VM

دهکده اندیشه‌ها
تعامل اندیشه‌ها، راهی مطمئن برای تغییر

theaaber

@theaaber

comment
bookmark
more-options
comment
bookmark
more-options

آنکه خیال بافت و آنکه عمل کرد!

یادداشت یک خیال‌باف بی‌عمل، که حالا می‌خواهد عمل‌گرا باشد...

آنکه خیال بافت و آنکه عمل کرد | تصویرگر: آرش شایسته

یکی از سرگرمی‌هایی که به تازگی در زندگی من جا خوش کرده، دیدن انیمیشن‌های کوتاه قدیمی است. چند روز قبل، لابلای گشت و گذارم برای پیدا کردن قوت روزانه‌‌ام برای تماشا، به انیمیشنی برخوردم که از همان ابتدا با اسمی که داشت، من را مجذوب خود کرد؛ «آنکه خیال بافت و آنکه عمل کرد»

انیمیشن سال‌ها پیش، توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، به اقتباس از داستان کوتاه نادر ابراهیمی، با همین نام، ساخته شده بود و از قرار معلوم، از آثار محبوب و پرمخاطب دوران خود به شمار می‌رفت.

بی‌معطلی، ویدیو را پخش کردم.

انیمیشن، روایت‌گر ماجرای دو موجودی بود که هر دو، در طلب و تمنای سیب سرخی بودند که روی درختی بزرگ و سرسبز آویزان بود. موجود اولی، بی‌حرکت، زیر درخت سیب لَم داده بود و به شکل‌های مختلف، رسیدن خود به سیب و خوردن آن را در ذهن خود مجسم می‌کرد.

دومی اما، آدمک کوچکی بود، جاری و در حرکت، که هر بار برای رسیدن به سیب، راهی را در ذهن خویش می‌پروراند، در عمل امتحان می‌کرد و هر بار شکست می‌خورد.

سیکل خیال‌بافی‌های بی‌پایان موجود اول و تلاش‌های مکرر اما بی‌ثمر موجود دوم، ادامه داشت تا اینکه در لحظات پایانی، آدمک کوچولوی داستان، بالاخره راه رسیدن به بالای درخت و چیدن سیب سرخ خوشمزه را پیدا کرد، آن را پایین آورد و به خواسته‌ و هدف خود دست یافت.


این انیمیشن کوتاه ۹ دقیقه‌ای، یکی از بی‌آلایش‌ترین و ظریف‌ترین آثاری بود که من در عمرم دیده بودم. 

اثر لطیف و بی‌پیرایه‌ای که در عین سادگی، سؤال بسیار مهمی را در ذهن من مطرح کرد؛ سؤالی که من را واداشت تا این نوشته را به تحریر درآورم!

آنکه خیال ‌بافت و آنکه عمل کرد؛ به راستی تفاوت‌ این دو، در چیست؟

این سؤال، سفری را در من رقم زد! در جریان این سفر کوتاه چند روزه، منابع مختلفی را تماشا کردم، در جاهای ناشناخته‌ی بسیاری به گشت و گذار پرداختم و در نهایت، تجربیات زیسته‌ی محدود خودم را با رهاوردم از این سفر، درآمیختم.

  1. تا جایی که من دریافتم، افرادی که واقعاً کاری را انجام می‌دهند و عمل می‌کنند، حس تعهد و مسئولانه‌ای نسبت به خود، تصمیمات و گفته‌های خود دارند. بخش زیادی از انگیزه‌ی آن‌ها از درون‌شان سرچشمه می‌گیرد، و نیرویی درونی و حس مسئولیت و اهمیت نسبت به آن نیرو، آن‌ها را به انجام دادن سوق می‌دهد.
  2. کسانی که در عمل کاری انجام می‌دهند، به همان اندازه‌ی افرادی که صرفاً لب و دهن‌اند، می‌ترسند، اما نکته‌ی مهمی که‌ آن‌ها را متمایز می‌کند این است که آن‌ها با وجود ترس‌های بسیار، قدم اول را برمی‌دارند و خود را مقید به روبرو شدن با ترس‌هایشان می‌کنند.
  3. تفاوت جزئی اما بسیار جالبی که انگار بین این دو دسته وجود دارد این است که عمل‌گراها هم همچون دسته‌ی دیگر، رویاپردازی می‌کنند و خیال انجام کارها را در ذهن‌ و زبان‌ خود می‌پرورانند؛ با این تفاوت که آن‌ها تا حدی که قابل بیان باشد، مقاصد و اهداف‌شان را با دیگران به اشتراک می‌گذارند و با این کار، به نوعی مسئولیت خودشان نسبت به آن خواسته‌ها و مقاصد را بار دیگر به خود یادآور می‌شوند!
  4. و مهم‌تر از همه اینکه کسانی که واقعاً عمل می‌کنند، تصویر بسیار واقعی‌تری از هدف و خواسته‌ی خود دارند. آن‌ها می‌دانند که رسیدن به یک تصویر بی‌نقص و کامل، عملاً غیرممکن است و آن‌ها به جای عالی بودن، به دنبال به اندازه‌ی کافی خوب بودن و قابل‌قبول بودن هستند. انسان‌های اهل عمل، انجام دادن کار را، به کامل و بی‌نقص انجام دادن آن، ارجحیت می‌دهند.

با علم به موارد فوق، سؤال بعدی این است که چطور می‌توانم عمل‌گراتر باشم؟

برای یافتن پاسخ این سؤال، این بار، به تجربیات خود مراجعه کرده و سعی می‌کنم از آن‌جا به پاسخ این سؤال دست یابم.

مواردی که در ادامه به آن‌ها اشاره خواهم داشت، ماحصل تجربیات زیسته‌ام هستند:

  1. صداقت با خود
    اثری که صادق بودن با خود دارد، برای من شگفت‌انگیز بوده است. هر زمان که با خودم راجع به مسئله‌ای رو‌راست بوده‌ام، هر زمان که واقعاً چیزی را که بوده‌ام، با وجود همه‌ی نواقص و ایرادات، پذیرفته‌ام و هر زمان که بر اساس واقعیت نه چندان ایده‌آل و آرمانی خود، دست به کاری زده‌ام، احساس بسیار بهتری نسبت به خودم و اقداماتم داشته‌ام.
  2. حاشيه نرفتن
    این مورد شاید به نحوی با مورد بالا مرتبط باشد اما به دلیل اهمیتی که از نظر من داشت، خواستم که به صورت مستقل، به آن اشاره داشته باشم. چیزی که بارها و بارها به تجربه دیده‌ام این است که حاشیه رفتن و گول زدن خودم با افکار بی‌مصرفی که اثری جز بازدارندگی نداشته‌اند، برای عمل‌گرایی من به مثابه‌ی سمّ بوده‌اند. بارها اتفاق افتاده است که به دلیل ترسم از انجام کاری بخصوص، به افکارم، که مرا به اجتناب از اقدام کردن سوق داده‌اند، پناه برده‌ام و خودم را با آن‌ها قانع کرده‌ام، قانع کردنی که همیشه اثری موقت داشته است و چیزی جز پشیمانی و حسرت برای من به جا نگذاشته است.
  3. احاطه کردن خودم با افراد سخت‌کوش و عمل‌گرا
    یکی دیگر از مواردی که به طرز جالبی به عمل‌گراتر شدن خودم کمک کرده است، معاشرت و ارتباط با کسانی بوده است که به معنای واقعی کلمه اهل عمل کردن بوده‌اند. هر بار حرف زدن و معاشرت با این افراد و مشاهده‌‌ی اقدامات‌شان، باعث شده که من هم از آن‌ها انگيزه بگیرم، با شجاعت بیشتری با ترسم از انجام دادن روبرو بشوم و روحیه‌ی پرشور آن‌ها برای حرکت کردن را به وجود خودم تزریق کنم.
  4. استقامت، ممارست و مداومت
    تمرین کردن و تکرار و تلاش برای باقی‌ماندن در مسیر، ضمن اصلاح و بهبود، یکی دیگر از آن موارد بسیار مهمی بوده است که باعث شده هم از انجام دادن و عمل کردن لذت بیشتری ببرم، هم به مرور زمان، در آن حیطه‌ی به‌خصوص توانمندی بیشتری داشته باشم و از همه مهم‌تر اینکه به نتایج بهتری هم دست پیدا کنم.

این روزها، برای من که سال‌ها همچون موجود خیال پرداز انیمیشن، بی حرکت و ساکن، در تمنای رسیدن به خواسته‌های گوناگونم بوده‌ام، شاید حتی تصور تبدیل شدن به آدمک عمل‌گرای داستان هم سخت باشد اما هرچقدر دشوار و پرمشقت، می‌خواهم برای ایجاد این تحول بزرگ و تأثیرگذار، گام بردارم چرا که در تمامی این‌ سال‌ها به وضوح لمس کرده‌ام که شاید مهم‌ترین چیزی که از فاصله‌ی میان رویا و واقعیت می‌کاهد، قدم برداشتن و عمل کردن است.

comment
bookmark
|

نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.