چرا همه نمک نشناسن؟ (با شخصیت مهرطلب بیشتر آشنا بشید)
«هر چی رو که از دنیا و آدما میخوای»، اول از همه خودت به خودت بده.
شنیدی که میگن از محبت خارها گل میشود؟ میخوام این ضربالمثل رو به چالش بکشم. چجوری؟ میخوام بگم هر محبتی هم، هر خاری رو گل نمیکنه! برعکس. یه سری محبتا هستن که گُلارم خار میکنن.
اگه با آدمهای بیمعرفت، قدرنشناس، خائن، زورگو، عصبی و امثالهم زیاد برخورد میکنی؛ اگه با وجود مهربونیات، به جای باغ گل، سیمخاردار اطرافته، بدشانس نیستی، فقط خودتو بلد نیستی! پس لطفاً انقدر نگو بشکنه این دست که نمک نداره! بهجاش، راه درست نمکگیر کردن رو یاد بگیر. خوندن این مقاله برای تویی که شخصیت مهرطلب داری، از نون شب واجبتره. بیا تا بیشتر با خودت آشنات کنم و راه رهایی رو نشونت بدم.
خصوصیات افرد مهرطلب
اگه بخوام شخصیت مهرطلب رو برات توصیف کنم، میتونم بگم یه پرستار مهربونِ تمامعیاره! مثل یه پروانه دور همه میچرخه، خیلی ملاحظه میکنه، خیلی دلسوزی میکنه، خیلی نسبت به مشکلات بقیه حساسه، خیلی به بقیه اهمیت میده، خیلی از خودگذشتگی میکنه، خلاصه که خیلی از همه مراقبت میکنه، در هر ساعتی از شبانهروز و در هر موقعیتی، میتونی روش حساب کنی. نه توی کار این آدم نیست. یعنی تو ازش جون بخواه. در زیباترین جعبه کادویی دو دستی تقدیمت میکنه.
و نکتهٔ طلایی برای تشخیص یک مهرطلب اینه که ایشون این کارا رو فقط برای دیگران انجام میده ولی برای خودش کاری نمیکنه! چرا؟ چون در دنیای مهرطلب، دیگران در اولویت هستن. چرا؟ چون خودپذیری، خوددوستی و عزتنفس پایینی دارن.
اگه بگم شخصیت مهرطلب، زنبیل پیرزن همسایه رو تا دوتا چهارراه اونورتر میبره اما تا سر کوچه نمیره برای خودش نون بگیره، پُر بیراه نگفتم. البته در نظر داشته باش که قرار نیست یه آدم همه این خصوصیات رو داشته باشه تا مهرطلب محسوب بشه. گاهی فقط چندتا ویژگی اما در حد تیمملی در مهرطلب فعالیت میکنه.
اصولاً اینجوری تصور میشه که یه آدم مهربون فداکاری که به همه محبت میکنه، باید تاج سر همه باشه. خودِ شخصیت مهرطلب هم همین انتظار رو داره! ولی متأسفانه خلاف این تصور صادقه. اتفاقاً این آدم بیشتر از هر کس دیگهای بیمهری و بیمعرفتی میبینه، بیشتر ازش سوء استفاده میشه و بیشتر خنجر میخوره. خیلی حس بدیه!
«من شانس ندارم که! اینهمه خوب باش و محبت کن، آخرشم هیچی! واقعاً چرا این دست من نمک نداره!!! آخه چرا آدما انقدر نمکنشناسن! اصلاً اشتباهی گفتن سلطان غم مادر باید بگن سلطان غم من!»
اینا درد دلهای غالب یک شخصیت مراقب هستن. اما چرا؟ واقعاً چرا دست مهرطلب نمک نداره؟ چرا هر چی بیشتر محبت میکنه، کمتر محبت میبینه؟ برای رسیدن به جواب این سؤال، اول باید دلیل محبت و مراقبت افراطی مهرطلب رو بفهمیم.
ریشه مهرطلبی
میدونی ریشه این مهر و محبت زیادی و اضافهکاری شخصیت مهرطلب چیه؟ شاید باورت نشه اما ریشه رفتارهای مهرطلب، ترسه! ممکنه شنیدنش تلخ باشه اما واقعیت اینه که مهرطلب نازنین از روی ترس مهربونی میکنه نه از سر قدرت. خب چیزی هم که ترس زیرش باشه، اصالت نداره! همچین چیزی، بیشتر باج دادنه تا مهربونی، نه؟
شخصیت مهرطلب، از نه گفتن و مخالفت کردن میترسه. اگه نیازهای بقیه رو برطرف نکنه، احساس گناه بهش دست میده. اگه از خودگذشتگی نکنه، فکر میکنه آدم خودخواهیه. اگه از کسی درخواست کنه (حتی اگه حق مسلمش باشه)، حس میکنه خیلی بیملاحظهست که داره به آدما فشار میاره یا اونارو به زحمت میندازه. واسه همینه که وقتی کسی با حرف یا رفتارش ناراحتش میکنه، توقع زیادی ازش داره یا حق و حقوقش رو ضایع میکنه، «نمیتونه» اعتراض کنه. حتی وقتی بهش خیانت میشه، میگه حتماً من کم گذاشتم که اینجوری شد. و دائماً چشمپوشی میکنه با این توجیه که «عیب نداره! بزرگی از من!»
اما مهرطلب عزیز! اشتباهت همینجاست! این کار اسمش بزرگواری نیست. ترسه! تو میترسی که اعتراض کنی، مخالفت کنی، ابراز وجود کنی. شاید میگی «خب معمولاً دنبال دردسر نیستم». اما بازم اشتباه میکنی! چون با دوری از دردسر هم به آرامش نمیرسی! تو فقط «صلحِ به هر قیمت» داری و از خشم و عصبانیت بقیه فرار میکنی!
عصبانی که نشدی؟ دارم از حقایق بزرگی برات حرف میزنم که کمتر کسی ازش باخبره! و همین بیخبری باعث شده چنین شخصیت دلرحم و نازنینی، کلی آسیب ریز و درشت تجربه کنه، کلی خطای شناختی و نتیجهگیری نادرست توی زندگیش داشته باشه و کلی رفتار نادرست انجام بده که روی زندگی خیلیای دیگه هم تأثیر نامطلوبی میذاره.
تعجب نمیکنم اگه از حرفام تعجب کنی. چون چنین تحلیل شخصیتی رو فقط توی جلسات تراپی یا دورههای روانشناسی و خودشناسی میشه شنید؛ چون منبع آموزشی نداشتیم که بخوایم چنین آگاهیهایی کسب کنیم. شاید خودتم یه شخصیت مهرطلب باشی یا یه مهرطلب توی زندگیت داشته باشی. در هر صورت، سرا پا گوش باش. فرصت رو غنیمت بشمار که شنیدن همین حرفا میتونه نقطهٔ عطف زندگیت باشه!
خب جونم برات بگه که بررسی عمیق انگیزهٔ همهٔ مهربونیهای مهرطلب نشون میده که درون این شخصیت، موجودی زندگی میکنه که نیاز شدیدی به تأیید شدن داره.
بله! شخصیت مهرطلب یا مراقب، به این دلیل دایه مهربانتر از مادره که دنبال تأییده؛ چون عمیقاً نیاز داره بشنوه «بهبه! چه آدم خوبی!» و برای تجربه این حس، ناخودآگاه از همه چیز خودش مایه میذاره! تقصیری هم نداره. نیاز وجودیش همینه. توی بچگی، یه سری چیزا تجربه کرده که باعث شده توی اون دنیای معصوم، به این نتیجه برسه که «تو فقط وقتی آدم خوبی هستی که بتونی به همه کمک کنی و حال بقیه رو خوب کنی». همین حکم ناخودآگاه، توی بزرگسالی باعث میشه همهٔ وقت، انرژی، اهداف، رؤیاها، شخصیت و هر چیزی که داره رو بذاره وسط تا حس «آدم خوبه بودن» رو زندگی کنه! چون تجربهٔ این حس باعث کاهش اضطرابش میشه.
اما خبر بد اینه که اینکار، به آرامش کاذبی منجر میشه. چرا؟ چون شخصیت مهرطلب هرگز با اون خوبیها، احساس رضایت واقعی نداره!
جالبه که بدونی، هیجان غالبی که شخصیت مهرطلب تجربه میکنه، خشم فرو خورده و رنجش دفن شدهست. مهرطلب عمدتاً تظاهر به خوشحال و راضی بودن میکنه درحالیکه ته دلش همچین خبری نیست! حتی میتونه دچار تخلیهٔ خشم انفجاری بشه. مهرطلب، همیشه دلشکستهٔ داستانه و معمولاً حس بازنده بودن داره!
ولی از یهجایی به بعد، میگه «آخه تا کی این همه نمکنشناسی!» و دلش میخواد خودش رو نجات بده. پس تصمیم میگیره دیگه مهربون نباشه، ملاحظه نکنه، کمک نکنه، به بقیه اهمیت نده و دیگه آدم خوبه نباشه! غافل از اینکه اینم راه چاره نیست!
یادت باشه که شخصیت آدما هرگز عوض نمیشه فقط متعادل میشه! یه مهرطلب بهطور ژنتیکی مهرطلبه حتی اگه در سطح خودآگاه تصمیم بگیره دیگه «خوب» نباشه! بنابراین، با پرهیز از خوبی کردن، بازم به رضایت نمیرسه چون داره بر خلاف نیاز ذاتیش زندگی میکنه.
خب پس بالاخره باید چیکار کنه؟ باید یهسری باورهارو در خودش تغییر بده تا بتونه هم خوبی کنه هم آدم خوبه باشه. در قسمت بعدی، از راز نمکگیر شدن آدما توسط یک مهرطلب پردهبرداری میکنم.
راه رهایی شخصیت مهرطلب
حتماً متوجه شدی که شخصیت مهرطلب، انقدری که برای همه هست، برای خودش نیست و جای خودش توی زندگیش خالیه! و با اینکه همه رو در اولویت اول قرار میده اما برای دیگران در اولویت آخر قرار میگیره. چراشم اینه که آدما اندازهای به ما ارزش و اولویت میدن که خودمون به خودمون ارزش و اولویت میدیم.
اما جای نگرانی نیست! برای اینکه یه شخصیت مهرطلب از چالشهای مختلف ارتباطی (مثل شکست عشقی به خاطر خیانت)، مالی (مثل ناکامی به خاطر دنبال نکردن اهداف شخصی)، سلامتی (مثل دردهای ناشی از مراقبت و کار بیش از حد برای دیگران) و غیره خلاص بشه، باید به «لایهٔ سالم» شخصیت حالخوبکنِ خودش برگرده. پس این شما و اینم یه نسخهٔ عالی برای درمان شخصیت مهرطلب:
- دلسوزی افراطی ممنوع! هر آدمی به نحوی قادره با مسائلش کنار بیاد. خدای همه آدمها کریمه!
- اضافهکاری ممنوع! غلام حلقه به گوش نباش و در حد توانت کار انجام بده.
- قاطع باش. جایی که لازمه، جدیت به خرج بده تا بیشتر جدیت بگیرن.
- از نه گفتن نترس! جاهایی که برات مقدور نیست، سخته یا ناخوشاینده، «نه» بگو.
- از مخالفت کردن نترس! نظرات و افکارت رو بدون تحریف بیان کن. خودت رو سانسور نکن.
- از خواستن خجالت نکش. درخواست کردن سالم رو یاد بگیر. روی حقوق مسلم خودت پافشاری کن.
- برای خودت هدف و برنامه داشته باش. عمدهٔ وقت و انرژیت رو برای اهداف و برنامههای خودت صرف کن.
- دنبال راضی کردن همه نباش. چنین چیزی ممکن نیست! برای اینکار یا باید دروغگو باشی یا دو رو.
- ارزشهای خودت رو بشناس و طبق ارزشهای خودت زندگی کن. اینجوری فقط وابسته به تأیید درونی خودت میشی.
- خوددوستی رو یاد بگیر و بدون که خوددوستی با خودخواهی خیلی فرق داره.
- مهمتر از همه، باور کن هر جوری با خودت رفتار کنی، دیگران هم همونجوری باهات رفتار میکنن.
حرف آخر
به پایان آمد این دفتر اما حکایت همچنان باقیست چون مجالی بیش از این نیست! مخلص کلام اینکه مهربونی، نوعدوستی، دستگیری، همدلی، صلحطلبی، توجه و مراقبت خیلی قشنگه اما «نیکی که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند». پس همه چی متعادلش خوبه!
ای مهربون مهرطلبِ مراقب، بدان و آگاه باش که تا امروز هر اضافهکاری که برای دیگران کردی، همه رو به خودت بدهکاری. راه سلطان قلبها شدن اینه که اول سلطان قلب خودت باشی، از خودت همهجوره مراقبت کنی، به خودت حس خوب داشته باشی، قدرتمندانه، معقول و متعادل محبت کنی تا خوبیات دیده بشه و آدما حقیقتاً نمکگیرت بشن.
راستی! اگه سؤال، نظر یا تجربهای در این رابطه داشتی، حتماً برام بنویس.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.