پرواز در آسمان ادبیات
زندگینامه آنتوان دو سنت اگزوپری
آسمانِ صاف، خورشیدِ سوزان و پهنهی آرام دریای مدیترانه، در هوای شرجی تابستان ۱۹۴۴، احتمالا آخرین تصاویر سیاره زمین از نگاه آنتوان دو سنت اگزوپری بودهاست.
با سقوط هواپیمای شناسایی او در دریای مدیترانه، فرانسه مهمترین شخصیت فرهنگی خود را در جنگ جهانی دوم از دست داد. هرچند که آوازه او هنوز هم بسیار سریعتر از سیارک شازدهکوچولو نسل به نسل و کشور به کشور در کرهزمین دهان به دهان میچرخد.
تصور اینکه یکنفر توامان هم به فعالیت نظامی و استخدام در ارتش علاقهمند باشد و هم به ادبیات کمی دشوار است. بخصوص در فضای خشن و متشنج منتهی به جنگ جهانی دوم. اکثر ما آدمها در سازگار کردن علائق متناقض خود و پیگیری آنها دچار مشکل میشویم. بنظر میآید مهمترین وجه مشخصه اگزوپری تلاش او برای پیگیری مجدانه و توامان علایق بهظاهر بیربطش بود.
آنتوان دوسنت اگزوپری در خانوادهای کاتولیک، آریستوکرات، کمی نژادپرست و نسبتا پرجمعیت متولد شد. پدرش یک کارگزار بیمه بود و وقتی درگذشت آنتوان فقط چهارسال داشت. تقریبا تمام کودکی او در سنموریس گذشت. همراه سه خواهر و یک برادرش. در همان دوران تحصیلات اولیه علاوه بر یادگیری ویلن، استعدادش را در نویسندگی هم نشان داده بود.
وقتی لحظات مهم زندگی اگزوپری نظیر مرگ برادر یا عشق دردناک و پیچیده او به همسرش را میخوانیم بخوبی طنین این لحظات را در آثارش احساس میکنیم. مرگ برادر این نویسنده ماجراجو یکی از همین آنات کلیدیست. فرانسیس برادر اگزوپری براثر روماتیسم قلبی درگذشت. آنتوان لحظه مرگ برادرش را در نامهای این چنین توصیف کرده است:
برای یک لحظه بی حرکت ماند. فریاد نکشید. به آرامی افتاد آنگونه که درختی [جوان] میافتد.
این لحظه درست مشابه تصویریست که در اوج قسمت پایانی شازده کوچولو ترسیم شده.
بعد از این اتفاق عملا خود را نگهبان امنیت و تکفل خانواده و سه خواهرش، احساس میکرد. هرچند حاضر نبود از پیگیری علائق شخصی خود دست بکشد. او ابتدا قصد تحصیل در رشته معماری داشت. اما میل وافرش به تجربههای نامنتظر تقدیر دیگری را برایش رقم زد.
اگزوپری بعد از اتمام تحصیلات، ابتدا تلاش کرد برای خدمت سربازی به نیروی دریایی برود اما در نهایت کارش به نیروی هوایی کشید. در سال ۱۹۲۱ ابتدا در واحد فنی و بعد هم بعنوان خلبان آموزش دید. بعد از اتمام خدمتش به توصیه یکی از فرماندهان به استخدام نیروی هوایی درآمد. و در هنگ کازابلانکا نشان خلبانی خود را دریافت کرد. مدتی بعد به هنگ لوبورژه در حومه پاریس رفت و همانجا نخستین سقوط هواپیما را تجربه کرد.
هرچند بعد از این اتفاق مدتی مشاغل اداری و کمخطر را تجربه کرد. اما نتوانست وسوسه پرواز را فراموش کند.
نیروی هوایی فرانسه ده سال بعد از پایان خدمت سربازی اگزوپری بعنوان یک شاخه نظامی مستقل از نیروی زمینی این کشور شناخته شد. اگزوپری تا پیش از جنگ بعنوان یک نیروی آماده به خدمت بود و بیشتر پروازهایش را بعنوان یک خلبان تجاری در خطوط پست هوایی انجام میداد.
سال ۱۹۲۹ به آرژانتین رفت. او بعنوان مدیر یک شرکت پست هوایی به این کشور منتقل شد. اما مسئولیت بررسی مسیرهای هوایی و حتی ماموریتهای جستجو برای رهگیری پروازهای سرنگون شده را نیز خود بعهده میگرفت.
اگزوپری دوسال بعد از ورود به آراژنتین با کونسوئلو آشنا شد. زنی که بسیاری او را همان گلسرخ معروف رمان شازده کوچولو تلقی میکنند. تقریبا تمام بزنگاههای مهم رابطه آنتوان و کونسوئلو از همان ۹۲ سال پیش تا امروز محل منازعه بین خانواده و هوادران اگزوپریست.
آشنایی آنها در یک مهمانی اتفاق افتاد. وقتی بهم معرفی شدند، کونسوئلو وانمود کرد دختری ۱۹ ساله و فرانسهدانی قهار است اما آنتوان بعد از آنکه فهمید او را سرکار گذاشتهاند، با همسر آیندهاش برخورد تندی کرد. هرچند که بعد پشیمان شد و برای عذرخواهی او را به یک پرواز دونفره دعوت کرد.
از اینجای داستان در روایات طرفدران اگزوپری مشابه فیلمهای عاشقانه نیمه قرن بیستم بود. فضایی احساسی در اوج آسمان، ابراز علاقه و تقاضای بوسه و ازدواج.
کونسوئلو هم زنی ساختارگریز و اهل چالش بود. او بیوه یک نویسنده السالوادوری بود و با گروه زیادی از نویسندگان و شاعران بزرگ دوران دوستی داشت.
خانواده کنسوئلو راضی به این ازدواج نبودند. از یکطرف قطع مقرری او بعد از ازدواج مجدد و از طرف دیگر شغل پرخطر آقای نویسنده که پیش از ازدواجش بارها تا پای مرگ رفته بود باعث شده بود تا تمایلی به وصلت با خانواده آریستوکرات و پرافاده اگزوپری نداشته باشند. اما عطش زندگی و وسوسه چشیدن طعم یک عشق پرتلاطم قویتر از زنهار اطرافیان بود.
بهموازات همین رابطه آثار اگزوپری هم درحال نگارش و انتشار بود. بعد از چاپ نخستین داستانیاش در سال ۱۹۲۶ در یک مجله ادبی، او یک نویسنده آماتور محسوب میشد.
سال ۱۹۳۱ برای اگزوپری جوان، نقطه آغاز بود. هم بعنوان همسر و هم بعنوان یک نویسنده حرفهای. در این سال علاوه بر ازدواج با کونسوئلو، انتشار کتاب «پرواز شبانه» با اقبال و تحسین منتقدان و مخاطبان مواجه شد. تصاحب جایزه فمینا در این سال برای همین کتاب نام او را بعنوان یک نویسنده جدی مطرح ساخت.
سقوط هواپیما و ملاقات با شازده کوچولو:
برای اکثر آدمها، زندگی فاصله بین یک تولد تصادفی و مرگی اجباریست. بنابراین ترجیح میدهند، تا جای ممکن این فاصله را در فضایی امن و با ثبات طی کنند. لابد اینطوری احساس امنیت بیشتری میکنند. حرکت در مسیری مشخص با انتخابهایی از پیش تعیینشده. اما بنظر میآمد خالق شازدهکوچولو با این قاعده زندگی آدمها هم احساس غریبگی میکرد.
داگای مدیر ادبی و مسئول وقت انتشار آثار اگزوپری در فرانسه تعریف جالبی از او دارد:
«شما نمیتوانید اگزوپری را درک کنید، مگر اینکه او را یک شوالیه مدرن و مقید تلقی کنید».
تنها یک شوالیه میتواند در ۳۰ دسامبر (آخرین روز سال) برای شکستن رکورد پرواز بیوقفه عزم خود را جزم کند. تا هم مفتخر به نشان شوالیه شود و هم جایزه ۱۵۰ هزار فرانکی این رکوردشکنی را تصاحب کند.
آنطور که در کتاب خاطرات او «باد، شن و ستارهها» ۱۹۳۹ نقل شده، در ساعت ۲:۴۵ دقیقه نیمهشب بعد از حدود ۱۹ ساعت پرواز، هواپیمای اگزوپری و خلبان ناوبرِ همراهش در صحرایی نزدیک دلتای رود نیل سقوط میکند.
آنها بطرز معجزهآسایی زنده میمانند، تمام داراییشان در آن لحظات: چند حبه انگور، یک پرتقال، یک قمقمه قهوه و مقداری شراب بود. با جیرهبندی سهروز همین مایعات را مصرف کردند و روز چهارم توسط یک بادیهنشین بومی نجات یافتند.
در کتاب شازدهکوچولو نیز داستان با خمیرمایهای مشابه آغاز میشود. فرود هواپیمای یک خلبان در برهوت یک کویر و ملاقات با پسرکی عجیب که میگوید از سیارکی دوردست آمده و عجالتا مقیم این صحرای لمیزرع شده.
سال ۱۹۴۲ همسر مدیر انتشاراتی گالیمار که قصد انتشار کتابی در رقابت با مجموعه مریپاپینز را داشت، به اگزوپری پیشنهاد نگارش کتابی برای کودکان را داد. اگزوپری نگارش کتاب را در مدت اقامتش در نیویورک آغاز کرد و تا اکتبر همین سال تصویرسازی آن نیز انجام شد.
داستان حول محور گفتگوی خلبان و این مسافر کوچک و مواجهه با عناصری نمادین نظیر مار، روباه و چاهی که ناجی آنها از تشنگیست و البته گل رز معروف که تنها بهانه مسافر عجیب آن صحرا برای بازگشت به سیارک ب۶۱۲ است.
در طول این سالها و به موازات استقبال نسلهای پیدرپی از رمان شازده کوچولو، گروهی از محققان تلاش کردند تا به رمزگشایی از این اثر و تعبیر نمادهای آن بپردازند. برخی معتقدند روباه همان سیلوی راینهارت دوست اگزوپریست و درختان بائوباب با چنگالهای ترسناکشان نماد خطر نازیسم در این کتاب است.
یا اطمینان خاطر شازده کوچولو به خلبان برای اینکه جسد او فقط پوستهای بیجان است که نمیتوان با آن کاری کرد، مشابه سخنان برادر نویسنده در واپسین لحظات زندگی اوست:
«نگران نباش، حال خودم خوبه، این [فقط] بدنمه، و من کاری براش نمیتونم بکنم»
آوریل ۱۹۴۳ اگزوپری بعد از ۲۷ ماه اقامت در امریکا برای جنگیدن و البته پرواز دوباره عازم یگان هوایی فرانسه شد. عادت او در کتاب خواندن حتی در ساعات منتهی به پرواز و یا همراه بردن دفترچه یادداشت داخل هواپیما، موجب تعجب و شکایت کادر نیروی هوایی بود. تقریبا همه همرزمان او میدانستند که او یک نظامی عادی و متعارف نیست.
گویا اگزوپری که ماجرای رابطهاش با یک معشوقه پنهانی نیز نیمهعلنی شده بود، پیش از واپسین اعزام به نیروی هوایی، و در حین خداحافظی با کنسوئلو، یک دستمال یادگاری از او میگیرد و به او قول میدهد که در بازگشت ادامه شازدهکوچولو را بنویسد.
ماجرا زمانی پیچیدهتر شد که معشوقه اگزوپری که زنی ثروتمند و حمایتگر بود، کتابی با نام مستعار نوشت و در آن تلاش کرد کونسوئلو را نادیده بگیرد. غرور فرانسویها اجازه نمیداد دلبستگی شوالیه مدرن خود را به زنی عاصی و لاتینتبار تحمل کنند.
به هر روی امروز که نامههای ردوبدل شده بین آنتوان و کونسوئلو و روایت پاول وبستر از زندگی آنها را میخوانیم، بخوبی معلوم میشود که بخش زیادی از آنچه شاکله آثار و افکار اگزوپری را در مورد زندگی و عشق میسازد، عمیقا برگرفته از رابطه متلاطم او با همسرش بوده.
ورای این حرفها بقول وبستر ما اگزوپری و شازدهکوچولویش را همچون دوقلوهایی همزاد میدانیم که وجودشان باهمدیگر عجین شدهاست و این اتفاقیست که برای کمتر نویسندهای میافتد.
بیست و سه سال پیش بمناسبت صدمین سال تولد نویسنده و خلبان فرانسوی در لیون زادگاه وی و پاریس شش ماه تمام انبوهی از نمایشگاهها و همایشها برگزار شد و صدها عنوان کتاب و مقاله و یادگاری از او به نمایش گذاشته شد. فرانسویها با تاسیس بنیادی در جوار قلعه سنموریس و تغییر نام خیابانها و مدارس، برای او سنگ تمام گذاشتند. همچنین او نخستین نویسنده قرن بیستم فرانسه بود که نامش و تصویرش روی اسکناسهای این کشور درج شده و مجموعه تمبر یادبودی برایش منتشر کردند.
هرچند بعضیها معتقدند که این اقدامات برای یک نویسنده-خلبان پارهوقت کمی زیادهرویست. چراکه اگزوپری در آثارش نه مهارت فلوبر و موریاک در داستانگویی را دارد و نه از ظرفیت فکری و فلسفی سارتر و کامو برخوردار است.
این آغوش گشوده بهروی چالشهای زندگی برای یک نویسنده غریزی مانند اگزوپری از نان شب هم واجبتر بود. او آدمی نبود که در مزونهای انتشاراتی فقط با همفکران ادبی خود معاشرت کند یا مانند سلین در انزوایی خودخواسته بنویسد. و شاید راز جاودانگی و محبوبیتش همین باشد.
منابع:
- اگزوپری، آنتوان دو سنت؛ کونسوئلو : از آسمان به گل سرخ، نامه های عاشقانه آنتوان و کونسوئلو دو سنتـاگزوپری ، ترجمه ابوالفضل الله حدادی، نشر فرهنگ نو
- اگزوپری، کونسوئلو دو سنت: خاطرات گل سرخ، زندگینامه آنتوان دو سنت اگزوپری به قلم همسرش، ترجمه موگه رازانی، نشر کتاب نادر
- Webster, Paul. "Flying Into A Literary Storm: Antoine de Saint-Exupéry,The Guardian (London), 24 June 2000
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.