مارگاریتا
میخائیل بولگاکف نوشتن این کتاب را از سال ۱۹۲۸ آغاز کرد. او هنگام نوشتن این اثر تحت فشار زیادی بود و حتی نسخه اولیه آن را سوزاند. اما دوباره کار بر روی مرشد و مارگاریتا را آغاز کرد.پیشنویس دوم اثر در سال ۱۹۳۵ به پایان رسید. پیشنویس سوم کتاب دو سال زمان برد و در سال ۱۹۳۷ تکمیل شد.کتابی که ما میخوانیم پیشنویس چهارم بولگاکف است. میخائیل بولگاکف در این زمان با بیماری دستوپنجه نرم میکرد و به کمک همسرش برای تکمیل مرشد و مارگاریتا متکی بود. او تا یک ماه پیش از مرگش روی این اثر کار میکرد. ویراست نهایی این اثر برجسته، در سال ۱۹۴۱ و توسط همسر بولگاکف به پایان رسید اما استالین اجازه چاپ کتاب را نداد. سرانجام مرشد و مارگاریتا در سال ۱۹۶۵ و با سانسور ۲۵ صفحه به همراه تغییر برخی نامها و فضاها به چاپ رسید. این اثر یکشبه به فروش رفت و تا باز شدن فضای سیاسی در روسیه اجازه تجدیدچاپ پیدا نکرد. دو سال پس از چاپ مرشد و مارگاریتا نگذشته بود که این کتاب به زبان انگلیسی ترجمه شد و مورد استقبال فراوانی قرار گرفت.
ترجمه فارسی این کتاب توسط عباس میلانی و حمیدرضا آتشبرآب صورت گرفته است. ترجمه دکتر عباس میلانی شهرت بسیار بیشتری دارد. آقای میلانی در سال ۱۳۹۹ ترجمه مرشد و مارگاریتا را بازنویسی و بهروز کرد. ترجمه حمیدرضا آتشبرآب مربوط به نسخه روسی کتاب است و برخی آن را دقیقتر میدانند.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.