شیرجه در انیمههای دهه نود؛ Cowboy Bebop
اثری که ژانر جدیدی در دنیای سینما ساخت
برای شما هم پیش آمده که احساس کنید نمیتوانید خودتان را در برابر فکر کردن درباره فیلم، رمان یا چیزهایی از این دست، کنترل کنید؟ با خودم فکر میکنم نباید فکرم را تا این حد درگیر این سریال میکردم، ولی کاری است که شده. احتمالاً باید قبول کنم فعلاً عمرم را با همین افکار خواهم گذراند.
میتوانم بدون شک بگویم با ارهماهی، دم قرمز و سرچکشی زندگی کردهام و صد البته، بیباپ را مثل کف دست میشناسم. این سریال، با وجود قدیمی بودن، توانایی همراه کردن مخاطبی که در قرن بیست و یک، تماشاگر هزار هزار ماجرای جالب بوده را هم دارد، چرا که داستان در سال 2071 اتفاق میافتد.
شاید به سادگی از اسم این سریال گذر کرده باشید، ولی اسم این سریال قابل تأمل و یکی از ویژگیهای منحصر به فرد آن است. با این نام، از همان لحظه اول متوجه میشویم که با کار کاملاً حرفهایای روبرو هستیم. کلمه گاوچران برای اغلب ما تداعی کننده ژانر وسترن و تاختن به سمت غروب آفتاب است؛ ولی اگر عمیقتر نگاه کنیم، این کلمه بار مفهومی گستردهای به همراه دارد. با این که گاهی استفاده از کلمه گاوچران جنبه تمسخرآمیز دارد، اما در اغلب فرهنگها، گاوچرانها افراد تحسین شدهای هستند که از ویژگیهای اسطورهای مثل دلیری، ذکاوت و قدرت برخوردارند. کابوی یکی از نمادهای غرب وحشی در آمریکا و سینمای اکشن است و میتوانیم با قاطعیت بگوییم این سریال هم اکشن و وسترن محسوب میشود.
اما بخش دوم، بیباپ. بیایید تاریخ آمریکا را مطالعه کنیم، پیش به سوی جنگ جهانی دوم:
زمانی که جنگ دنیا را زیر و رو میکرد، برای هنرمندان و موسیقیدانان استثنایی قائل نشد و دست تقدیر، آنها را هم به عرصه جنگ کشاند. متأسفانه، بسیاری از هنرمندان هیچوقت به خانه برنگشتند.
به همین علت، گروهی نوآور از نوازندگان جاز تصمیم به ساختن سبک جدیدی گرفتند که سبک چالش برانگیزتری نسبت به جاز محسوب میشد. این سبک از گروههای بزرگ بینیاز، و بیشتر بر پایه تواناییهای فردی استوار بود. پس، نیمه شبها، نامداران جاز به صورت غیر رسمی (jam sessions) در محفل «میلتونز پلی هاوس» جمع میشدند و در نتیجه تلاشهایشان، رفتهرفته سبک جدیدی متولد شد. به دلیل بداهه نوازیهای زیاد این سبک، گاهی ریتم از دست نوازندهها خارج میشد و موسیقی حالت ناموزونی به خود میگرفت؛ پس این سبک اسم بیباپ (با اشاره به خارج نواختن نوازنده) را به خود گرفت و در راه محبوب شدن، با انتقادهای زیادی دست و پنجه نرم کرد.
اعتقاد دست اندرکاران این سریال بر این بود که اثرشان تا حد زیادی متأثر از فرهنگ آمریکاست و به همین دلیل این اسم مرکب بر روی اثر گذاشته شد.
این سریال، ماجراهای فراتر از واقعیت نقل نمیکند، با این حال، شما با داستانی ساده روبرو نیستید. خالق اثر، کیکو توبومو -که نویسنده «پدرخواندههای توکیو» هم هست- دست شما را میگیرد و مجابتان میکند تا آخر داستان همراهش بدوید، چرا که این اثر، نمونهای برای سبک بیبدیل و جذاب نئونوآر است که همیشه طرفداران مخصوص به خود را داشته و دارد. گرچه گفتنی است که ابتدا کارگردان مدعی شد کابوی بیباپ ژانری منحصراً برای خودش دارد و در زیر مجموعه هیچ ژانری قرار نمیگیرد، ولی بعدها اعتراف کرد این جمله تنها یک اغراق تجاری بوده.
همه شخصیتها ویژگیهای اخلاقی واقعی و ملموس دارند. حتی شخصیتهایی که در چند سکانس کوتاه به صحنه میآیند هم بسیار زندهاند و نحوه شخصیتسازی در این اثر، قابلیت تدریس در دانشگاهها را دارد. ژانر اصلی این اثر علمی تخیلی است، اما با این وجود، ماجراها، مکانها، آدمها و موجودات زنده، عجیب غریب و دور از ذهن به نظر نمیرسند. با نیمنگاهی به جهان اطرافمان، متوجه امکانپذیر بودن سناریوها خواهیم شد و همین نکته، کمکی برای باورپذیری هرچه بیشتر این اثر است. نویسنده، با تجربه فراوانی که در این حوزه دارد، به خوبی بر چموخم کار واقف است و اطلاعات چندانی به مخاطب نمیدهد؛ البته به طوری که نه باعث خسته شدن مخاطب میشود و نه قسمتهای بدون محتوا میسازد. این اثر آن قدری جذاب هست که بخواهید حدوداً نه ساعت از عمرتان را بیوقفه پای نمایشگر بگذرانید، چون باید پیوسته به دنبال این باشید که «چه اتفاقی افتاد؟!» و سرنخها را کنار هم قرار دهید. نویسنده، بیتوجه به این که امکان دارد از شدت خشم و غم به سکته قلبی دچار شوید، خساست در پر کردن حفرههای داستان را تا مرز غیرمنصفانه شدن پیش میبرد و تا لحظه آخر، خیالتان را آسوده نمیکند. اما در آخر از او ممنون خواهید شد، چرا که انواع و اقسام احساسات را در مخاطب زنده میکند و باعث میشود خنده تلخ تماشاگر این ماجرا از گریه غم انگیزتر شود.
استفاده از شیوه دو بعدی در یک اثر حائز اهمیت است، چرا که نشان دادن صحنهها و تصویرهایی که در ذهن کارگردان میگذرد با استفاده از این شیوه، بسیار سختتر از چیزی است که تصور میکنید. تصویرسازی دو بعدی، فریم به فریم (قاب به قاب) اتفاق میافتد و به همین علت کار بسیار حساسی محسوب میشود. اگر انیماتور بیش از حد مایه بگذارد یا کمکاری صورت بگیرد، کار مصنوعی خواهد شد. انیماتورها باید سعی کنند با فریمهای درست و به جا، حرکات را تا حد ممکن طبیعی جلوه دهند. مثلاً تا به حال شده ببینید حرکات دست کامل است اما یک جای کار لنگ میزند؟ یا متوجه حرکاتی بشوید که انجامش برای بدن انسان غیر ممکن است، اما در آن سکانس مخصوص، حرکت کاملاً طبیعی به نظر برسد؟ گاهی اوقات انیماتورها از وردهای جادویی استفاده میکنند؛ مثل این انیمه قدیمی. سازندگان به خطوط روح تزریق کردهاند و اگر دقت کنیم، میتوانیم حرکات رزمی شخصیتها را تکرار کنیم؛ اما در منزل امتحان نکنید!
تصویرگرهای زیادی را دیدهام که عقیده دارند استفاده از رنگهای عجیب یا متنوع، کارشان را زیبا میکند و دچار سوء برداشت شدهاند. در عوض، رنگبندی این سریال فکر شده است و نگاه کردن به تصاویر، چشم شما را اذیت نمیکند. در زمینه نورپردازی هم باید گفت بسیار طبیعی است و حتی در روند پردازش و شرح داستان هم کمک دست کارگردان بوده. سه بعدی بودن برخی از سکانسها، از شکل و قالب اصلی دو بعدی انیمه جدا نیست، و از آنجایی که کارگردان بسیار با تجربه، شینچیرو واتانابه، کارگردانی این کار را عهدهدار شده، قرار است حسی که لباس فلانی القا میکند، یا وسایل سفینه بهمانی و در نتیجه سبک زندگی او را به یاد بسپارید. تیم سازنده، شخصیتها را فقط با دیالوگهایی که رد و بدل میشود معرفی نمیکند، بلکه با تصویرگری نشان میدهد. نمیتوانم تأکید کنم این انیمه سبک خاصی برای تصویرگری به کار برده، چون اکثر انیمههای دهه ۹۰ با همچین شمایلی ساخته شدهاند؛ ولی همان طور که واضح است، هر هنرمند اثر انگشت خاص خودش را دارد و به همین دلیل، متوجه تفاوتهای جزئی این اثر با آثار دیگر میشویم.
بین اوتاکوها نقل قولی وجود دارد که میگوید: «دور کسی که انیمه را دوبله شده میبیند خط بکش.» و خیلی اوقات هم حق با آنهاست؛ ولی آیا میشود همین حرف را در مورد کابوی بیباپ زد؟ گفتن این که «دوبله این اثر بی نظیر است.» آنقدر سخت بود که بعد از بیانش احساس گمگشتگی میکردم، اما واقعیت این است؛ احتمالاً از دوبله انگلیسی این اثر بسیار لذت خواهید برد. این دوبله توسط استادان این حرفه تحسین شده، پس حتی اگر انگلیسی چندان قویای ندارید هم مکث نکنید. دوبلورها در حال اجرای پرفورمنس هستند و نباید چنین چیزی را از دست داد.
صحبت را با مبحثی تمام میکنم که از نظرم بهترین بخش این انیمه است. نوازندگی قطعههای این انیمه به عهده گروه SEATBELTS بوده و آهنگسازی این اثر توسط یوکو کانو، نوازنده پراستعداد این گروه، صورت گرفته است. موسیقیهای این سریال، واقعهای خشونتآمیز برای قلب افرادی است که موسیقی بخش بزرگی از زندگیشان محسوب میشود. اغلب موسیقیهای این سریال بدون متن هستند، اما شنیدهاید که نوازندهها توانایی مکالمه با نتهای موسیقی را دارند؟ باید بگویم من کلمات نتها را شنیدم، در واقع موسیقیها با آدم حرف میزنند.
وقتی در سکانسی موسیقی بهکار نرفته بود، منتظر میماندم، ساعت را نگاه میکردم و به نمایشگر خیره میشدم. بنده اول عاشق اوپنینگ این سریال شدم که میگفت «بیا بداهه نوازی کنیم!» و بعد رفتم سراغ سریال که ببینم «اینجا چه خبر است؟» و شگفتزده شدم؛ تحمل کردن وزنی که این سریال روی قلبتان میگذارد، هر چقدر هم سخت باشد، ارزشش را دارد.
منابع:
https://en.wikipedia.org/wiki/Cowboy_Bebop#cite_ref-AnimeBebop_22-1
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.