VM

دهکده اندیشه‌ها
تعامل اندیشه‌ها، راهی مطمئن برای تغییر

m_amini

@m_amini

comment
bookmark
more-options
comment
bookmark
more-options

جنگل پرتقال؛ فرسنگ‎‌‌ها فاصله میان من و من

فیلمی برای یک جامعه‌ی کمال‌گرا و افراطی

پوستر فیلم جنگل پرتقال با نمایی از سارا بهرامی و میرسعید مولویان

در جامعه‌ای که همه چیز ما را سوق می‌دهد سمت بی‌نقص بودن، خطا نکردن، بیشتر بدست آوردن و در کل کامل بودن، چطور می‌شود زندگی کرد؟! وقتی مدام منتظریم تا کوچکترین اشتباه را بگذاریم زیر ذره‌بین، وقتی انتظاراتمان اینقدر بالاست که هیچ‌چیز خوب نیست، چطور می‌شود قدم از قدم برداشت؟! انگار یک جای کار می‌لنگد و ما هرقدر تلاش می‌کنیم با نمایش بیشتر خود، با موفق شدن و بدست آوردن، خود را از باتلاق کمالگرایی و سرزنشگری نجات دهیم، بیشتر فرو می‌رویم.

 جنگل پرتقال با یک سفر شروع می‌شود؛ سفری کوتاه اما عجیب و تأثیرگذار. معلمی سخت‎‌‌گیر علی‌رغم میلش مجبور می‌شود بعد از پانزده سال به شهر محل تحصیلش برگردد و مدرکش را بگیرد. این سفر نه یک سفر یک روزه از تهران تا شهری در شمال کشور، بلکه سفری از من آرمانی تا من واقعی است. کاراکتر اصلی جنگل پرتقال حتی وقتی کارش گیر هست هم از سخت‌گیری به دیگران کوتاه نمی‌آید و همین موضوع، دلیل آغاز قصه و دیدن دوستان و مرور گذشته می‌شود. 

همه‌ی ما از این آدم‌ها دور و برمان دیده‎‌ایم یا شاید خودمان هم یکی از آنها هستیم که برای بالابردن خود، مدام دیگران را نقد و سرزنش می‌کنند. به زمین و زمان غر می‌زنند و همه‌چیز را باعث و بانی مشکلات می‌‏دانند بجز خودشان. علی بهاریان که در فیلم همه او را سهراب صدا می‌زنند، مدام در حال به نمایش گذاشتن خود به شکلی است که دوست دارد نه چیزی که واقعاً هست. سهراب شخصیتی بوده که بسیار به نویسندگی علاقه داشته‌است و ذوق و هنری که اساتید در او می‌دیدند، نوید ظهور نویسنده‎‌ای فوق‌‏العاده را می‌داده‌است ولی سخت‌گیری‌های این کاراکتر و می‌توانیم بگوییم کمالگرایی افراطی‌اش، باعث شده که هیچ‌کاری در این زمینه نکند و پس از سال‌ها مجبور شود برای گذران زندگی معلم شود. او بیشتر در تلاش است دیگران خود واقعی‌اش را نبینند. موهایش را رنگ می‌‏کند، نشان می‌دهد دیگران را نمی‌شناسد، به انتقاد کردن از بقیه و تحقیر دیگران می‌پردازد تا خودش را آن طور که دوست دارد نشان دهد. او فاصله‌ی بین چیزی که می‌خواهد باشد و چیزی که هست را با حرف زدن پر می‌کند. خاطرات جعلی می‌سازد، دروغ می‌گوید و در تلاش است از خود واقعی‌اش فرار کند. اگر نگاهی به جامعه‌ی خود بیندازیم می‌بینیم سهراب‌ها همه‏‌جا هستند. افرادی که با خود واقعیشان روبرو نمی‌شوند و از ترس خوب نبودن، فقط تلاش می‌کنند دیگران را کوچک کنند. چنین افرادی حتی چیزی از عشق درک نمی‌کنند و در نهایت نه‌تنها به دیگران آسیب می‌زنند، بلکه خودشان را نیز نابود می‏‌کنند. آنها غافل از این هستند که تنها راه نجات روبرو شدن با من واقعی است.

نمایی از سارا بهرامی و میرسعید مولویان در فیلم جنگل پرتقال

 

درباره‌ی کارگردان و ساخت اولین فیلمش

جنگل پرتقال اولین فیلم بلند آرمان خوانساریان است. او که با فیلم‌های کوتاه کار خود را شروع کرده و تحسین بینندگان و منتقدان را برای فیلم‌هایی مثل سایه‏‌ی فیل و سبز کله‌غازی جلب کرده‏‌است، در اولین فیلم بلند خود دنیایی خلق می‏‌کند که با فیلم‌های تکراری و خسته ‏کننده‌ی سینمای بدنه‌ی این روزها متفاوت است. فیلمی دغدغه‌‏مند، با انتخاب‌های هوشمندانه و زیرکانه‌ی کارگردان که عجیب بر دل می‌نشیند. به نظر من قرار دادن قصه در شمال کشور را نیز می‌توان از هوشمندی کارگردان دانست. زیرا علاوه بر ایجاد فضایی شاعرانه و رمانتیک، به او کمک کرده‌است تا برای قاب‌بندی و فضاسازی در فیلم اولش، از شهر و زیبایی‌هایش کمک بگیرد. اگر ضعفی هم در فیلم وجود داشته باشد در کنار این همه زیبایی به چشم نمی‌آید. همچنین دغدغه‌های آرمان خوانساریان در بخش محتوا بسیار قابل توجه است. علاوه بر سیر اصلی قصه، به موضوعاتی مانند عشق و دوستی، مشغول شدن افراد هنری در رشته‏‌های غیرتخصصی، پخش کردن صداهای ضبط شده‏‌ی دیگران برای تمسخر و شوخی، قضاوت‌‎های نادرست و مقایسه‌ی افراد، می‌توان اشاره کرد.

شاید بتوان فیلمنامه و شخصیت‌پردازی این فیلم را از مهمترین نکات مثبت جنگل پرتقال دانست. شخصیت اصلی فیلم پر است از ویژگی‌های متضاد اما باورکردنی و همین باعث می‌شود با تمام سخت‌گیری‌ها و کارهای نادرست باز هم ما با او همراه شویم و دوستش بداریم. شاید در قسمت‌هایی از فیلم خود را در او می‌بینیم؛ خودمان را که گیرافتاده‌ایم. اگرچه فضای فیلم در دانشگاه و دنیای هنر می‏‌گذرد اما جنگل پرتقال دنیای بسیاری از آدم‌ها، در هر رشته و زندگی‌ای را نشان می‌دهد. دنیایی پر از آرزو، سرخوردگی، جاه‌طلبی و کمال‌گرایی. با اینکه در نگاه اول جنگل پرتقال فیلمی پر ستاره نیست و اکثر مخاطبان فقط سارا بهرامی را می‌‌شناسند اما تک‌تک بازیگران به خوبی نقش‌هایشان را ایفا کرده‌اند و همین موضوع باعث می‌شود مخاطب آنها را رها نکند.

جنگل پرتقال را باید دید تا هم چشم و دل زنده شود و هم چشمِ دل.

comment
bookmark
|

نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.

mamona
مونا

11 ماه پیش

comment more-options

با شخصیت اصلی همزاد پنداری میکنم چون درحال دست و پنجه نرم کردن با کمالگرایی هستم ،چیزی که ناخواسته و ناآگاهانه از نسل گذشته به دوش میکشم! ممنون از مطلب مفیدت و امید به اینکه بتونیم روزی خودِ واقعیمون رو زندگی کنیم و این چرخه‌ی معیوب رو بشکنیم❤️

Miiina
Miiina

11 ماه پیش

comment more-options

عالی بود👍🏻👍🏻