VM

دهکده اندیشه‌ها
تعامل اندیشه‌ها، راهی مطمئن برای تغییر

m_amini

@m_amini

comment
bookmark
more-options
comment
bookmark
more-options

می‌خواهم زندگی کنم؛ خودم برای خودم

عامه‏‌پسند بودن در یک جامعه‌‎ی مردسالار

فاطمه معتمدآریا در نمایی از فیلم عامه‎‌پسند

 

برای من «عامه‎‌ پسند» با تمام شدن فیلم در سالن سینما شروع شد. زمانی که چراغ‌ها را روشن کردند، هنوز دیالوگ‎‌‎‌ها و شخصیت‌ها و اتفاقات در ذهنم می‌چرخیدند. داشتم با افسوس به موضوع فیلم و اتفاقاتی که برای فهیمه رخ داده‌بود فکر می‌کردم که حرف‌های سایر تماشاچیان گوش‎‌هایم را تیز کرد. تماشاچیانی که بیشتر آنها را زن‌ها و مخصوصاً زن‌های جوان تشکیل داده‌بودند. اکثراً می‏‌گفتند که فیلم خوب نبوده، خوششان نیامده‎‌است و حتی شنیدم که کسی می‎‌گفت وقتمان را هدر دادیم. من فیلم را فقط یک بار دیدم و نمی‎‌دانم در سالن‌های دیگر چه خبر بوده‌است اما حرف‎‌های همان زنان حاضر در سالن من را در حیرت فرو برد. مگر می‌شود فیلمی که درباره‌ی موضوع زنان است و این‌قدر واضح به آن پرداخته‌است مورد توجه قرار نگیرد؟! آیا واقعاً این زنان، مشکلات و مسائل مربوط به زن بودنشان را در جامعه ندیده‌اند و لمس نکرده‌اند؟! یا چنان این موضوع دردناک و رنج‌آور است که می‌خواهند از آن فرار کنند و حتی به آن فکر نکنند؟! مگر می‌شود زن بود و به قوانین ظالمانه بر ضد زنان و به تبعیض‌هایی که بین زن و مرد وجود دارد، برنخورد؟! من که بعید می‌دانم زنی در جامعه‌ی ما به بزرگسالی رسیده‌باشد و مشکلات مربوط به جنسیت را تجربه نکرده‎‌باشد. شاید چنان به عامه‌پسند بودن عادت کرده‌ایم که هر چیزی بر ضد آن به مذاقمان خوش نمی‎‌‌آید یا ترجیح می‎‌دهیم چشم‏‎‌هایمان را به روی این درد ببندیم و خودمان را گول بزنیم که ما در شرایط مشابه فهیمه قرار نمی‌گیریم.

فهیمه با بازی فاطمه معتمدآریا بیست و هشت سال از بهترین سال‌های زندگی خود را صرف همسر و فرزندش کرده و الان در موقعیتی قرار گرفته‌است که باید بین یک زندگی آرام همراه با خفت و یک زندگی سخت و دردآور ولی با غرور و عزت‌نفس یکی را انتخاب کند. شاید بسیاری از زنان گزینه‏‌ی اول را انتخاب کنند. حتی اگر انتخاب خودشان هم نباشد، شرایط و انتظارات سایرین آنها را مجبور می‎‌کند به گزینه‎‌‌ی اول تن دهند و چشمشان را بر روی بسیاری از چیزها ببندند. فهیمه اما گزینه‌ی دوم را انتخاب می‌کند و ترجیح می‌‏دهد غرورش را حفظ کند نه یک زندگی راحت را. قصه از همین‌جا شروع می‌شود؛ جایی که زن به جای راحتی و ماندن در منطقه‎‌ی امن، تصمیم می‌گیرد در سن بالای ۵۰ سالگی، به یک زندگی جدید روی بیاورد. اگر کسی جدایی را تجربه کرده‌باشد خوب می‌داند که درد و فشار روحی ناشی از خیانت، شکست عاطفی و... بسیار زیاد است و شرایط بد مالی و کاری و اجتماعی نیز این فشار را مضاعف می‌‏کند. اما فهیمه قصد دارد بدون اینکه پس‎‌‎انداز و پشتوانه‌ای داشته‌ باشد یک زندگی جدید را برای خود بسازد. او برای ساخت این زندگی جدید به زادگاهش برمی‌گردد؛ جایی که شاید در ذهنش آنجا را پناهگاه می‎‌داند. اما از همان اول محاسباتش اشتباه از آب در می‎‌آید. به زن مجرد خانه نمی‌‏دهند، بیمه‌ی او قطع می‌شود و نمی‌‏تواند بخاطر سنش خودش را بیمه کند و همین‌طور سیل مشکلات است که سرازیر می‌شود و دارد او را با خود می‌برد. هیچ‎‌‌کس از او حمایت نمی‌کند. حتی پسری که تمام جوانی‎‎‌اش را برایش گذاشته‌‏است، مدام او را مورد سرزنش و شماتت قرار می‌دهد و همسرش نیز انتظار دارد او زندگیش را ادامه دهد و به رابطه‌ی جدید او کاری نداشته باشد. عامه‌ پسند به مشکلات مختلف زنان مانند مسئله‌ی طلاق، کار، مهریه، بیمه‌‏ی مستقل از همسر و غیره می‌پردازد اما متأسفانه در بعضی از قسمت‌‏های فیلم شعارزدگی حس می‌شود که ممکن است از تأثیرگذاری فیلم بکاهد.

باران کوثری در نقش افسانه، در نمایی از فیلم عامه پسند

اگرچه در بسیاری از مواقع، عدم تجربه و جسارت بیش از اندازه‌‏ی فهیمه باعث شکست او می‌شود اما چیزی که بیشتر از همه باید مورد توجه قرار بگیرد این است که جامعه‌ی ما فردی مثل فهیمه را پس می‌زند. زن باید در چارچوب‌ها قرار بگیرد و هرگونه رفتار خارج از آن برای او دردسرساز می‌شود. در جامعه‌ی ما زنی اجازه دارد در کارهایش موفق ‌شود که عامه‌پسند است. افسانه با بازی باران کوثری نمونه‌ی بارز چنین زن‌هایی است. او نیز یک زن و دارای کار و اعتبار است اما تفاوت او با فهیمه این است که به خواسته‌‏های جامعه‎‌ی کوچکش تن می‎‌دهد و طبق انتظارات عمل می‎‌کند. همان‏‌طور که در صحنه‌‏ای از فیلم می‎‌بینیم او کافی‌‏شاپ مدرن و جوان‌پسند فهیمه را به شکل سنتی باز می‌گرداند. او آنجا را تبدیل به قهوه‎‌خانه می‌کند و زن‌هایی که جلوی چشم همه کار می‎‌کردند را به داخل آشپزخانه می‌فرستد؛ همان‌جایی که جامعه از زن انتظار دارد باشد. در واقع افسانه برای خواسته‌هایش تن به قوانین نانوشته‌ی جامعه‎‌ی سنتی می‌دهد. زنی خودخواه و جاه‌طلب که فقط رگ خواب مردم را بلد است. با شوهر بیکارش می‌سازد، به مردم باج می‌دهد ولی خواسته‌هایش را در قالب خواسته‌های آنها عملی می‌کند. در اول فیلم افسانه تلاش می‌کند به فهیمه کمک کند ولی وقتی می‌بیند او متفاوت عمل می‌‏کند و ممکن است از خودش پیشی بگیرد، وقتی حس می‌‏کند به حرف‌‎ها و نصیحت‌هایش گوش نمی‌دهد، به جای کمک کردن به او، جلوی پایش سنگ می‌اندازد. هیچ دردی بزرگتر از درد آزار رساندن یک زن به زن دیگر نیست و می‌بینیم که اوج غم و اندوه فهیمه زمانی است که از افسانه دل شکسته می‌‏شود. او هزار و یک مشکل را پشت سر گذاشته‌‏است ولی لحظه‌‏ای که شکست‌خورده روبروی افسانه که همراهی مردم را دارد، می‌‏ایستد، اوج غم و ناراحتی او است. عامه پسند درد زن‌ها را فریاد می‌زند؛ دردهایی که با آنها بزرگ شده‌اند و در بسیاری از مواقع خودشان نیز نمی‌فهمند چطور آنها را پذیرفتند، چون چیزی که از اول از آنها خواسته شده‌است عامه‎‌پسند بودن است. گاهی وقت‌ها این عامه‌پسند بودن در چیزهای خیلی شخصی مانند پوست و ظاهر و آرایش زنان نیز تجلی پیدا می‌کند. فهیمه در تلاش است که چروک‌های پوستش را برطرف کند ولی بعد از طی کردن مسیر آگاهی و درک و فهمیدن خودش، دیگر تن به این کار نمی‌دهد.

یکی از نکات بارز فیلم عدم حضور مردهای زندگی فهیمه است. ما هیچ‌وقت در فیلم پدر و پسر و همسر فهیمه را نمی‌بینیم ولی همه جا او را با نام آن‌ها می‌شناسند و اگر رابطه و عزت و احترامی داشته باشد، فقط متعلق به آن‌ها است. انگار که خودش به تنهایی هویتی ندارد و برای کسی مهم نیست. عدم حضور این مردها تأکید بیشتری بر سایه‏‌ی آن‌ها بر روی فهیمه می‌کند. تنها مردی که در این قصه حضور دارد میلاد (با بازی هوتن شکیبا) است که به نوعی زندگی نزیسته‌‏ی فهیمه را زندگی می‎‌کند و همین موضوع باعث ایجاد ارتباط بین آن‌ها می‎‌شود ولی در نهایت باز هم تنها می‌‏ماند. این تنهایی می‌‏خواهد که به زنان تلنگر بزند. فیلم به طور غیرمستقیم زنان را دعوت می‎‌کند به خودبودن. به اینکه در کنار نقش‎‌هایی مثل مادری و همسری، به خواسته‏‌ها و رویاهای خود بها دهند و در جامعه‌ی زن‏‌ستیز و مردسالار، به فکر خود باشند. اگر فهیمه تمام عمر خود را صرف کارهای خانه و فرزندپروری که حالا سالی یک میلیون ارزش‎‌گذاری می‎‌شود نکرده بود، قطعاً شرایط راحت‎‌تری پس از جدایی داشت.

 

هوتن شکیبا در حال یوگا، در نمایی از فیلم عامه پسند

 

سهیل بیرقی و جهان زنانه‎‎‌اش

سهیل بیرقی که تجربه‎‌ی دستیاری نیز دارد، در دو فیلم قبلش هم به موضوع زنان پرداخته بود و این فیلم که در سال ۱۳۹۸ ساخته شده‌، سومین فیلم از سه‌گانه‎‌ی او دربارهٔ زنان است. ساده‎‌گرایی از ویژگی‎‌های بارز فیلم‌های بیرقی است و به جای استفاده از هر چیز اضافی تلاش می‌کند مخاطب را به دنیای کاراکترهایش نزدیک کند. اگرچه او یک کارگردان مرد است اما بهتر از بسیاری از زنان به دنیای زنانه راه پیدا می‌کند. فهیمه زنی است با هزار کار نکرده و حسرت‌هایی که بر دلش مانده‌است ولی قصد ندارد ضعیف باشد و فقط این حسرت‌ها را فریاد بزند یا به دیگران گلایه کند. او روی پاهای خودش می‌ایستد و بدون اینکه ناله کند و غر بزند، می‎‌خواهد خودش را نجات دهد و زندگی کند. او دوست دارد به دانشگاه برود، شغل داشته‌باشد، بیمه شود ولی به هر دری که می‌زند نمی‌شود. یکی دیگر از نکات جذاب فیلم پرداختن بیرقی به زنان میانسال است. زنانی که کمتر آن‌ها را در فیلم‌ها دیده‌ایم و حتی در زندگی نیز ساکت و مظلوم در گوشه‎‌ی خانه نفس می‎‌کشند و جامعه فقط از آنها انتظار ایثار و از خودگذشتگی دارد. اگرچه فهیمه نیز مانند سایر شخصیت‎‌های اصلی فیلم‎‌های بیرقی می‌جنگد و به هدفش نمی‌‏رسد اما جایی که او با چهره‌‏اش به آشتی می‏‌رسد و خودش را می‎‌پذیرد، به موفقیت رسیده‏‌است. این یعنی یک گام به جلو حرکت کرده‎‌است و زنی که گامی به جلو بردارد دیگر به عقب برنمی‌گردد. 

comment
bookmark
|

نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.