فقط یک گناه وجود دارد، فقط یکی!
معرفی و نقد کتاب «بادبادک باز» نوشته «خالد حسینی»
«فقط یک گناه وجود دارد. فقط یکی. آن هم دزدی است. هر گناه دیگری صورت دیگر دزدی است.» این قسمت از کتاب، شاهبیت و چکیده همه آن چیزی است که در بادبادکباز اثر تحسینشده خالد حسینی نویسنده آمریکایی افغانستانی تبار نگارش شده. رمان بادبادک باز واقعاً داستان «انسان خاورمیانهای» است. انسانی که دنیای متفاوتی با انسان غربی یا شرقی دارد!
غلیان احساسات در رمان بادبادک باز
رمان بادبادک باز پسزمینه سیاسی، تاریخی و اجتماعی دارد و افغانستان نسبتاً آزاد در دهه ۱۹۷۰ میلادی را به تصویر میکشد. داستانی که در ابتدا شیرین مینماید و زیباییهای فرهنگی افغانها را ترسیم میکند. اما با یک اتفاق ناگوار برای یکی از شخصیتهای اصلی و مظلوم داستان، ناگهان احساس خشم و نفرت هم به داستان اضافه میشود. همین موضوع باعث جذابیت آن شده است و خالد حسینی با هنرمندی تمام، احساسات را وارد داستانش میکند، از عشق و صلح و دوستی تا نفرت و خشم. در واقع یکی از اصلیترین موضوعاتی که این کتاب را تا این حد معروف و مشهور کرده است درگیر کردن احساسات مخاطب است. بهشخصه کمتر داستانی خواندهام که تا این حد احساساتم را درگیر کند و در کسری از ثانیه آنها را عوض کند! امکان ندارد در جایجای کتاب درگیر یک حس عشق یا تنفر، مظلومیت و معصومیت یا ظلم و ستم، ناراحتی و حتی عصبانیت (از دست کارهای امیر) نشوید. به طور کلی مخاطب با کتاب همزادپنداری میکند و آن را درک خواهد کرد. شاید امیر خود «ما» هم باشیم.
در سال ۲۰۰۳ این داستان چاپ و یکی از پرفروشترینها شد. بادبادک باز (که در سال ۲۰۰۴ جایزه بوکه و در سال ۲۰۰۷ جایزه خوانندگان پنگوئن را دریافت کرده است) به معنای واقعی کلمه داستان زندگیست با همه خوبیها و بدیها و زشتیها و زیباییهایش. به طور کلی در بادبادک باز مفاهیم مهمی مانند نژادپرستی، فداکاری، صلح، شهامت و ... مورد توجه قرار گرفته است. به عبارت دیگر میتوان گفت وجههای گوناگون زندگی را نشان و بدون هیچ ادا و اطواری زندگی واقعی را نمایش میدهد. همین موضوع باعث شده تا مخاطبان با آن بیشتر ارتباط برقرار کنند.
گناه، موضوع محوری داستان
در یک قسمت داستان متوجه میشویم امیر به خاطر اتفاقی که برای مادرش افتاده، مقصر جلوه داده میشود و این موضوع تا آخر همواره با او است. انگار با گناه زاده شده و با گناه میمیرد. اصل اصیل این داستان، گناه است. موضوعِ محوری گناه در اغلب عبارات داستان وجود دارد. یکی از ویژگیهای بسیار خوبی که کتاب به آن اشاره میکند رنج بسیار زیادی است که یک انسان به خاطر اتفاقات ناخواسته در کودکی برای او به وجود میآید و تا آخر عمر همراهش است. از این رو میتوان داستان را کلاً یک «رمان اخلاقی» هم دانست.
از اصلیترین مفاهیمی که در این کتاب مورد توجه قرار گرفته، «فرهنگ» است. با خواندن این کتاب دید جدیدی نسبت به فرهنگ و سبک زندگی مردم افغانستان به ذهن انسان خطور میکند. به دلیل آنکه متأسفانه به واسطه جنگهای پیدرپی، شبهنظامیان جنگطلب و رسانههای مختلفِ معلومالحالِ سودجو، چهره خوبی از افغانها نمایش ندادهاند، تصویر خوبی از این کشور در اذهان نیست. آنچه که بسیار در این کتاب مورد توجه قرار میگیرد شباهت زیاد فرهنگ و سبک زندگی مردم افغانستان با مردم ایران است. در طول تاریخ و سلسلههای مختلف، افغانستان و ایران کنونی، یک کشور محسوب میشدند و از این رو تاریخ مشترک، فرهنگ مشترکی از این دو ساخته است.
امیر، از جنگ برای مهاجرت تا جنگ برای زندگی از دست رفته!
اولین و مهمترین ویژگی که در ابتدای داستان در مورد شخصیت امیر در نظر میگیریم این است که او حسود است و به شدت به حسن حسادت میکند. حسادتی که همه وقایع داستان از آن نشأت میگیرد. چرا که ویژگیهای خوب حسن را ندارد. مثل حسن نیست. انگار حسن چیزی فراتر و دوردستتر است و امیر به گرد پایش هم نمیرسد. اما جبر روزگار امیر را «امیر» و حسن را «غلام» کرده است! به همین دلیل نیز با خودش فکر میکند با رفتن علی و حسن توجه پدر به او خیلی بیشتر میشود و حسادت او از بین میرود. همین ویژگیها، چهره دوستداشتنی او را رفتهرفته به چهره بد یا خاکستری داستان تبدیل میکند. هرچند خالد حسینی این اجازه را به خواننده نمیدهد که او را قطعاً «آدم بده» داستان بداند.
یکی از اصلیترین قسمتهای داستان بادبادکباز وقایع تاریخی در مورد حمله و تجاوز روسیه به افغانستان در سال ۱۹۸۱ است. از انسان خاورمیانهای گفتیم. انسانی که انگار باید همیشه درگیر جنگ باشد. هر نوع جنگی! حسینی در این قسمت از کتاب نیز بهخوبی چهره زشت و البته ترسناک جنگ را به تصویر میکشد.
امیر شخصیت اول داستان را نمیتوان شخصیت منفی در نظر گرفت هرچند نمیتوان آن را شخصیت مثبت دانست. هم حسود و منفور و گناهکار است و هم شجاع و فداکار که در عنفوان میانسالی باز هم خطر را به جان میخرد و سختترین تصمیم زندگیاش را میگیرد.
خود خالد حسینی گفته که این داستان زندگیاش نبوده، اما به شدت ویژگیهای دوران نوجوانی خودش را در شخصیت امیر نشان داده است. اما شخصیت «حسن» در این داستان نمونه فرد پاک، فداکار، وفادار و نماد مظلومیت است که با تمام وجود زندگیاش را وقف امیر میکند.
یکی از شخصیتهای محوری داستان که آن را میتوان بهگونهای سمبل «مردم و سرزمین افغانستان» دانست «پدر امیر» است. پدر امیر شخصیتی است که میتوان آن را نماد افغانستانِ آزاد و «افغانستانی که باید باشد» دانست. شخصیتی که عقلانیت و توجه انسانی به همه موضوعات، دوری از تعصبهای قومی و مذهبی و فرهنگ افغانستان در آن نهفته است! در جایجای کلمات پدر به معنای واقعی کلمه، قومگرایی مذمت و انسانگرایی تقدیس میشود. چیزی که انسان خاورمیانهای نیاز مبرمی به آن دارد! تکتک جملاتی که پدر میگوید پر از فلسفه و بینش و جهانبینی است که اتفاقاً در ذهن اغلب مردم آزاداندیش افغانستان جاری و ساری است. منتها زمینه بروز آن را مثل خیلی از مردم فعلی ندارند. با خواندن این کتاب جور دیگری به فرهنگ و سبک زندگی مردم افغانستان مینگریم. این کتاب همانند کتاب «کتابفروش کابل» نوشته اسن سیشتاد نگاهها را به افغانستان و خاورمیانه تغییر میدهد.
سهراب، همان سهراب شاهنامه است؟
اگرچه آغاز داستان بسیار مناسب است و بدون مقدمههای زیاد سر اصل مطلب میرود، اما پایان داستان کمی غیرقابل باور است. بهتر بگویم جالب نیست و « آرمانی» پایان مییابد. هرچند که میتوان خوشبینانه هم نگاه کرد و واقعاً این پایان را پایان باورپذیری دانست. چیزی شبیه قصه رستم و سهراب. منتها به سبک افغانستانیاش.
کتابهای زیادی را صرفاً به خاطر اینکه اسمی در کردهاند و نامشان زیاد شنیده میشود، خواندهایم و در آخر به خود گفتهایم که نه! این کتاب آن «آش دهن سوزی» که دربارهاش گفتهاند و شنیدهایم نیست. اما بادبادک باز خالد حسینی واقعاً آش دهن سوز است. آخرین جمله کتاب «دویدم» است. بعد از دویدم و بستن کتاب، چند دقیقهای به فکر فرومیرویم و تمام احساسات آن دوباره تجلی میشود! در کل، بادبادکباز خالد حسینی، راوی قصههای مختلف از افغانستان، قابل قبول، قابل تحسین، قابل تفکر و قابل احترام است.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.