معرفی کتاب «دوزخ»، اثر دن براون
در دل چهارمین اثر از ماجراجوییهای پروفسور لنگدان چه میگذرد؟
دن براون به استفاده از نماد و المانهای تاریخی در داستانهایش معروف است. او در سری ماجراجوییهای رابرت لنگدان، استاد نمادشناسی دانشگاه هاروارد، با استفاده از نمادهای باستانی و گره زدن آنها به انجمنهای مخفی، مخاطب را با روایتهای پر تعلیق و پر کشش خود همراه میکند. او در «دوزخ»، چهارمین جلد از این سری داستانها، دست روی ماجرایی پرحاشیه گذاشته است؛ ایده کاهش جمعیت. با ما همراه باشید تا با دوزخ دن براون بیشتر آشنا شویم.
داستان اصلی کتاب دوزخ
همهچیز از نظریهای جنونآمیز شروع شد؛ روزی روزگاری دانشمندی به نام توماس مالتوس به این فکر کرد که بهبود وضعیت بهداشت و تغذیه پیامدی به نام رشد تصاعدی جمعیت را به دنبال داشته است.
این یعنی طبیعت عملاً ابزار بیماری، راهی برای کنترل جمعیت را از دست داده است و دیگر هیچ همهگیری نمیتواند به حد کافی از جمعیت زمین کم کند. پس اگر رشد تصاعدی جمعیت زمین با رشد منابع حیاتی آن همطراز نباشد و به روزی برسیم که جمعیت از منابع پیشی بگیرند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ قطعاً جواب این سوال، ترسناک خواهد بود اما اگر دانشمند یا نابغه زیستشناسی این نظریه را آنقدر جدی بگیرد که در پی کاهش مصنوعی جمعیت زمین باشد چطور؟ کدام ترسناکتر به نظر میرسد؟
رابرت لنگدان در آخرین ماجراجویی خود از فلورانس ایتالیا سر درمیآورد. او که در بیمارستانی به هوش آمده است و تقریباً هیچچیز در خاطر ندارد، به پیکاری ناخواسته با دشمنی بسیار زیرک و خطرناک دعوت میشود؛ دشمنی که بعدتر مشخص میشود که میخواهد با طاعونی مرگبار، آینده بشریت را از خطر گرسنگی، فقر و جنگ بر سر منابع حیاتی نجات دهد.
او قبل از هر چیزی باید بفهمد که چطور از آمریکا به فلورانس رسیده است؟ چه بلایی بر سرش آوردهاند و چرا هیچچیزی را به خاطر نمیآورد؟ چرا آدمکشی حرفهای دنبال اوست و اصلاً درگیر حل چه معمایی شده است؟ درواقع او باید گرهی را باز کند که حتی برای بهخاطر آوردن آن هم مشکل دارد.
او در ادامه داستان درگیر ماجرایی پر کشش میشود و میفهمد با معمایی درگیر شده که با آینده بشریت گره خورده است. ماجرایی که در صورت شکست در آن، احتمالاً جان میلیونها و حتی میلیاردها نفر گرفته شود. اگر این کتاب را شروع کردید، خودتان را برای همراهی با ماجرایی نفسگیر و پر گره آماده کنید.
نقدی کوتاه بر کتاب دوزخ
چرا دوزخ؟ شخصیتهای منفی کتابهای دن براون همیشه بسیار باهوش، نابغه و البته عاشق بازی با نمادها هستند. شخصیت این داستان هم از این قاعده مستثنا نیست. او تلاش کرده است از نمادهای سهگانه کمدی الهی دانته برای اجرای نقشه خود استفاده کند و این رابرت لنگدان است که باید با کمک دانستههای خود از نمادهای باستانی و گره زدن آنها به این کتاب، از نقشه دشمن سر دربیاورد.
بدون اغراق، دوزخ دن براون یکی از پر گرهترین و غافلگیرکنندهترین آثار این نویسنده محسوب میشود. خواننده احتمالاً تا انتهای داستان درگیر روایتهای پر افتوخیز خواهد شد و بسیاری از گرهها در صفحات انتهایی باز میشوند تا حتی نتوان یکلحظه هم کتاب را به حال خود رها کرد.
بدون شک دن براون استاد همراه کردن خوانندگان با روایتگری خود است. او دست روی موضوعاتی میگذارد که همیشه پربحث و کشش هستند. بازی با نمادها، روایت شایعاتی که همیشه نقل محافل تئوریسینهای توطئهاند و شخصیتپردازیهای ویژه از مهمترین ویژگیهای آثار او هستند. شخصیتپردازیهای آثار دن براون نشان میدهند که او بهخوبی به روانشناسی مسلط است.
او همزمان که خواننده را درگیر گرههای پیدرپی و غافلگیرکننده میکند، ایدههای قابل تأملی را به اشتراک میگذارد که شاید کمتر نویسندهای توان طرح آنها را در خلال روایتی داستانی داشته باشد.
مجموعه این خصیصهها، داستانهای دن براون را از رمانی صرف به جستاری قابل تأمل تبدیل میکنند؛ جستاری که به عقیده بسیاری از طرفداران نظریات توطئه، تریبونی برای سخنرانی انجمنهای مخفی محسوب میشود.
آیا دن براون سخنگوی انجمنهای مخفی است و قصد دارد با روایت شایعاتی پیرامون آنها، به عادیسازی وجودشان بپردازد؟ این نویسنده باهوش جواب این سؤال را هم بر عهده خوانندگان و مخاطبین خود میگذارد. که او عاشق داستانپردازی است؛ یا شاید بهتر باشد بگوییم عاشق داستانپردازی با نمادها است. شاید این گزاره همه آن چیزی باشد که ما به قطع از دن براون میدانیم.
دن براون کیست؟
دنیل براون که کتابهای خود را با نام دن براون منتشر کرده و با همین نام به شهرت رسیده است، سال ۱۹۶۴ در آمریکا به دنیا آمد. او در دانشگاه آمهرست به مطالعه زبانهای اسپانیایی و انگلیسی پرداخت و بعد از فارغالتحصیلی وارد دنیای موسیقی شد.
البته عمده شهرت او به خاطر انتشار داستانهای جنجالی است که همگی با مذهب گره خوردهاند و بهنوعی با آن درگیر هستند. این نویسنده تابهحال هفت اثر منتشر کرده است که به ترتیب انتشار عبارتاند از: نقطه فریب، دژ دیجیتالی، رمز داوینچی، شیاطین و فرشتگان، نماد گمشده، دوزخ و منشأ.
بخشی از کتاب دوزخ
لنگدان لباس خونآلود بیمارستانش را درآورد و حولهای دور کمرش بست. بعد از پاشیدن کمی آب به صورتش، بااحتیاط دستی به بخیههای پسسرش کشید. پوستش ملتهب بود، اما وقتی موهای گوریدهاش را روی نقطهی زخم کشید درد جراحتش کمابیش از بین رفته بود. قرصهای کافئین اثر کرده بود و بالاخره داشت حس میکرد که سردرگمیاش آرامآرام کنار میرود. مغزت رو به کار بنداز، رابرت. سعی کن یادت بیاد. دستشویی بی پنجره، ناگهان حس تنگناهراسیاش را زنده کرد و لنگدان به راهرو رفت؛ بعد ناخودآگاه به سمت پرتو نور طبیعی رفت که از میان در نیمهباز راهروی بیرونی میتابید.
اتاق یکجور قرائتخانهی موقتی بود با میزتحریری ارزان و یک صندلی ننویی فرسوده و زهوار دررفته و کتابهایی پخشوپلا روی زمین و خوشبختانه … پنجره. لنگدان به سمت نور روز رفت. در دوردست، خورشید در حال طلوع توسکانی بر بلندترین منارهای شهر تازه بیدار شده بوسه میزد – کامپانیله، بادیا، بارگلو. لنگدان پیشانیاش را به شیشهی سرد فشار داد. هوای بهاری خشک و سرد بود و طیف تابان آفتاب را که حالا روی دامنهی تپهها دامن میکشید تشدید میکرد. در قدیم به چنین نوری میگفتند نور نقاشان.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.