VM

دهکده اندیشه‌ها
تعامل اندیشه‌ها، راهی مطمئن برای تغییر

mreza55

@mreza55

دکترای روانشناسی و ارشد روزنامه نگاری دارم؛ اما این همه ماجرا نیست ! بیش از 25 سال است که در هر دوعرصه به صورت تجربی کار کرده ام و در تلاش بوده ام که از . . .

comment
bookmark
more-options
comment
bookmark
more-options

بزرگترین مشکل جامعه ما چیست؟ اقتصاد یا «تعلیق اخلاق»؟

چرا سال‌هاست که مشکلات اقتصادی گریبان‌گیر جامعه است و تلاش‌ها برای رفع آن نتیجه‌ای نداشته است؟

ذهن قانونمند

این سالها از زبان بسیاری افراد می­‌شنویم که اوضاع اقتصادی کشور به­‌سامان نیست و معیشت مردم به سختی افتاده است. این موضع مختص شهروندان عادی نیست و تقریباً مسئول هر نهاد و سازمانی که اظهار نظر می­‌کند، نوک پیکان انتقاداتش به سمت اقتصاد و مولفه­‌های آن است.

در اینکه ۵ سال است تورم بالای ۴۰ درصد را تجربه می­‌کنیم، حرفی نیست؛ در اینکه بسیاری از افراد درگیر سفره‌­ای هستند که هر روز کوچکتر می‌­شود، حرفی نیست؛ در اینکه آمار رسمی فقر افزایش یافته و بخش بزرگی از طبقه متوسط به طبقه کم­‌درآمد تبدیل شده‌­اند نیز حرفی نیست؛ اما در کنار همهٔ این مصائب، آیا واقعا فکر کرده­‌ایم که اگر قرار بود مشکل، تک­‌بعدی باشد و بدون بررسی ریشه‌­های آن، مرتفع شود، چرا تاکنون حل نشده است؟ چگونه است که چند دهه تورم ۲ رقمی را تجربه می­‌کنیم اما به جز موارد استثنا، هیچ دولتی تاکنون نتوانسته مشکلات را حل و مانند دیگر جوامع، روند امور را بهبود بخشد؟

ممکن است بگویید مشکلات اقتصادی به تحریم­‌های اقتصادی غرب ربط دارد. اما مگر در فاصلهٔ پایان جنگ تحمیلی تا موج اول تحریم‌­های فراگیر (سال ۱۳۹۱) وضعیت اقتصاد کشور روبه‌راه بود؟ چرا با وجود رشد نسبی برخی شاخص­‌های اقتصادی در آن سال­‌ها، همچنان نارضایتی معیشتی، تورم، بیکاری و فاصلهٔ طبقاتی افزایش می­‌یافت؟ از آن مهم‌­تر چرا هرچه اوضاع اقتصاد وخیم‌­تر می‌شود، به جای مبارزهٔ قاطع با فساد، رقم اختلاس‌­ها بزرگ‌تر و نجومی‌­تر می‌شود؟

به گمان من، ریشهٔ بسیاری از مسائل اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی در جای دیگری نهفته است و بدون بررسی آن، هرگز نمی­‌توان معضلات موجود را درک و سپس حل کرد؛

جامعه ما بیش از ۱۰۰ سال است که آرام‌آرام با غرب و فرآورده‌­هایش آشنا شده است و در مقاطعی نیز بسیار شتاب‌زده، درصدد هم‌شکل شدن با آن برآمد؛ از نمودهای این شتاب‌زدگی، تأسیس مدرسهٔ دارالفنون و کوشش‌­های قابل ستایش مدافعان مشروطه بود. آنها به طرز عجیبی تصور می­‌کردند برای دسترسی سریع به دستاوردهای اجتماعی غرب، کافی است یک ساختمان برای مجلس، متنی برای قانون اساسی مدرن و چند نشریهٔ یومیه داشته باشیم و دیگر ماجرا تمام است !

نه‌تنها مشروطه­‌خواهان درک درستی از ویژگی­‌های فرهنگی و مذهبی، سطح سواد مردم زمان خود، میزان شهرنشینی، میزان صنعتی بودن جامعه، ساختار ارباب - رعیتی و... نداشتند بلکه بسیاری از روشنفکران نیز دچار خطای راهبردی حیرت‌انگیزی شدند که تبعات آن تا امروز هم ادامه دارد.

حتی اگر بپذیریم منورالفکران آن روز خودشان مبانی مدرنیته و تقابل­‌های سخت آن را با سنت فهمیده باشند، هرگز گمان نمی­‌کردند ماجرا بسیار پیچیده‌تر از انتشار چند روزنامه، برگزاری شب شعر، رفتن به کافه نادری و تکرار واژه‌هایی چون دموکراسی و آزادی است.

این پندار ساده باعث شد به چندین سده تلاش نفس‌گیر غرب در نقد مبانی سنت بی‌توجه باشند و تحولات تدریجی و عمیق آن دیار را نادیده بگیرند؛ تحولاتی چون آزادی نقادی، رواج سوادآموزی، رشد تحصیلات دانشگاهی، محدود شدن کلیسا، آزادی اندیشه، نگاه حق مدار به انسان، مهار قدرت و...

به این ترتیب شد آنچه نباید به این زودی می‌شد! در حالیکه بسیاری از پیش نیازهای تحول در اخلاق و منش زندگی ایرانی‌­ها فراهم نبود، ناگهان پدیده‌­های نوینی چون سینما، پارلمان، روزنامه، رادیو، مدارس جدید، دانشگاه، حزب سیاسی و... متولد شدند بدون آنکه فرهنگ استفاده از آنها طی روندی تدریجی فراهم شده باشد.

 

قانون شکنی

وقتی از پیش نیازهای تحول در اخلاق و اندیشه ایرانی ها صحبت می‌کنیم، منظور برخی تحولات فکری و فلسفی در سطح کلان است که به مرور به اذهان عامه رسوخ کند؛ مثلاً افراد جامعه‌ای که از کودکی نیاموخته‌اند رعایت اخلاق و حقوق هم‌نوع در هر شرایطی لازم است و این آموزه بنیادین را درونی نکرده باشند، در بزنگاه‌های حساس آن را زیر پا خواهند گذاشت. وقتی نیاموخته باشند که خیر عمومی ربط وثیقی به خیر فردی دارد، در دوراهی‌ها، منفعت فردی را بر هر چیزی ترجیح خواهند داد. وقتی رعایت قانون و حقوق انسان به صورت هنجار و ارزش درنیامده باشد، و رعایت اخلاق فقط و فقط متکی بر مذهب باشد، به محض سست شدن اعتقادات مذهبی، رعایت آن را کنار خواهند گذاشت.

 این سخن هرگز به معنای آن نیست که ما باید ابتدا منتظر تغییرات فرهنگی می­‌ماندیم و مثلاً بعد از آن راه آهن و سینما می‌­ساختیم، هرگز! بحث این است که باید هم‌زمان با تغییرات روبنایی، دگرگونی‌­های عمیق فرهنگی نیز رخ می‌­داد تا جامعه مجهز به دوبال تغییر باشد؛ اول تغییر در مبانی اندیشه و روش اندیشیدن، دوم تغییرات روبنایی یا نوسازی اجتماعی و اقتصادی. این دگرگونی‌­ها باید به صورت تدریجی و منطبق با ویژگی­‌های فرهنگی و مذهبی جامعهٔ سنتی ایران رخ می­‌داد و هم‌زمان، روح فرهنگ جدید به گونه‌­ای سامان­مند در کالبد جامعه دمیده می­‌شد.

در فقدان این روش، بسیاری از افراد بدون آموزش و توجه به مبانی فرهنگی و ارزشی نوین، همان مبانی سنتی را هم کنار گذاشتند و جامعه دچار خلا بزرگی در «ارزش‌ها و نگرش‌ها»ی فرهنگی شد. از جمله مصادیق بسیار مهم این خلا، اخلاق و بنیان‌های فکری آن است. جامعه‌ای که مصادیق زندگی غربی را در فرآورده‌های ظاهری آن دید، خام‌اندیشانه تصور کرد برای دستیابی سریع به آن باید مبانی فکری و اعتقادی خود را به کل کنار بگذارد و صرف استفاده از ابزارهای آن، مدرن و امروزی خواهد شد. پس در برهوتی از ماشین و روزنامه و سینما و دانشگاه، ارزشهای قبلی را مغایر با پیشرفت پنداشت، اخلاقی رفتار کردن به روش قبلی را منسوخ دانست و مباحثی چون سنت وقف، انصاف در معامله، رد مال حرام، سنت زکات، جوانمردی، دستگیری از ضعفا، رعایت احترام بزرگترها و... را کنار گذاشت و از آنجا که پیشتر، ارزش‌های اخلاقی نوین را نیز کسب نکرده بود، جامعه با تهی‌شدگی اخلاق و سنت‌ها مواجه شد.

اگر قبلاً مبنای اخلاق­‌گرایی، دین و آخرت بود، همین مقدار از اعتقاد و عمل از افراد گرفته و جامعه ناگهان دچار تعلیق اخلاقی-فرهنگی شد؛ در این حالت معلق، افراد نه به طور اصولی از ابتدای کودکی ارزش‌ها و نگرش‌­های اخلاقی را درونی کردند، نه پایبند به همان مبانی سنتی-مذهبی اخلاق ماندند.

درواقع مدیران و روشنفکران به سودای خام رعایت خود به خودی اصول اخلاقی نوین، تنها به مباحث تکنولوژیکی یا شکلی ماجرا بسنده کردند؛ اولی مشغول ساخت کارخانه و جاده شد و دومی به فکر تأسیس روزنامه و حزب و محفل شعر برآمد. به این ترتیب دهه‌هاست از اصول اخلاقی نوین همچون حق‌­مدار بودن انسان صرفاً به دلیل انسان بودن، نسبی بودن درستی اندیشه‌ها، تقدم جان انسان بر اندیشه، رعایت و احترام به همهٔ عقاید، حق انتقاد و... غفلت شد.

از طرفی قانون به عنوان وجدان بیدار جامعهٔ مدنی و روح مردم‌سالاری، در فرهنگ ما رسوخ نیافت که نیافت؛

یکی از دلایلی که قانون در جامعه ما رسوخ نیافت، منبع وضع آن بود؛ تا زمانی که مردم قانون‌گذار را مشروع و منتخب یا تاحدی منتخب خود ندانند، مشروعیت آن را نمی‌پذیرند. از طرفی در هیچ دوره‌ای از تاریخ معاصر ایران، تلاش فکری فراگیری برای ترویج ارزش حیاتی قانون انجام نشد. نه در مدارس نه در رسانه‌ها و نه در منابر و تریبون‌ها، هرگز به شیوه‌ای هدفمند و مؤثر آموخته نشد که این قانون چرا مهم است و رعایت آن چه ارتباطی با سعادت همه دارد.

 در تمام ۱۲۸ سالی که از پیروزی جنبش مشروطه می‌گذرد، هرگز و هرگز در جامعه قانون به عنوان فصل­‌الخطاب تعاملات، تکوین نیافت و بی‌قانونی تبدیل به بزرگترین مشکل رفتاری افرد و جریان­‌ها شد و چه بسا به آن افتخار شد؛ از مدیر و مسئول و کشاورز و راننده گرفته تا دانش‌آموز و عابر پیاده و کارمند هرگز به قانون به عنوان مقدس‌­ترین میثاق زندگی جمعی نگاه نکردند و طبعاً رعایت آن را لازم ندیدند.

بنابراین در فقدان فرهنگ قانون‌پذیری، صدها برنامهٔ توسعه، قانون شد؛ صدها قانون ابلاغ شد، صدها ابلاغ رویت شد و صدها رویت رویا شد و کشور به روزگار کنونی رسید.

با وجود هزینه‌­کردهای بسیار برای تدوین قوانین توسعه، نه کسی خود را ملزم به اجرای آن می‌دانست نه خاطیان تنبیه می‌شدند. اصولاً نگاه کلی حاکم بر جامعه و حتی جوامع کارشناسی این است که این قوانین برای اجرا نشدن نوشته شده‌اند پس همانند قبلی‌ها، این قانون نیز بگذرد!

خلأ اخلاقی و قانون‌گریزی نه تنها از سوی مردم عادی، بلکه بیش از یک قرن است که در همهٔ ارکان اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور ساری و جاری است.

به این ترتیب در غیاب قانون و اخلاق، منفعت فردی به سرعت جایگزین نفع جمعی شد و هرکسی به دنبال این است که در این وانفسا، گلیم خود را به سرعت از آب بیرون بکشد؛ غافل از اینکه هرگونه قانون­‌گریزی یا پایمال کردن حقوق دیگران، همچون بومرنگ به سوی فرد برمی‌­گردد و چه بسا ضربهٔ آن بسیار دردآور باشد.

 

وقتی اخلاق به عنوان نیروی بازدارنده درونی بسیار سست است و قانون به عنوان اهرم بیرونی سست ‌تر، چگونه می‌­توان انتظار داشت چرخ دنده­‌های اقتصاد به درستی کار کنند، صنعت‌گر و کشاورز بدون تقلب تولید کند، بخش خدمات بدون تخلف عرضه کند، بانک بدون ربا تأمین منابع کند، دولت بدون اختلاس کار کند، قاچاقچی قاچاق نکند، محتکر احتکار نکند، ورزشکار و هنرمند وارد زد و بند نشود و آنگاه شاخص‌­های اقتصادی بهبود یابند؟

کوتاه سخن اینکه زنجیرهٔ ارزش­‌های فرهنگی به اقتصاد وصل است، اقتصاد به سیاست، سیاست به اجتماع و همگی آنها به اخلاق و قانون. تا زمانی­‌که جامعه از تعلیق اخلاقی خارج نشود، بهبود زندگی و معیشت محال است.

comment
bookmark
|

نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.

...بهتر است تفکیک‌شده بدان‌ها پرداخت. در این مورد مطالعه کانت و آگامبن خالی از لطف نیست. و جسارتاً کافه نادری و محافل شعر و ادب مربوط به دوران پهلوی اول هستند. قاجاریه در ۱۳۰۴ ریق رحمت را سرکشید و کافه نادری دو یا سه سال بعد از آن تأسیس شد. بزرگترین محفل شعر و ادب که جریان‌ساز بود هم در اواخر پهلوی دوم تحت عنوان شب‌های شعر گوته پا گرفت.

محدودیت در تعداد کلمات، امکان توضیح مفصل تر نبود. نکته آخر هم اینکه با محدودیت های موجود در کار رسانه، نگاه دقیقتر گویای برخی حرفای نانوشته در لابلای سطور نوشته است ! بازهم ممنون از دقت توجه و وقتی که گذاشتید

سلام و سپاس از نگاه تیزبین شما منظور از این نوشته به هیچ وجه بی ارزش کردن کار مشروطه طلبان و روشنفکران آن دوره نیست، چنانچه از عبارت کوشش‌های "قابل ستایش" مدافعان مشروطه استفاده شده است. متهم این وضعیت همه مردم و حاکمیتها هستند اعم از روشنفکر و معلم و استاد و کارگر و ... درباره کافه نادری بنده هم میدانم که مربوط به عصر قاجار نیست ولی حق با شماست در متن کوتاه شده، این معنی را میدهد که نویسنده منظورش به زمان قاجار برمی‌گردد. در این متن قانون و اخلاق به عنوان دو مولفه مجزا مطرح شده اند و به دلیل

مبحث طرح‌شده از سوی شما صحیح و قابل تأمل است اما دو مشکل اساسی در آن رؤیت می‌شود: یکی پیش کشیدن پای مشروطه و روشن فکر قجری بعنوان متهمین تراز اول است و دیگری تخلیط دو مفهوم قانون و اخلاق. سرعت بخشیدن به مدرن کردن جامعه ایرانی و تقلید کورکورانه از دستآوردهای غربی که از زمان مشروطه شروع و تا حال ادامه دارد بحثی متقن است اما نمی‌توان حق‌طلبان مشروطیت‌خواه و روشنفکران و منتقدین زمانه را مقصر این جریان دانست. همچنین قانون و مضامین اخلاقی اگرچه شباهت ظاهری دارند اما در بطن دو حوزه‌ی جدا از همند که...