در باب خلاقیت
تعبیر و نگرشی نو از آنچه خلاقیت نامیده میشود
چندی پیش در همایشی شرکت کردم که موضوع آن حول محور خلاقیت میچرخید. همانطور که انتظار داشتم عزیزانی دعوت بودند تا دربارۀ آنچه «خلاقیت» نام دارد صحبت کنند. سخنرانان یکبهیک بر روی صحنه آمدند و تعبیری از خلاقیت مطرح کرده و در باب آن سخن گفتند و منظور و تعریف خود را از خلاقیت با ذکر مثالهایی بیان کردند. در طی گوشدادن به سخنرانیها موضوعی به چشمم آمد و ذهن من را به خود مشغول کرد. همۀ آنها به خلاقیت به چشم نوعی پاسخ مینگریستند؛ بهعنوان پاسخی متفاوت.
بنا بر نگرش این دوستان، آن که پاسخی متفاوتتر به مسئلهای بدهد، فرد خلاقتری است. حال این پاسخ میتواند ایدهای نوآورانه باشد و یا اختراع محصولی. البته از نظر من نباید اجازه دهیم که «تفاوت» به هنجارشکنی تعبیر شود و ما را دچار فهم ناقص از خلاقیت کند؛ چرا که صرف متفاوتبودن به معنی خلاق بودن نیست. تفاوت، زمانی به خلاقیت تبدیل میشود که چند ویژگی را در خود داشته باشد: نخست اینکه این تفاوت باید از دلِ فهم عمیق مسئله و درگیرشدن واقعی با آن بیرونآمده باشد، نه صرفاً برای جلبتوجه یا شکستن قاعده. دوم اینکه پاسخِ ارائهشده باید بتواند مسئله را واقعاً حل کند یا افق تازهای برای فهم آن بگشاید و سوم اینکه این نگاه تازه باید قابلتوضیح و بازتولید باشد؛ یعنی نشان دهد فرد به الگوی فکری تازهای رسیده، نه اینکه صرفاً پاسخی تصادفی یا نامتعارف داده باشد. ترکیب این عوامل است که «تفاوت» را از یک رفتار نامعمول به «خلاقیت» تبدیل میکند. البته که منظور سخنرانان از موضوع در آن همایش همین بود. اما آیا این تنها دیدگاهی است که میتوان به خلاقیت داشت؟
این نوع نگاه به خلاقیت تنها بخشی از مسیری است که از فرایند خلاقیت در ذهن دارم. پیش از اینکه بخواهیم به خلاقیت به چشم پاسخی خلاق نگاه کنیم باید از بخش پیشین آن که بنیادیتر است صحبت کنیم. از دید من خلاقیت تنها پاسخی متفاوت نیست. بهخاطر دارم که در جایی خواندم:
«پاسخ خوب، خوب است؛ اما بهتر از پاسخی خوب، پرسشی خوب است».
این روزها به عقیده بنده، در زمانهای زندگی میکنیم که تعداد ایدهها و پاسخهای خوب بسیارند و بر همین اساس، از نظر من گاهی خلاقیت یعنی پرسش! طرح سؤالی که به ذهن دیگری خطور نکرده و خود راه را برای پاسخهای زیادی میگشاید. شاید بتوان گفت جهان را افرادی تغییر دادند که پرسشهای بنیادینی را مطرح کردند که پیشازاین به ذهن کسی نرسیده بود. پرسشهایی خلاق که به امور از دید متفاوتی نگاه کردهاند. بنا بر تجربۀ شخصی نکتۀ جالبی در این ماجرا هست و آن نکته این است که گاهی خود فرد زمانی که این چنین پرسشی مطرح میکند قادر به ارائه پاسخی خلاق به آن نیست. این نکتۀ جالبتوجه و مثبتی است. مثبت از این نظر که راههای زیادی را برای گسترش جهان خلاقیت میگشاید و اجازه میدهد که دیگر افراد نیز در این فرایند دخیل شوند. افرادی که میتوانند سؤالاتی از این دست طرح کنند نهتنها زیست خود بلکه زیست افراد زیادی را تغییر دادهاند. پرسش خلاق، پاسخی خلاق میطلبد و زمانی که فرد در پی پیداکردن پاسخ آن میرود تمام زیستش وارد مرحلهای میشود که در تمام ابعاد با خلاقیت در تماس است.

در بخش قبل این ایده مطرح شد که گاهی خلاقیت با پرسش خلاق آغاز میشود و این میتواند زیست افراد در تماس با آن پرسش را متحول کند. این موضوع من را به دیدگاه دیگری رساند: خلاقیت در چگونگی تعامل با امور. یعنی رفتن بهسوی موضوع و مسئلهای اما از مسیری که هر کسی از آن مسیر نمیرود. یکی از نمودهای این ایدۀ کلی زمانی است که میشنویم خلاقیت یعنی داشتن نگاهی تازه به مسئلهای تکراری و یا روزمره. در نویسندگی، یکی از این افراد هاروکی موراکامی است که گویا رویکرد نویسندگیاش بهنوعی تجلی عینی همین دیدگاه است و شاید به همین دلیل او را جادوگر کلمات مینامند. آنطور که موراکامی پاکت شیر، مداد، ساعت رومیزی و دیگر پدیدههای زندگیاش را به واژه تبدیل میکند حکایت از نحوۀ تعامل او با چنین پدیدههای آشنا و روزمره دارد. از نگاه تجربۀ شخصی نیز بهعنوان فردی که گاهی قلم به کاغذ میبرد بارها با خلاقیت در نویسندگی در تماس بودهام و میتوانم بگویم همین خلاقیت یکی از جمله مواردی است که میتواند نویسندهای را از نویسندۀ دیگری متمایز کند. البته این تنها یک مثال بود از حوزهای که بشخصه با آن در تماس بودهام. حال شما میتوانید این خلاقیت در تعامل با امور را به بخشهای دیگری از زندگی تعمیم بدهید.
اما چرا این دو نظرگاه به کام من چنین خوشایند آمدهاند؟ زیرا این دو رویکرد به خلاقیت، یعنی «خلاقیت بهمثابه پرسش خلاق» و «خلاقیت بهمثابه رویکرد خلاق» فرد را قادر میسازند تا زیستی خلاقانه داشته باشد، با امور درونی و بیرونیاش خلاقانه مواجه شود و اجازۀ ورود خلاقیت را به هر حوزهای میدهند و آن را محصور به گروه و افراد خاصی نمیکنند. این نوع نگاه به خلاقیت را میتوان آموزش داد و این باعث میشود تا همه بتوانند به طور روزانه و در تمامی امور خود با خلاقیت در تماس باشند.
در آخر، کدامین شیوۀ زیستن، زیستنی خلاق است؟ در ابتدا قصد داشتم تا دیدگاه خودم را مطرح کنم؛ اما تصمیم گرفتم آن را به نوشتاری دیگر موکول کنم. چرا که احساس کردم هر یک از ما، پیش از مواجه و تماس با آرای دیگری، خودمان به این سؤال پاسخ دهیم. شاید همین اولین گام در راستای آغاز زیستی خلاقانه باشد.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.