پشت پردۀ «عروسک پشت پرده»
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من!
یکی از مباحث داغ چند سال اخیر، که اگرچه موافقان بسیاری را با خود همراه ساخته، اما به تناسب آن شمار زیادی را نیز سوار بر مرکب عناد و اختلاف به جبههٔ ناسازگاری رانده است، مکتب فمنیسم یا همان اندیشهٔ برابری حقوق زنان و مردان شناخته میشود. مسائل مربوط به زنان همواره رویکردهای متعددی را در حوزۀ جامعهشناسی به خود اختصاص داده و از دیدگاههای جنسیتی و فراجنسیتی متفاوتی مورد بررسی قرار میگیرد.
صادق هدایت نیز، که بیاغراق میتوان او را مشهورترین و درعینحال ناشناختهترین نویسندهٔ ایرانی قرن بیستم دانست، در آثار گوناگون خود به ساختارشکنی پیرامون مفاهیمی با محوریت زنانه پرداخته و میکوشد از طریق خلق شخصیتهایی نابههنجار، باورهای نادرستی را که در جریان گذار زمانی به هنجارهای تثبیتشدهٔ اجتماعی تبدیل شدهاند، درهم شکند. یکی از پرداختهترین داستانهای کوتاه هدایت در زمینهٔ شیءوارگی زنان در جامعه «عروسک پشت پرده» نام دارد؛ روایتی که در آن زن دیگر بهمثابهٔ یک شیء نیست، بلکه خودِ شیء است!
اکنون بیایید با چهرۀ حقیقی عروسکی که پشت پردۀ این روایت رمزآلود از صادق هدایت آرمیده است، آشنا شویم.
قمار بر سر مجسمۀ فرانسوی!
«عروسک پشت پرده» روایتگر داستان پسری مطیع و خجالتی است به نام مهرداد، که در خانوادهای کاملاً سنتی پرورش یافته و قدرت زیر پا گذاشتن اصول تربیتی خانوادگیاش را ندارد؛ تا آنجایی که با وجود بیمیلی و بیمهری خود نسبت به دخترعمویش درخشنده، بنابر تصمیم خانواده مجبور به ازدواج با او شده و نمیتواند مخالفت خود را ابراز کند.
مهرداد داستان ما که برای ادامۀ تحصیل به کشور فرانسه سفر کرده است، با آغاز تعطیلات تابستانی مدرسۀ لوهاور در مییابد که جایی برای گذران روزهای پیشِ روی خود ندارد و باری به هر جهت تصمیم میگیرد برای اولینبار مسیری خلاف جریان زندگی همیشگیاش را طی کرده و با هدف تجربۀ خوشگذرانی به معنایی که میشناسد، پای به قمارخانه بگذارد.
همانطورکه با بیخیالی تا رسیدن به مقصد در کوچه پسکوچههای پاریس پرسه میزند، نگاهش مات مجسمۀ بسیار زیبایی میشود که پشت ویترین یکی از مغازهها دلبرانه ایستاده است. مهرداد در همان نگاه اول به مجسمه دل میبازد.
در اندیشۀ او این مجسمه، زن منحصربهفردی بود که «نه خوراک میخواست و نه پوشاک، نه بهانه میگرفت و نه ناخوش میشد و نه خرج داشت. همیشه راضی، همیشه خندان، ولی از همۀ اینها مهمتر این بود که حرف نمیزد، اظهار عقیده نمیکرد و ترسی نداشت که اخلاقشان با هم جور نیاید.» (به نقل از متن داستان). او سرانجام قید رفتن به قمارخانه را میزند و اندوختۀ خود را صرف خرید آن مجسمه میکند؛ و بدین ترتیب بخش ابتدایی داستان در همین نقطه به پایان میرسد.
درخشنده اما بینور!
در بخش پسین داستان پنج سال از آن ماجرا گذشته است و ما اینبار با مهردادی مواجه هستیم که تحصیل خود را در فرانسه به پایان رسانده و با چمدانهایی که یکی از آنها بهمانند تابوتی بزرگ است، به ایران بازگشته است.
او عروسکش را که لباسی مغزپستهای بر تن داشته و دستی را به کمرش زده است، پشت درگاه اتاق شخصی خود گذاشته و با پردهای او را از نظرها پنهان نگه میدارد. مهرداد شبها پس از بازگشت به خانه در اتاق را میبندد و با مجسمۀ فریبندهای که در نظرش جلوهگر عشقی تمام و کمال است، به خوشگذرانی مشغول میشود.
سرانجام، کنجکاویهای درخشنده دربارۀ این زیبای پنهان، که خود نامش را عروسک پشت پرده گذاشته است، به شکلگیری پایانی بسیار غافلگیرکننده و دور از انتظار در واپسین پردۀ این روایت میانجامد.
فراتر از «عروسک پشت پرده»
صادق هدایت یکی از متفاوتترین و شاخصترین داستاننویسان عصر حاضر شناخته میشود. او پس از آنکه برای ادامۀ تحصیل خود رهسپار بلژیک و فرانسه شد، به آشنایی با ادبیات روز اروپا پرداخت و آثار برجستۀ نویسندگان مشهوری چون کافکا، چخوف و پل سارتر را به زبان فارسی ترجمه کرد.
«عروسک پشت پرده» (از مجموعه داستان «سایه روشن» که سه سال پس از خودکشی نافرجام هدایت به مرحلۀ چاپ و انتشار رسید) یکی از چشمگیرترین داستانهای معاصر فارسی در زمینۀ اهمیت نقش زنان به شمار میرود. تمکین و انقیاد، غلبۀ جنسیتی، مردسالاری، شیءوارگی زنان و تقابل سنت و مدرنیته ازجمله مفاهیمی هستند که در پی تحلیل پوستههای پنهان داستان مهرداد و عروسک مرموزش جلوه میکنند.
در جامعهای که مردسالاری بر آن حاکم است، مردان سعی بر آن دارند شخصیت زنان را در قالبهای شدید انضباطی شکل داده و آنان را به افرادی مطیع و فرمانبردار تبدیل سازند. این در حالی است که مهردادِ «عروسک پشت پرده» دلباختهٔ شخصیتی میشود که از اساس تسلیم و فرمانبردار ساخته شده و توانایی بروز هیچگونه کنش یا واکنشی را از خود ندارد.
مجسمۀ حاضر در «عروسک پشت پرده»ی صادق هدایت، نمایانگر یک زن آرمانی و ایدئال در جوامع مردسالارانه است. زنی که میتوان او را خرید و به او دستور داد؛ زنی که قدرت انتخاب و تصمیمگیری ندارد؛ زنی که نمیتواند احساسات خود را دستاویزی برای غلبه بر برتری قدرت مردان و مهار آن قرار دهد؛ «نه میتواند حرف بزند، نه تنش گرم است و نه صورتش تغییر میکند.» (به نقل از متن داستان).
شخصیت زن در این داستان به شیوۀ نمادین و بسیار جالبی ارائه میشود. مادر مهرداد که واسطهای برای اعمال قدرت پدر خانواده است، بههیچوجه قادر به مقاومت علیه نفوذ و تسلط مهرۀ اصلی خانواده (پدر مهرداد) نیست؛ زیرا درنهایت او زنی است پرورشیافته در نظامی مردسالارانه. از سویی دیگر درخشنده، که احساس حقیقی او نسبت به مهرداد در هالهای از ابهام قرار داشته و نمیدانیم دلیل اصلی تمکین به این ازدواج اشتیاق قلبی او است یا صرفاً پیروی از سنتها و رسوم خانوادگی، تمام سعی خود را به کار میگیرد تا توجه پسرعمویش را جلب کند؛ و زمانی که در مییابد جذابیت عروسک، عامل دوری مهرداد از اوست، به تمام ترفندهای فریبندهای که از سوی جامعۀ مردسالارانه به زنان القاء میشود متوسل شده و تلاش میکند به کمال مطلوبی برای مهرداد تبدیل شود، و همین موضوع سرنوشت ناخوشایندی را برای او رقم میزند.
جانی برآمده از کلام
صادق هدایت از طریق خلق شخصیتهای داستان کوتاه و تأملبرانگیز «عروسک پشت پرده»، تمامی سنتها و باورهای نادرست جنسیتی را که همواره قلب او را به درد میآوردهاند، با شیوهای متفاوت به چالش کشیده و با در نظر گرفتن پایانی دردناک و غیرمنتظره برای این روایت، سرانجام تلخ و جبرانناپذیر چنین باورهایی را به زیبایی هرچه تمامتر به تصویر کشیده است.
جالب است بدانید، فیلم بهیادماندنی «ساحره» به کارگردانی داوود میرباقری نیز اقتباس خوشساختی از داستان کوتاه «عروسک پشت پرده» است که تماشایش را به دوستداران آثاری با مضامین روانشناسانه پیشنهاد میکنیم.
منبع: مقالۀ «رویکرد فمنیسم فوکویی: نگاهی به داستان «عروسک پشت پردۀ» صادق هدایت»؛ به نگارش فاطمه مظفری، فیروزه عامری، و عفتالسادات حسینی.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.