زندگینامه آلما مالر
معشوقه هنر مدرن اتریش
این بیوگرافی درباره زنیست که اگرچه مورخان هنر او را بهعنوان یک هنرمند بهرسمیت نمیشناسند، اما همگان درمورد نقش مهم او در یکی از دورههای طلایی تاریخ هنر قرن بیستم در اروپا اتفاق نظر دارند. هرچند که در سالهای اخیر زندگینامهنویسان درمورد صحت و درستی روایتهای او از روابطش بخصوص با گوستاو مالر تردید کردهاند، اما نمیتوان تردید کرد که زندگی و روابط پرفرازونشیب او با شمایلهای بزرگ هنر و ادبیات اروپا، نقش زیادی در خلق آثار این هنرمندان داشتهاست.
آلما ماریا شیندلر در تابستان ۱۸۷۹ در وین بدنیا آمد. پدر آلما، امیل ژاکوب شیندلر نقاش مشهور منظرهپرداز قرن نوزدهم اتریشی بود که شهرت مناظر ترسیمی وی پایش را به دربار باز کرد. پادشاه اتریش که دلباخته مناظر جذاب ایسلند شمالی شده بود از پدر آلما خواست تا برای ترسیم این مناظر به ایرلند شمالی سفر کند. سواحل «آدریاتیک» مقصد این خانواده بود. متأسفانه امیل ژاکوب پدر آلما به آب و هوای سرد مناطق شمالی عادت نداشت و از این سفر زنده بازنگشت.
مادر آلما او را در ۱۵ سالگی به مدرسه فرستاد اما فضای خشک مدرسه با روح سرکش و لطیف او سازگار نبود. از همینرو تحصیل او چندماه بیشتر نپایید.
آلما علاقه وافری به موسیقی داشت و بیشتر اوقات خود را صرف یادگیری پیانو میکرد. با کمک جوزف لابور آهنگسازی و کنترپوآن را آموخت.
از سوی دیگر او مدتی بعد از خروج از مدرسه با ماکس بوگهار مدیر هنری و کارگردان جریانساز تئاتر اتریشی که از قضا از دوستان پدرش بود آشنا شد. در همین ایام بود که مادر آلما با کارل رودولف مول، نقاش و دوست شوهر مرحومش ازدواج کرد.
این ازدواج البته باعث شد، آلما از مادرش فاصله بگیرد. اما برای دختر ۱۸ساله و زیبای اتریشی، در اثنای قرن بیستم، محافل زیادی فرشقرمز میانداختند. در آن ایام مول ناپدری آلما ارتباط زیادی با گوستاو کلیمت نقاش علاقمند به هنرهای تزیینی اتریشی داشت. مول و کلیمت از جمله هنرمندانی بودند که میخواستند هنرشان را از زیر یوغ اصول محافظهکارانه آکادمی سلطنتی امپراطوری اتریش خارج کنند. از میان آن گروه که به جداییطلبان مشهور شدند کلیمت از همه نامدارتر شد. ارتباط مول با کلیمت باعث شد تا دخترخوانده او هم به این نقاش سبک آرنوو اتریشی نزدیک شود. آلما هم به آرنوو و هنرهای تزیینی علاقه بسیاری داشت. دوستی آنها کمکم رنگ دلباختگی بخود گرفت. و آنطور که مورخان هنر اتریش نقل میکنند، خلق تابلوی معروف بوسه کلیمت محصول همین رابطه و دلدادگی به آلما بود.
دیگر کمکم شهرت آلما از جمع دوستان هنرمند پدرش فراتر رفته بود و حالا بسیاری از محفلنشینان اتریش در ابتدای قرن بیستم نام او را شنیدهبودند. همین گسترش شهرت و افزایش روابط باعث شد، آلما کمی از گوستاو فاصله بگیرد. هرچند دوستی آنها تا پایان عمر پابرجا بود.
اما در اکتبر سال ۱۹۰۰ آلما، که دختری از آب و گل درآمده و ۲۱ساله بود، برای یادگیری آهنگسازی و تکمیل آموزش پیانو بسراغ فون زملینِسکی رفت. و البته کاملاً قابل حدس بود که این آهنگساز اتریشی هم دلباخته آلما شود. رابطه آنها ابتدا پنهانی بود اما بتدریج دوستان محفلی و اطرافیان آلما از روابط آنها مطلع شدند. برای همین تلاش کردند تا آلما را از ادامه این رابطه منصرف کنند. بهزعم آنها زملینسکی چندسال قبل از دوستی با آلما به آیین پروتستان گرویده بود و البته بهلحاظ ثروت، منزلت اجتماعی و جذابیت ظاهری و شهرت و اعتبار اجتماعی از جایگاه خوبی برخوردار نبود. آنها معتقد بودند که آلما باید با شخص بهتری وارد رابطه شود.
وین در تمام قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم، پایتخت موسیقی کلاسیک جهان بود و بسیاری از هنرجویان موسیقی و آهنگسازی آرزوی تحصیل و اقامت در این شهر را داشتند. چراکه بزرگترین مدارس موسیقی و شاخصترین موزیسینهای آنزمان اروپا در اتریش زندگی میکردند.
کار بهجایی رسید که حتی پدرخوانده آلما نیز از او خواسته بود که بدنبال فرد مناسبتری برای خود باشد.
اجداد زملینسکی یهودی بودند و همین مسئله پدرخوانده آلما (کارل مول) را سخت آزرده بود. مول یک یهودستیز تمامعیار بود که بهمحض ظهور هیتلر تمام آبروی خود را برای حمایت از او قمار کرد. و البته هنگامی که فهمید ارتش نازی خاک اتریش را اشغال کرده از شدت سرخوردگی و تألم اقدام به خودکشی کرد.
این اصرارها علاوه بر سرخوردگی آلما باعث افسردگی زملینسکی هم شده بود و تمام طرحهای آنها برای نوشتن سمفونی روی اشعار شاعران کلاسیک آلمانیزبان را بلاتکلیف گذاشته بود.
حرف و حدیثها روی آلما کارگر افتاد و سرانجام در یک مجادله تلخ به او گفته بود که این ازدواج منجر به زایش کودکانی کریه و زشت خواهد شد که از لحاظ کراهت و نفرت فرقی با کودکان یهودی ندارند. (ناگفته پیداست که اروپای آن سالها سرشار از عقاید یهودیستیزانه و نژادپرستانه بود.)
تاثیر این القائات اگرچه باعث فاصله بین آلما و زملینسکی شده بود اما ضربه نهایی به این رابطه را یک آهنگساز دیگر وارد کرد.
در ۷ نوامبر ۱۹۰۱ زاکرکندل بیولوژیست معروف اتریشی-مجارستانی یک مهمانی ترتیب داد و آلما و خانوادهاش را نیز به مراسم دعوت کرد.
مهمان معروف دیگر این مراسم «گوستاو مالر» آهنگساز مشهور اتریشی بود که در اوج شهرت و موفقیت خود قرار داشت. آنزمان در مورد روابط او با خوانندگان زن سوپرانو در ارکستر سمفونی وین حرف و حدیثهای فروانی زده میشد.
بوکهارت معلم تئاتر آلما در این مهمانی او را به مالر معرفی کرد. در همان نخستین برخورد بین آنها مباحثه تلخی درمورد اپرای باله زملینسکی در گرفت. مالر نمیدانست که آلما هم در نگارش و طراحی این اپرا نقش داشته.
اختلاف نظر اولیه آنها با توجه به حرفهایی که آلما در مورد دختران علاقهمند به خوانندگی در سمفونیهای مالر شنیده بود باعث بحث شدیدی در نخستین آشنایی میان آنها شد. در آنزمان آلما هنوز با زملینسکی قطع رابطه نکرده بود.
وساطت ماکس بوکهارت باعث ختم قائله شد و آنها قرار گذاشتند روز بعد بحثشان را در سالن هُفُپر ادامه دهند. در ملاقات دوم مالر ۴۱ساله از آلمای ۲۲ساله خواستگاری و ابراز علاقه کرد. دو ماه رابطه پنهانی آنها در پاییز و زمستان ۱۹۰۱ نهایتاً به برگزاری یک ازدواج مختصر در ۹ مارس همان سال شد.
دست تقدیر باعث شدهبود تا بعد از کلیمت یک گوستاو دیگر ، یعنی گوستاو مالر با تنها یک شرط ضمن عقد رابطهای پرشور را با آلما آغاز کند.
مالر از آلما خواسته بود که برای حفظ ارتباطشان موسیقی و آهنگسازی را بعد از ازدواج فراموش کند و خودش را در اختیار زندگی مشترکشان قرار دهد.
برخی زندگینامهنویسان معتقدند علت اصلی این درخواست همان مشاجره اولیه بین آلما و مالر در نخستین دیدارشان بود. چرا که علاوه بر اختلاف دیدگاه حرفهای ممکن بود آلما در ادامه فعالیتهای موسیقایی خود دوباره با زملینسکی دیدار کند.
ثمره این ازدواج ۲ دختر بود. ماریا دختر اول آنها در سال ۱۹۰۲ بدنیا آمد و در ۵ سالگی بخاطر ابتلا به سرخک درگذشت و دختر دومشان «آن» در سال ۱۹۰۴ متولد شد.
مرگ دختر اول آلما و تندادن او به قواعد پادگانی و صلب زندگی مشترک با مدیر اپرای وین، بعد از چندسال منجر به افسردگی آلما شد.
او خودش را وقف همسر و فرزندانش کرده بود. اما اختلاف سنی ۱۹ساله با همسرش و محدودیتهای فراوان بعد از ازدواج باعث سردی و فاصله آنها با یکدیگر شده بود. آنها مدتی بود که جدا از هم زندگی میکردند.
در آن ایام آلما با والتر گریپوس نقاش مدرنیست و از بانیان مدرسه باهاوس گاهی ملاقات میکرد. همین ملاقاتها منجر به ارتباطی صمیمانه بین آنها شده بود.
آنطور که آلما در خاطراتش نقل کرده مالر به تنها چیزی که توجه نمیکرد قریحه و ذوق هنری همسرش بود. آلما مجبور بود ساعتها با مالر پیاده روی کند، نتهای نگاشته شده توسط او را بشنود و در زمان کار و تمرین مالر، مراقب زندگی او باشد.
نهایتاً مالر که از آلام روحی همسرش بیاطلاع بود، بشکلی کاملاً تصادفی آلما و گریپوس را میبیند و از رابطه آنها مطلع میشود.
اطلاع گوستاو مالر از این خیانت، منجر به افسردگی او شده بود. در آن ایام فروید روانشناس شهیر اتریشی در وین، مطب داشت. مالر بعنوان یک بیمار به فروید مراجعه میکند و ماجرا را با او درمیان میگذارد.
فروید بعد از شنیدن ماوقع علت خیانت آلما را سرکوب استعدادها و نیازهای او توسط همسرش تلقی میکند و همین موضوع منجر به عذاب وجدان مالر میشود.
مالر بعد از دیدار و توصیه فروید تصمیم میگیرد که آلما را مجدد به کار آهنگسازی ترغیب کند. آنطور که از خاطرات آلما و نامههای او برمیآید مالر بابت تحمیل خواستههایش به آلما دچار عذاب وجدان شده و تلاش میکند گذشته را جبران کند.
گوستاو به آثار آلما ابراز علاقه کرده و برخی از قطعات نوشته شده توسط آلما را ویرایش میکند و از آلما میخواهد که روی نگارش مجدد آثارش کار کند.
این همکاری منجر به انتشار ۵ قطعه موسیقایی آلما در سال ۱۹۱۰ میشود که با حمایت و اعتبار مالر در اتریش منتشر میگردد.
یکسال بعد مالر که دچار نارسایی قلبی بود بر اثر ابتلا به ذاتالریه در زمستان ۱۹۱۱ (فوریه) شدیداً بیمار میشود و سهماه بعد براثر عوارض عفونت میمیرد.
آلما بعد از انتشار آثارش با گریپوس قطع ارتباط میکند و بعد از مرگ شوهرش از ارتباط مجدد با او خودداری میکند.
با مرگ گوستاو مالر، آلما موسیقی را هم برای همیشه کنار میگذارد. یکسال بعد او با نقاش، شاعر و نویسنده اتریشی اسکار کوکوشکا وارد رابطه میشود.
نقاشی مشهور «عروس باد» از مهمترین یادگاریهای این رابطه عاشقانه پر فراز و نشیب است.
وابستگی شدید کوکوشکا به آلما و اصرار بر محدود کردن او و شیفتگی تمامیتخواهانهاش در نهایت به رابطه آنها آسیبزد و باعث شد دوسال بعد آنها با یکدیگر قطع ارتباط کنند.
آلما درست در زمانی که آتش جنگجهانی اول در اروپا شعلهور شدهبود، مجدداً به گریپوس که آنزمان در حال خدمت نظامی بود نامه نوشت. این مکاتبات و مراودات در نهایت منجر به ازدواج آنها شد.
این ازدواج هم با وجود بچهدار شدن آنها پایان خوشی نداشت و در نهایت آنها دوسال بعد از پایان جنگ از یکدیگر جدا شدند.
«فرانتس ورفل» اما بنظر میآید در اوج تنشهای عاطفی و سیاسی قرن بیستم اروپا، یک لنگرگاه ثبات برای آلما باشد، اگر سایه سنگین یهودیستیزی آنها را وادار به کوچ نمیکرد.
نخستین ملاقات آنها در سال ۱۹۱۷ اتفاق افتاد. اما ۱۲ سال بعد بشکل رسمی بایکدیگر ازدواج کردند. و آلما نام خانواندگی آلما-ماریا-ورفل را برای خودش برگزید. در دهه ۳۰ میلادی آتش آغاز جنگجهانی دوم درحال شعلهور شدن بود. آنها ابتدا مجبور به کوچیدن از اتریش به فرانسه و از آنجا در سفری سخت با عبور از اسپانیا و پرتغال راهی نیویورک شده و مدتی بعد در لسآنجلس مستقر شدند.
و آنجا نیز آلما شمع محفل هنرمندان تبعیدی بود. علاوه بر کمک به انتشار آثار معروف ورفل؛ نظیر «آواز برنادت» و «ستارهای که متولد نشد»، جمعی بزرگ از شمایلهای جاودان هنری را گردهم آورد. آرنولد شوئنبرگ، ایگور استراوینسکی، توماس مان و بسیاری از هنرمندان دیگر در نشستهای دورهای آلما شرکت میکردند.
ورفل همسر آلما سال ۱۹۴۵ بر اثر حمله قلبی درگذشت و ششسال بعد آلما به نیویورک بازگشت و تا پایان عمرش در سال ۱۹۶۴ بعنوان یک چهره فرهنگی به فعالیت پرداخت.
پیکر آلما را بعد از مرگش به وین بردند و در قبرستان گرینزینگ جای قبر دخترش مانون (گریپوس) و نزدیک قبر همسر سابقش گوستاو مالر بهخاک سپردند.
منابع:
Alma Mahler, My Life, My Loves: Memoirs of Alma Mahler Vermilon Books, reprint edition (February 1989) ISBN 978-0312025403
Mahler-Werfel papers, Kislak Center for Special Collections, Rare Books and Manuscripts, University of Pennsylvania
https://en.wikipedia.org/wiki/Alma_Mahler
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.