فیلم جنگ جهانی سوم
تحلیل تازهترین اثر هومن سیدی
هومن سیدی که به کارگردان کلیشهزدای سینمای ایران معروف است، اینبار هم در جدیدترین فیلم خود، موضوعی به شدت مفهومی را برای ارائه به مخاطب انتخاب کردهاست. فیلم روند صعودی کندی دارد. در سی دقیقه اول حتی ممکن است تصمیم بگیرید ادامه فیلم را تماشا نکنید. تنها تماشاگر صبور است که هر چه فیلم جلوتر میرود، بیشتر جذب آن میشود. این به هیچ وجه توجیهی برای کسلکنندگی ابتدای فیلم نیست. اولین اصلی که مخاطب را پایبند به تماشای فیلم میکند، همین گیرایی و جذابیت در دقایق ابتدایی است. نکتهای که هومن سیدی آن را در جنگ جهانی سوم نادیده گرفتهاست. به عبارتی دیگر او تمام عناصر غافلگیرکنندهاش را در انتهای فیلم گنجانده و همین موضوع باعث میشود فیلم او مانند یک بازی فوتبال به دو نیمه مجزا تبدیل شود.
جنگ جهانی سوم درباره چیست؟
موضوع فیلم تنها در یک جمله خلاصه میشود: آدمها همیشه به آنچه نشان میدهند یا عمل میکنند اعتقادی ندارند. یا نیاز نیست برای انجام یک کار، حتما به آن معتقد باشی. همیشه پای منافع در میان است. یا شاید هم این جمله که آرزوهایت را به هر قیمتی عملی کن. اهدافت از همه چیز مهمتر هستند. همینها که هر روز در فضای مجازی و کتابهای موفقیت میبینیم و میخوانیم. در فیلم چیزی مهمتر از هدف معرفی میشود و آن هم انسانیت است. پیام ضمنی فیلم شاید این باشد که: حتی اگر در نیم قدمی رسیدن به آرزویت بودی ولی همزمان داشتی انسانیتت را از دست میدادی، بیخیال تمام تلاشهایت شو و آن نیم قدم را برندار.
همین موضوع را در فیلم برادران لیلا به نحوی دیگر میبینیم. پدر خانواده برای رسیدن به آرزوی دیرینهاش، اولویتهای زندگی را فراموش میکند و همه چیز را حتی خانوادهاش را فدای آن آرزو میکند.
در اینکه انسان موجودی نتیجهگراست شکی نیست و دستاوردها نیز به خودی خود ناپسند نیستند. ولی اگر انسان تمام انرژی خود را صرف رسیدن به چیزی واحد کند و بعد آن را به دست نیاورد، با پوچی و یاسی عمیق مواجه خواهد شد.
موضوع مهم دیگری که تصور میکنم هومن سیدی به شکلی ضمنی به آن پرداخته، بحث سواستفاده از سیاهی لشگرها در تولید فیلمهای سینمایی است. در فیلم میبینیم شکیب و دوستانش که کارگران ساده دلی هستند، توسط کارگردان به بازی گرفته میشوند، حتی بدون اینکه توضیحات لازم را در مورد سکانس مربوطه به آنها بدهند. با دیدن این صحنهها در فیلم جنگ جهانی سوم، منِ مخاطب به رقت میافتم و نسبت به روند تهیه فیلمهای سینمایی ناخودآگاه گارد میگیرم.
اگر بخواهیم موضوع فیلم را از زاویه شخصیت اصلی فیلم بررسی کنیم به این جمله میرسیم: «ظلم میتواند از مظلوم، جنایتکار بسازد.» همین شکیب که کارگر روزمزد است و از قیافهاش پیداست که آزارش حتی به یک مورچه هم نمیرسد، در اثر ظلمی که در حقش روا میشود و فشار زیادی که از درک نشدن متحمل میشود، دست به کارهایی فجیع میزند. و چون کارهایش از روی انتقام هستند، در نهایت دل بیینده را هم خنک میکند.
نقاط قوت و ضعف فیلم
- دوربینهای سیدی حتی توجه تماشاچی ناآگاه نسبت به فیلمبرداری را جلب میکند. زاویهها، نماها و قاببندیها در بسیاری از سکانسها خلاف حالت معمول هستند. حتی هنگام راه رفتن شکیب، شخصیت اصلی فیلم که محسن تنابنده در آن ایفای نقش میکند، دوربین همراه حرکات او میلرزد. و این راه رفتن به شکلی طبیعی در ذهن مخاطب مینشیند. این شیوه فیلمبرداری را قبلتر در سریال قورباغه نیز از هومن سیدی دیده بودیم.
- یک مشکل فیلم مربوط به نداشتن زیرنویس بود. شخصیت مقابل محسن تنابنده زنی ناشنواست. ارتباطی که بین این دو برقرار میشود از طریق زبان اشاره است. در اکثر مواقعی که شکیب با آن دختر صحبت میکند، حرفهایش را آرام زمزمه میکند. ولی مخاطب از پاسخهای آن دختر خبردار نخواهد شد. ما هرگز متوجه صحبتهای او نمیشویم و فکر میکنم به همین دلیل است که بعضی گوشه کنارهای فیلم همچنان کشف نشده باقی میمانند.
- نکته مثبتی که در ساخت فیلم به چشم میآید، قاعدهمندی تمام سکانسها و اتفاقات فیلم است. هیچ دیالوگ یا سکانس اضافی در فیلم به چشم نمیخورد. تمام سکانسهایی که در ابتدا بیهوده به نظر میرسیدند، در نهایت متوجه میشویم سرنخهایی بودند برای اینکه که مخاطب را به جواب سوالاتش برسانند و یا شخصیت را در جریان داستان به پیش ببرند. مثلا در سکانسی میبینیم که گروهی از پرسنل فیلمبرداری در حال جابهجایی پیتهای بزرگ نفت هستند و از شکیب هم کمک میخواهند. ولی شکیب که عجله دارد فقط چندتایی را جا به جا میکند و میرود. همین جابهجا کردن بعدا گریبانش را میگیرد و دستاویزی میشود برای اینکه همه عوامل بگویند شکیب از ماجرای آتشسوزی خبر داشتهاست. یا مثلا یک جمله در مورد گذشته شکیب میتواند مخاطب را از این سوال برهاند که چرا او وقتی که با صحنه آتشسوزی مواجه میشود، سریعا اقدام نمیکند و از عوامل نمیخواهد که آتش را خاموش کنند. او در گذشته خانوادهاش را در زلزله از دست میدهد. خانواده همسرش میگویند شکیب فرار کرده ولی حقیقت این است که او در زمان زلزله خانه نبوده. حالا در موقعیتی مشابه، شاید همان احساس سراغش میآید و میترسد که جلو برود. شاید او باور کرده که همیشه دیر میرسد. یا شاید فکر میکند دیگر کار از کار گذشته و اطلاع دادن به دیگران، فقط او را رسوا میکند.
سیر تحولات شکیب، شخصیت اصلی فیلم جنگ جهانی سوم
شکیب در طول فیلم از یک شخصیت کاملا سفید به خاکستری و سپس کاملا سیاه تغییر میکند. دورهی شخصیت مثبت شکیب به قبل از روز ورود لادن به صحنه فیلمبرداری مربوط میشود. تا قبل از آن هیچ کاراشتباهی از شکیب تا آنجایی که کارگردان به ما نشان میدهد سر نمیزند. بعد از مخفی شدن لادن در خانه هیتلر که بخشی از صحنه فیلمبرداری است، شکیب شخصیت خاکستری رنگ خود را به نمایش میگذارد. او از وجود لادن چیزی به عوامل نمیگوید. و همین پنهانکاری زمینهساز اتفاقات بعدی میشود.
نقطهی تبدیل شخصیت شکیب به شخصیتی سیاه رنگ و کاملا منفی، زمانی است که میفهمد عوامل تهیه فیلم، نه تنها هیچ کمکی در پیدا کردن لادن به او نمیکنند بلکه قصد دارند این مسئله را از همه و به خصوص پلیس مخفی نگهدارند. جایی که شکیب میفهمد حتی نمیتواند از این افراد شکایت کند، شرارتهایش شروع میشود. در واقع شکیب زمانی دست به جرم و جنایت میزند که امیدش از همه جا قطع شدهاست.
انگار تغییر لباس و گریمی که شکیب هر روز برای شبیه به هیتلر شدن و جلوی دوربین رفتن تجربه میکند، کمکم به درون شخصیت او نفوذ کردهاند و حالا هیتلر دیگری ساختهاند. هیتلر دومی که جنگ جهانی سوم را به راه میاندازد.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.