میخواهم زندگی کنم؛ خودم برای خودم
عامهپسند بودن در یک جامعهی مردسالار
برای من «عامه پسند» با تمام شدن فیلم در سالن سینما شروع شد. زمانی که چراغها را روشن کردند، هنوز دیالوگها و شخصیتها و اتفاقات در ذهنم میچرخیدند. داشتم با افسوس به موضوع فیلم و اتفاقاتی که برای فهیمه رخ دادهبود فکر میکردم که حرفهای سایر تماشاچیان گوشهایم را تیز کرد. تماشاچیانی که بیشتر آنها را زنها و مخصوصاً زنهای جوان تشکیل دادهبودند. اکثراً میگفتند که فیلم خوب نبوده، خوششان نیامدهاست و حتی شنیدم که کسی میگفت وقتمان را هدر دادیم. من فیلم را فقط یک بار دیدم و نمیدانم در سالنهای دیگر چه خبر بودهاست اما حرفهای همان زنان حاضر در سالن من را در حیرت فرو برد. مگر میشود فیلمی که دربارهی موضوع زنان است و اینقدر واضح به آن پرداختهاست مورد توجه قرار نگیرد؟! آیا واقعاً این زنان، مشکلات و مسائل مربوط به زن بودنشان را در جامعه ندیدهاند و لمس نکردهاند؟! یا چنان این موضوع دردناک و رنجآور است که میخواهند از آن فرار کنند و حتی به آن فکر نکنند؟! مگر میشود زن بود و به قوانین ظالمانه بر ضد زنان و به تبعیضهایی که بین زن و مرد وجود دارد، برنخورد؟! من که بعید میدانم زنی در جامعهی ما به بزرگسالی رسیدهباشد و مشکلات مربوط به جنسیت را تجربه نکردهباشد. شاید چنان به عامهپسند بودن عادت کردهایم که هر چیزی بر ضد آن به مذاقمان خوش نمیآید یا ترجیح میدهیم چشمهایمان را به روی این درد ببندیم و خودمان را گول بزنیم که ما در شرایط مشابه فهیمه قرار نمیگیریم.
فهیمه با بازی فاطمه معتمدآریا بیست و هشت سال از بهترین سالهای زندگی خود را صرف همسر و فرزندش کرده و الان در موقعیتی قرار گرفتهاست که باید بین یک زندگی آرام همراه با خفت و یک زندگی سخت و دردآور ولی با غرور و عزتنفس یکی را انتخاب کند. شاید بسیاری از زنان گزینهی اول را انتخاب کنند. حتی اگر انتخاب خودشان هم نباشد، شرایط و انتظارات سایرین آنها را مجبور میکند به گزینهی اول تن دهند و چشمشان را بر روی بسیاری از چیزها ببندند. فهیمه اما گزینهی دوم را انتخاب میکند و ترجیح میدهد غرورش را حفظ کند نه یک زندگی راحت را. قصه از همینجا شروع میشود؛ جایی که زن به جای راحتی و ماندن در منطقهی امن، تصمیم میگیرد در سن بالای ۵۰ سالگی، به یک زندگی جدید روی بیاورد. اگر کسی جدایی را تجربه کردهباشد خوب میداند که درد و فشار روحی ناشی از خیانت، شکست عاطفی و... بسیار زیاد است و شرایط بد مالی و کاری و اجتماعی نیز این فشار را مضاعف میکند. اما فهیمه قصد دارد بدون اینکه پسانداز و پشتوانهای داشته باشد یک زندگی جدید را برای خود بسازد. او برای ساخت این زندگی جدید به زادگاهش برمیگردد؛ جایی که شاید در ذهنش آنجا را پناهگاه میداند. اما از همان اول محاسباتش اشتباه از آب در میآید. به زن مجرد خانه نمیدهند، بیمهی او قطع میشود و نمیتواند بخاطر سنش خودش را بیمه کند و همینطور سیل مشکلات است که سرازیر میشود و دارد او را با خود میبرد. هیچکس از او حمایت نمیکند. حتی پسری که تمام جوانیاش را برایش گذاشتهاست، مدام او را مورد سرزنش و شماتت قرار میدهد و همسرش نیز انتظار دارد او زندگیش را ادامه دهد و به رابطهی جدید او کاری نداشته باشد. عامه پسند به مشکلات مختلف زنان مانند مسئلهی طلاق، کار، مهریه، بیمهی مستقل از همسر و غیره میپردازد اما متأسفانه در بعضی از قسمتهای فیلم شعارزدگی حس میشود که ممکن است از تأثیرگذاری فیلم بکاهد.
اگرچه در بسیاری از مواقع، عدم تجربه و جسارت بیش از اندازهی فهیمه باعث شکست او میشود اما چیزی که بیشتر از همه باید مورد توجه قرار بگیرد این است که جامعهی ما فردی مثل فهیمه را پس میزند. زن باید در چارچوبها قرار بگیرد و هرگونه رفتار خارج از آن برای او دردسرساز میشود. در جامعهی ما زنی اجازه دارد در کارهایش موفق شود که عامهپسند است. افسانه با بازی باران کوثری نمونهی بارز چنین زنهایی است. او نیز یک زن و دارای کار و اعتبار است اما تفاوت او با فهیمه این است که به خواستههای جامعهی کوچکش تن میدهد و طبق انتظارات عمل میکند. همانطور که در صحنهای از فیلم میبینیم او کافیشاپ مدرن و جوانپسند فهیمه را به شکل سنتی باز میگرداند. او آنجا را تبدیل به قهوهخانه میکند و زنهایی که جلوی چشم همه کار میکردند را به داخل آشپزخانه میفرستد؛ همانجایی که جامعه از زن انتظار دارد باشد. در واقع افسانه برای خواستههایش تن به قوانین نانوشتهی جامعهی سنتی میدهد. زنی خودخواه و جاهطلب که فقط رگ خواب مردم را بلد است. با شوهر بیکارش میسازد، به مردم باج میدهد ولی خواستههایش را در قالب خواستههای آنها عملی میکند. در اول فیلم افسانه تلاش میکند به فهیمه کمک کند ولی وقتی میبیند او متفاوت عمل میکند و ممکن است از خودش پیشی بگیرد، وقتی حس میکند به حرفها و نصیحتهایش گوش نمیدهد، به جای کمک کردن به او، جلوی پایش سنگ میاندازد. هیچ دردی بزرگتر از درد آزار رساندن یک زن به زن دیگر نیست و میبینیم که اوج غم و اندوه فهیمه زمانی است که از افسانه دل شکسته میشود. او هزار و یک مشکل را پشت سر گذاشتهاست ولی لحظهای که شکستخورده روبروی افسانه که همراهی مردم را دارد، میایستد، اوج غم و ناراحتی او است. عامه پسند درد زنها را فریاد میزند؛ دردهایی که با آنها بزرگ شدهاند و در بسیاری از مواقع خودشان نیز نمیفهمند چطور آنها را پذیرفتند، چون چیزی که از اول از آنها خواسته شدهاست عامهپسند بودن است. گاهی وقتها این عامهپسند بودن در چیزهای خیلی شخصی مانند پوست و ظاهر و آرایش زنان نیز تجلی پیدا میکند. فهیمه در تلاش است که چروکهای پوستش را برطرف کند ولی بعد از طی کردن مسیر آگاهی و درک و فهمیدن خودش، دیگر تن به این کار نمیدهد.
یکی از نکات بارز فیلم عدم حضور مردهای زندگی فهیمه است. ما هیچوقت در فیلم پدر و پسر و همسر فهیمه را نمیبینیم ولی همه جا او را با نام آنها میشناسند و اگر رابطه و عزت و احترامی داشته باشد، فقط متعلق به آنها است. انگار که خودش به تنهایی هویتی ندارد و برای کسی مهم نیست. عدم حضور این مردها تأکید بیشتری بر سایهی آنها بر روی فهیمه میکند. تنها مردی که در این قصه حضور دارد میلاد (با بازی هوتن شکیبا) است که به نوعی زندگی نزیستهی فهیمه را زندگی میکند و همین موضوع باعث ایجاد ارتباط بین آنها میشود ولی در نهایت باز هم تنها میماند. این تنهایی میخواهد که به زنان تلنگر بزند. فیلم به طور غیرمستقیم زنان را دعوت میکند به خودبودن. به اینکه در کنار نقشهایی مثل مادری و همسری، به خواستهها و رویاهای خود بها دهند و در جامعهی زنستیز و مردسالار، به فکر خود باشند. اگر فهیمه تمام عمر خود را صرف کارهای خانه و فرزندپروری که حالا سالی یک میلیون ارزشگذاری میشود نکرده بود، قطعاً شرایط راحتتری پس از جدایی داشت.
سهیل بیرقی و جهان زنانهاش
سهیل بیرقی که تجربهی دستیاری نیز دارد، در دو فیلم قبلش هم به موضوع زنان پرداخته بود و این فیلم که در سال ۱۳۹۸ ساخته شده، سومین فیلم از سهگانهی او دربارهٔ زنان است. سادهگرایی از ویژگیهای بارز فیلمهای بیرقی است و به جای استفاده از هر چیز اضافی تلاش میکند مخاطب را به دنیای کاراکترهایش نزدیک کند. اگرچه او یک کارگردان مرد است اما بهتر از بسیاری از زنان به دنیای زنانه راه پیدا میکند. فهیمه زنی است با هزار کار نکرده و حسرتهایی که بر دلش ماندهاست ولی قصد ندارد ضعیف باشد و فقط این حسرتها را فریاد بزند یا به دیگران گلایه کند. او روی پاهای خودش میایستد و بدون اینکه ناله کند و غر بزند، میخواهد خودش را نجات دهد و زندگی کند. او دوست دارد به دانشگاه برود، شغل داشتهباشد، بیمه شود ولی به هر دری که میزند نمیشود. یکی دیگر از نکات جذاب فیلم پرداختن بیرقی به زنان میانسال است. زنانی که کمتر آنها را در فیلمها دیدهایم و حتی در زندگی نیز ساکت و مظلوم در گوشهی خانه نفس میکشند و جامعه فقط از آنها انتظار ایثار و از خودگذشتگی دارد. اگرچه فهیمه نیز مانند سایر شخصیتهای اصلی فیلمهای بیرقی میجنگد و به هدفش نمیرسد اما جایی که او با چهرهاش به آشتی میرسد و خودش را میپذیرد، به موفقیت رسیدهاست. این یعنی یک گام به جلو حرکت کردهاست و زنی که گامی به جلو بردارد دیگر به عقب برنمیگردد.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.