در باب تفکر سنجشگر
یادداشتی برای نگرش و تفکری جدید

درگذشته سوگیری و پذیرفتن دیدگاهها کار بسیار سادهتری بود. بهعنوان یک نوجوان دیدن اخبار، تحتتأثیر آن قرارگرفتن، پذیرفتن نظرگاهی خاص و طرفداری همهجانبه از آن کار بسیار سادهای بود. تا اینکه همه چیز تغییر کرد. این تغییر به دلیل یادگرفتن فن پرسیدن بود. با یادگرفتن این امر که میتوان بسیاری از چیزها را به باد پرسش گرفت. فارغ از اینکه موضوعی تا چه اندازه بدیهی و قابلپذیرش به نظر برسد همچنان میتوان آن را بازجویی کرد. با دریافتن همین امر بود که دیگر جبههگرفتن کار سادهای نبود و هر ایده و باوری ابتدا باید آزمایش میشد.
اگر جامعه را چون مهرههای بازی شطرنج بدانیم، آیا همۀ ما شاه و وزیر خواهیم بود؟ اصلاً آیا اهمیتی دارد؟ آن هم زمانی که دست دیگری، از جای دیگری و با فکر دیگری برای هر مهره تصمیم میگیرد؟ از این نظرگاه، خیر! با شرایط پیشفرض، چیزهایی از قبل تعیین و تعریف شده است. مثل نوع حرکت سرباز یا اینکه اسب همیشه باید به شکل حرف «ال» حرکت کند، سفید همیشه در برابر سیاه قرار دارد و بنابر دلیلی سفید همیشه اول بازی را شروع میکند. پیشفرضهایی که این بازی بر اساس آنها اداره و اجرا میشود و کسی آنها را زیر سؤال نمیبرد. حال فرض را بر آن بگیریم که مهرههای این بازی خودمختار هستند، به این معنی که خودشان تصمیم بگیرند به چه سمتی حرکت کنند، نه آنکه وجود دیگری برای آنها تصمیم بگیرد. البته این خودمختار بودن بدین معنا نیست که هر تصمیم و حرکتی لزوماً درست و صحیح خواهد بود؛ بلکه تنها به این معنا است که تصمیم گیرنده خودشان هستند. همچنین، در کنار این اختیار عنصر پرسشگری، سنجش و نقد نیز به مهرهها بخشیده شود. احتمالاً با پرسشهایی ازایندست مواجه شوند: چرا باید به مهرههای سیاه حمله کنیم؟ چرا صرفاً باید در هر لحظه یک خانه حرکت کرد؟ چرا به جهت دیگری نرفت؟ چه کسی این قوانین را وضع کرده است؟ پیشفرضهای این امر از نظر منطق درستاند؟ آیا برای آنها منبع موثقی وجود دارد؟ و الی آخر.
اضافهشدن این عنصر پرسشگری البته که گاه میتواند برای مهرهها چالشبرانگیز و سخت باشد. فرض کنید یکی از مهرهها چنین باوری داشته باشد: «اگر کنار مهرۀ قلعه، دو مهره شطرنج به شکل خاصی قرار بگیرند این خوششانسی به همراه خواهد داشت». باوری بیپایه و اساس اما تسلیبخش... اما خب این عنصر پرسشگری بدینگونه عمل میکند که شواهد علمی این باور کداماند؟ صرف اینکه در جایی آن را خواندی آن را باور کردی؟ آیا میتوان با منطق و دلیلی جهانشمول آن را توجیه کرد یا این امر تنها ریشه در باورهای فرهنگی خاصی دارد؟ و این میشود که مهرۀ بیچاره درمییابد که حتی باورها و عقاید خودش هم از تیغ برندۀ این پرسشگری و تفکر سنجشگرانه در امان نیست و دروغ چرا بسیاری راحتی باور را بهسختی پرسش ترجیح میدهند و هنوز هم درگیر این موضوع هستند که سرباز به جلو حرکت میکند و اسب به شکل حرف «ال».
من نیز در رابطه با عقاید و باورهایم با پرسشهایی مواجه شدم. پرسشهایی از قبیل آنچه که پیشتر به آنها اشاره کردم و جواب بسیاری از آنها، پس از بررسی و مطالعه و تفکر، چیزی نبود که انتظارش را داشتم. همین هم شد که دیگر اخبار آن هیجان سابق را نداشت. دیگر فوراً تحت تأثیر اخبار قرار نمیگرفتم. دیگر تیتر روزنامهها چیزی نبود که دلم میخواست برای دیگران بازگو کنم و درحالیکه قهوهام را میخورم به دنبال دلیل برای اثبات به دیگری باشم که چرا و چگونه و چه خواهد شد. در عوض، اولویت من آن شد که درستی و صحت موضوع، عقیده یا دیدگاهی را بسنجم. آن را به پرسش بکشم و به قول خودمان اول آن را سبک و سنگین کنم.
بعدها دریافتم این ویژگی پرسشگری اسم و رسمی دارد و عدهای در ملل دیگر درسش را میخوانند و سمینارها و دورهها برگزار میکنند و مقالاتی برایش مینویسند. تفکر نقاد، تفکر سنجشگر و غیره که نامهای متفاوت همان فن پرسشگری و سنجیده اندیشیدن هستند.
راستی، سرباز چطور حرکت میکرد؟
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.