نوشتار فارسی، در میانهی میدان جنگ
در باب کابوسهای مشترک من و فارسی
ضمیر ناخودآگاهم، به شکلی خصمانه و بدجنس، بر اساس سبک نوشتار آدمها در مکالمههای متنی، دربارهی شخصیتشان پیشداوری میکند. اما باور بفرمایید که این مسئله از اختیار من خارج است. البته، اگر بخواهم صادقانه بگویم، شاید کمی هم در اختیارم باشد.

نوشت: «من که آخرش نفهمیدم کجا باید «ه» بزارم، کجا کسره.»
همانطور که نگاهم به آن «ز» مفلوک و معذب در جای اشتباهش بود، برایش نوشتم:
«اصفهانی هستی، درسته؟ به آخر کلمهای که داری «ِس» اضافه کن. اگر معنیدار شد، باید «ه» بگذاری، وگرنه کسره لازم است. مثلاً «کتابِس من» بیمعنی است، پس اینجا باید از کسره استفاده کنی.»
یکبار دیگر نکتهی آموزشیام را خواندم و به خلاقیت خودم ۹.۵ از ۱۰ دادم.
جواب داد: «اووه، خیلی سخته. همون هرچی منظور رو برسونه، میزارم.» و دوباره یک «ز» را مثل قطعهای اشتباه از پازل، سر جای نادرستی جا داد. انگار هر بار علامت هشداری ناهنجار را وسط جمله روشن کند. تازه، خوششانس بودم که مکالمه به کلماتی از قبیل «خواستن» و «خوابیدن» نرسید. از شما چه پنهان، گاهی شبها کابوس «خاستن»ها و «خابیدن»های مردم را میبینم. و سؤالی که اکثرشان دارند این است: «چه فرقی میکند؟!» صد البته که فرق میکند، و اتفاقاً فرقش هم خیلی بارز است! اما تجربه نشان داده که توضیح پیشینهی تاریخی کلمات، روش مناسبی برای پاسخ دادن به این سؤال نیست. باور بفرمایید که افراد زیادی وسط توضیحاتم خوابشان برده تا من به این تجارب ارزنده برسم.
در چنین مواقعی، باید انگلیسی بینوا را از همهجا بیخبر، کشید وسط میز مذاکره: «دوست عزیز، همانطور که در این زبان عزیز که خیلی هم دوستش داری، قواعد نوشتاری پیچیده را بدون چون و چرا رعایت میکنی، در فارسی هم اجالتاً «بخواه» و «بخوان»، تا ببینیم در آینده چه پیش میآید.»
جوانتر که بودم، هیچکس از نگاه تیزبین و ویراستارانهام در امان نبود. عزمم را جزم کرده بودم که فارسی را به تنهایی نجات دهم و آن را به دامان وطن بازگردانم. اما نه تنها نجات نیافت، بلکه ارتباطات خودم هم دچار مشکل شد. شدم مثل آن زن مسن و وسواسی فامیل که همه از مصاحبت با او طفره میروند.
آدمها علاقهای به این مباحث نداشتند و لزومی هم نمیدیدند که خودشان را درگیر کنند. آنچه در مدرسه یاد گرفته بودند را، با همان پاککنی که خاطرات بد تحصیل را محو میکرد نیست و نابود کرده از بین برده بودند. و در نهایت، پیروز این جنگ، همان «رساندن منظور» بود.
زبانشناسانی معتقدند که تعصبات بیجا موجب ایستایی زبان فارسی شده است و نباید مانع تغییرات شد. من که باشم که با نظریههای این اساتید مخالفت کنم؟ اما همچنان باور دارم که مرزی باریک میان تغییر و تغییر غلط وجود دارد. و امروزه همه چیز با شیب تقریباً نامناسبی به سرعت به سمت تغییرات غلط پیش میرود. البته به گمانم، این اساتید زمانی این نظریهها را ارائه دادند که هنوز اوضاع اینقدر فاجعهبار نبود. وگرنه که ما هم بیخود میکنیم اگر با واژهسازی و سادهسازی مخالفت کنیم.
صدالبته که فناوری هم در این میان نقش پررنگی دارد. این روزها، گشتوگذار در فضای مجازی اعصابی پولادین میطلبد. گاهی احساس میکنم این ردپای دیجیتالِ کلمات نادرست که تا ابد برای آیندگان باقی میماند، نوعی تحریف تاریخ است. به گمانم، مشکل از همان «چت» کردن آغاز شد، جایی که بشر تصمیم گرفت سرعت نوشتار را با گفتار یکی کند و مکالمهی نوشتاری را خلق کند. از همانجا، صبر و دقت در نوشتن کمرنگ شد و سرعت، اولویت یافت.
به یاد دارم، زمانی در فامیل پیرمردی بود که میگفتند شغلش در قدیم الایام، نامهنویسی بوده است. یعنی تا پیش از آن که رواج تلفن، کار و کاسبیاش را کساد کند؛ (یعنی حدوداً قبل از زاده شدن بنده) مردمانی که سواد نداشتند و قصد داشتند برای عزیز راه دوری نامه بنویسند؛ میآمدند نزد یک کاتب تا او برایشان بنویسد. به گفتهی شاهدان عینی، یکبار گوش میداده، سپس مینوشته و در آخر برای مشتری عزیز بلند خوانی میکرده است.
آری، مکالمات متنی روزگاری بدین شکل دقیق بودهاند. و حالا ما هم تنها زمانی برای بازخوانی نوشتههایمان باز میگردیم که دعوایی چیزی شده باشد!
در دورهای که منابع یادگیری زبان دیگر محدود به کتابهای درسی نیست، زبانآموزان فارسی چگونه میتوانند تفاوت فاحش میان نوشتار رسمی و پیامهای اینستاگرامی را در ذهنشان هضم کنند؟ و در نهایت، چه کسی میتواند به غلطهایشان خرده بگیرد؟ همانطور که میبینید، نگاه بستهای به زبان ندارم، بلکه اتفاقاً دغدغهی فرامرزی نیز دارم!
من که تقریباً از ارشاد فرهنگی-ویراستاری بازنشسته شدهام و ترجیح میدهم در خفا، فقط اعصاب خودم را خرد کنم! اما دیدن این تیرهایی که یکی پس از دیگری به پیکرهی خستهی فارسی اصابت میکنند، غمانگیز است. فارسی، زبانی زیبا و هنرمندانه است که پشت هر واژهاش، زندگی طولانی و تمدنی باشکوه نهفته است. هر نکتهی کوچکی در خواندن و نوشتنش، دارای ظرافتی است که یادگیری آن، زیبایی کلام را دوچندان میکند. کمی با آن مهربانتر باشیم.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.