چرا جامعهشناسی؟
بررسی اجمالی تاریخچه جامعهشناسی و ضرورت اهمیت دادن به آن در عصر حاضر
نگاهی اجمالی به تاریخچه جامعه شناسی
حدود دو قرن است که از شکل گرفتن جامعهشناسی به عنوان یک علم میگذرد. آگوست کنت، پدر علم جامعهشناسی برای اولین بار نام «فیزیک اجتماعی» را بر روی این علم نهاد. اما بعد از مدتی به دلایلی این نام تغییر کرد و جامعهشناسی متولد شد. اندیشمندان زیادی در مسیر شکلگیری جامعهشناسی و راهیابی آن به حوزههای آکادمیک تلاش کردهاند. همه این تلاشها و اتفاقاتی که به برخی از آنها جلوتر اشاره خواهیم کرد، باعث شد که در حال حاضر رشته جامعهشناسی به عنوان یکی از رشتههای مهم و پرمتقاضی (مخصوصا در جوامع پیشرفته) وجود داشته باشد.
تاریخچه شکل گیری جامعهشناسی و عوامل دخیل در آن بحث مفصلی دارد. ناچارا تنها به توضیح کوتاهی بسنده میکنیم. تاریخ شکلگیری جامعهشناسی مصادف شده بود با مسائل و مشکلاتی که جوامع نوظهور صنعتی و سرمایهداری غرب به وجود آورده بودند. قبل از انقلاب صنعتی و انقلابهای سیاسی قرن 19 ، بسیاری از پدیدههای اجتماعی خاص آن دوران بروز نکرده بودند. با گسترش شهرنشینی و تغییرات حاصل از انقلابها آن قرن، بسیاری از قواعد و نظم موجود در جوامع، دست خوش تغییرات فراوانی شدند. جامعه فئودالی قرون وسطی، جای خود را به دنیای سرمایهداری داده بود. زمینداران بزرگ تبدیل به کارخانهداران و صاحبان صنایع شده بودند. رعیتها و کشاورزها زندگی روستایی و سنتی را رها کرده و برای کارگری روانه شهرها شدند. صنایع و فنون عظیمی برپا شدند. افزایش جمعیت شهرها و گسترش شهرنشینی مشکلات فراوانی ازجمله فقر، بیکاری، انواع بزهکاری و... را به وجود آورده بودند. بسیاری از سنتها و قواعد جمعی و دینی، رو به افول رفته بودند و درنتیجه بسیاری از پیوندهای اجتماعی سابق از همگسیخته بود.
همه این شرایط و بسیاری از نمونههای دیگر، اندیشمندان زمان مربوطه را به فکر و تلاش واداشت که چگونه میتوان از این مسائل به سلامت گذشت و جامعه را به درستی حفظ کرد. اولین نطفههای شکلگیری جامعهشناسی از همین زمانها شروع به شکل گرفتن کرد. بسیاری از جامعهشناسان لزوم یک دانشی که بتوان با کمک آن، جوامع را به صورت علمی و درست بررسی و مطالعه کرد و راهکارهایی برای بهبود اوضاع ارائه داد را احساس میکردند. جامعهشناسی علمی بود که از دل همین مشکلات بیرون آمد و موضوع مطالعهاش هم همین مسائل و پدیدهها شدند. البته که از آن سالها تا الان ، جامعهشناسی به عنوان یک علم و حوزه تخصصی، فراز و نشیبهای فراوانی را به خود دیده است. در عصر حاضر، دیگر بسیاری از نظریات جامعهشناسان کلاسیک کاربرد و اهمیت گذشته را ندارند، طبیعی هم هست، چون علم پویا است و روز به روز درحال گسترش است؛ اما با همه این اوصاف ذرهای نمیتوان از اهمیت و ارزش کار و تلاشهای علمی جامعهشناسان ابتدایی کم کرد. اگر تولد و تثبیت جامعهشناسی به دست آنها اتفاق نمیافتاد، اکنون شاهد شکوفایی آن نیز نبودیم.
اما سوال مهمی که پیش میآید، این است که جامعهشناسی تا چه حدی راهگشا بوده و هست و درحال حاضر از چه اهمیتی برخوردار است؟
همانطور که میدانید، جوامع حال حاضر، بسیار بیشتر از جوامع قرنهای گذشته، دچار تغییرات و تحولات شدهاند. این تغییرات و تحولات در کنار پیشرفتهایی که برای انسان به وجود آورده اند، باعث مشکلات و آسیبهای فراوانی نیز شده اند. وقتی آسیبها ودرکل پدیدههای اجتماعی، به درستی تفسیر و مطالعه نشوند، از کنترل خارج شده و ما باید منتظر اتفاقات غیرمنتظره زیادی باشیم. جامعه شناسی بیش از هر زمان دیگر در عصر حال حاضر اهمیت پیدا میکند. همانگونه که تا الان با مطالعات و نظریهپردازیهایش، تا حد زیادی بر روند تکامل جامعه تاثیر داشته است، از این پس نیز، حتی بیشتر از قبل باید به آن اهمیت داده شود.
جامعهشناس، مانند یک پزشک است. یک پزشک، بدن انسان را مطالعه میکند و در حد توان به درمان مشکلات جسمانی میپردازد. جامعهشناس نیز جامعه را بررسی میکند و با ارائه راهکارهایی در بهبود وضعیت اجتماعی ما انسانها تاثیر میگذارد. البته بدن و جامعه کاملا مانند هم نیستند. جامعه به واسطه درگیری با انسانها و پدیدههای انسانی، دارای پیچیدگی بسیار فراوانی است و همین از طرفی کار جامعهشناس را سختتر میکند و از طرف دیگر اهمیت این مسئله را روشنتر مینماید.
هر جامعه که به علوم اجتماعی خود بها و اهمیت لازم را بدهد، قطعا از ثمرات روشنیبخش این علم، بینصیب نخواهد ماند. کما اینکه میبینیم علوم اجتماعی و انسانی در کشورهای جهان اول و توسعهیافته، از پرمتقاضیترین رشتههاست و حاکمیت و نهادهای مربوطه، زمینه و شرایط مناسبی را برای رشد این علم مهیا میکنند. نتیجه آن را هم حداقل در بسیاری از حوزهها میتوان دید. اما بالعکس در جوامعی که دچار مشکلات فراوان و به قولی کمتر توسعهیافته هستند، علوم انسانی آنها دچار فقر و کمبود قابل ملاحظهای است. این فقر علوم اجتماعی حاصل عوامل متعددی است. برای مثال مردان حاکمیت هنوز به اهمیت چنین علومی پی نبردهاند یا اگر هم بردهاند، گهگاهی شاهد آن هستیم که برخی از سنتها و ارزشهای موجود در جامعه، اجازه بروز و بها دادن به علوم جدید را نمیدهند. البته که این معضل کمکم درحال اصلاح میباشد. جوامع روز به روز بیشتر متوجه این میشوند که جامعه و مسائل مربوط به آن، نیاز به دانش مخصوص به خود را دارد.
سخن آخر
قطعا برای اینکه بتوانیم جامعهای نزدیک به آرمانها و اصول مترقی انسانی بسازیم؛ جایی که همه انسانها با هر رنگ و نژاد و زبانی قادر به یک زندگی مناسب و عادلانه باشند، عوامل بسیاری دخیل است. یکی از این عوامل، بها دادن به علوم اجتماعی است. طبیعی است که اگر ما تعریف و شناخت درستی از جامعه خود نداشته باشیم، توان تغییر و اصلاح آن را هم نخواهیم داشت. جامعهشناسی یکی از حلقههای مفقوده مهم جوامع ما (مخصوصا جوامع کمتر توسعه یافته) است، که اگر هر چه بیشتر بتوان به آن اهمیت داد و بستر و امکانات لازم را برای اندیشمندان این حوزه (و تمام اندیشمندان سایر علوم) فراهم کرد، قطعا شاهد روند مثبت جامعه خواهیم بود.
برای مطالعه تخصصیتر تاریخچه شکلگیری جامعهشناسی میتوانید به کتاب «نظریه جامعه شناسی معاصر» نوشته جورج ریتزر مراجعه فرمایید.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.