درسهای اگزیستانسیالیسم برای تصمیمگیری
با حضور افتخاری لیلی و مارشال از سریال How I Met Your Mother!
دوراهیها همیشه آدم را گیر میاندازند. از دوراهی انتخاب شیک توتفرنگی یا لاته از منوی کافه گرفته تا تصمیمهای مهم و اساسی زندگی. همیشه مشغول انتخاب حرکت بعدیمان هستیم. مثلا شما در همین لحظه باید تصمیم بگیرید ادامهی این متن را بخوانید یا سراغ چیز دیگری بروید! گرفتن بعضی از تصمیمها آسان است. اما تصمیمهای سخت، سر دوراهی های ترسناک یقهی آدم را میگیرند و زندگی پر از موقعیتهایی است که وادارمان میکند یکی از راهها را به قیمت از دست دادن بقیهی فرصتها در پیش بگیریم. در این بزنگاهها از کجا بدانیم چه تصمیمی بگیریم و بر چه اساسی عمل کنیم؟ شاید جوابهای احتمالی زیادی برای این سوال وجود داشتهباشد. اما در این مقاله به سراغ شخصیتهای سریال کمدی How I Met Your Mother و اندیشههایی میرویم که از فلسفهی اگزیستانسیالیسم الهام گرفتهشدهاند!
تفکر اگزیستانسیالیستی (یا وجودگرایانه) پیش از هر چیز روی مقدم بودن وجود بر ماهیت تاکید دارد. چیزهایی که در این جهان میشناسیم (از جمله خودمان) ماهیت ذاتی و مطلق ندارند. اتفاقی و بدون هیچ علتی به وجود آمدهاند و بر اساس معنایی که جامعهی انسانی به آنها داده به چیزی که میشناسیم تبدیل شدهاند. دربارهی انسان، چیزی که او را به کسی که هست تبدیل میکند نه ذات و طبیعت انسانی است و نه شرایط و اجبارهای زندگی. بلکه هر کس بر اساس تصمیمهایی که میگیرد و بر اساس آن عمل میکند ماهیت خود را میسازد. به بیان دیگر، هیچ کس به شکل خاصی متولد نشدهاست. انسانها آزاد و در عین حال موظف هستند که با اعمال و انتخابهایشان ماهیت خود را بیافرینند. هیچ کس برای انتخاب بین تصمیمگیری و تصمیم نگرفتن آزاد نیست. چون حتی انتخاب نکردن هم یکی از چند انتخاب ممکن است!
مارشال یکی از شخصیتهای سریال How I Met Your Mother، مرد جوانی است که قرار است به زودی با نامزدش، لیلی، ازدواج کند. مارشال و لیلی میخواهند بعد از ازدواج بچهدار شوند. مارشال در دانشگاه حقوق میخواند تا به عنوان وکیل از محیط زیست دفاع کند. اما برای وکالت شرکتی که با فعالیتش به محیط زیست آسیب میرساند حقوق بالایی به مارشال پیشنهاد میشود. این حقوق به این معناست که همسر و فرزندان آیندهی مارشال در آینده از نظر مالی مشکلی نخواهندداشت و در رفاه و آسایش زندگی خواهندکرد.اما هدف اصلی مارشال چه میشود؟ کدام یک مهمتر است؟ خانواده یا محیط زیست؟ طرفداران وجودگرایی میگویند درست یا غلط بودن از سوی هیچ خط مشی و قاعدهی اخلاقی کلی مشخص نمیشود. هیچ پاسخی درست یا غلط نیست. اگر هم باشد، ما و مارشال راهی برای فهمیدنش نداریم. با وجود ندانستن باید تصمیمی بگیریم و چارهی دیگری نداریم. هر تصمیمی هم که بگیریم مسئولیتش به گردن ماست. مارشال نمیتواند همسر و فرزندانش را سرزنش کند که با وجود داشتنشان او را به پشت کردن به چیزی که برایش مهم بود هدایت کردهاند. مارشال آزاد بود که آن پیشنهاد شغلی را نپذیرد و به دنبال شغل دیگری بگردد. اما اگر شغل پردرآمدی پیدا نمیکرد و خانوادهی آیندهاش با مشکل مالی روبرو میشد باز هم مارشال مسئول این تصمیم بود.
اما اگر معیاری برای تصمیمگیری وجود ندارد چه فرقی میکند کدام مسیر را برگزیدهایم؟ چرا مارشال باید مسئولیت تصمیمی که گرفته را تمام و کمال بپذیرد؟ نکته اینجاست که مارشال در وهلهی اول انتخاب کرده خانواده را ملاک قرار دهد یا محیط زیست را؛ و بعد از انتخاب معیار، دست به عمل زده. اما معیار انتخاب معیار عمل چیست؟ به قول ژان پل سارتر، انسان نه تنها مسئول زندگی و اعمال خودش است بلکه برای معیاری که برای عمل انتخاب میکند در مقابل تمام بشریت مسئول است. اگر مارشال و سارتر با هم دوست بودند و مارشال برای درد و دل و مشورت با سارتر صحبت میکرد، سارتر توصیه میکرد که از خودش بپرسد اگر عمل من ملاک اعمال تمام انسانها بود چه انتخابی میکردم. اگر تمام جهان به من چشم دوختهبودند تا از من الگو بگیرند دنیا چه جور جایی میشد؟ و مارشال به فکر فرومیرفت که ترجیح میدهد تمام آدمهای دنیا محیط زیست را تخریب کنند تا آسایش خانوادهشان به خطر نیفتد یا این که از محیط زیست برای نسلهای آینده حفاظت کنند؟
چیزی به روز جشن عروسی مارشال و لیلی نمانده. لیلی همیشه دلش میخواست هنرمند نقاش شود. به همین خاطر برای یک دورهی آموزشی نقاشی در سانفرانسیسکو درخواستی میفرستد و درست دوهفته قبل از جشن عروسی با درخواستش موافقت میشود. لیلی باید چه کار کند؟ از فرصتی که همیشه آرزویش را داشته بگذرد و با مارشال ازدواج کند یا عروسی را به هم بزند و برای تحصیل نقاشی به سانفرانسیسکو برود؟ یکی از عواملی که لیلی میتواند در تصمیمش لحاظ کند یادآوری مرگ است. توجه به این که زندگی کوتاه است و او بینهایت فرصت ندارد. در واقع هیچکس نمیداند چقدر فرصت دارد و چه چیزی به اندازهای ارزشمند است که در تنها نقطهی مطمئن، یعنی زمان اکنون، انتخاب شود و دیگری به زمان نامعلومی در آیندهای مجهول موکول شود که هیچ تضمینی نیست تا آن زمان زنده باشد. اما چه چیزی ارزش نگه داشتن در زمان اکنون را دارد و کدام گزینه را میشود به زمان آینده موکول کرد؟ آیا با در نظر گرفتن خطر این که هرگز آینده را نبیند میتواند ازدواجش را به تاخیر بیندازد؟ یا این که دنبال کردن رویای هنرمند شدن را با پذیرفتن خطر مرگ بیموقع، میشود به بعد از عروسی موکول کرد؟
جواب این سوالها را کسی به جز لیلی نمیداند. اما پرسیدن این دو سوال ساده ممکن است برای تصمیمگیری در موقعیتهای مشکل، راهنمای خوبی باشد. میتوانیم در موقعیتهای مختلف از خودمان بپرسیم اگر همه با الگوبرداری از من این کار را انجام دهند دنیا چه جور جایی میشود. و این که چه چیزی را میشود به آینده موکول کرد و برعکس، چه چیزی را حاضر نیستیم با آیندهی نامعلوم معاوضه کنیم.
منابع پیشنهادی
اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، ژان پل سارتر، ترجمه: مصطفی رحیمی، انتشارات نیلوفر
رواندرمانی اگزیستانسیال، اروین یالوم، ترجمه: سپیده حبیب، نشر نی
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.