صفر یا یک
نگاهی به افول انسانی در جنگ
نیمههای شب از صدای اولین موشک از خواب پریدم. من همیشه خواب سبکی داشتم اما این بار فقط از خواب بیدار نشده بودم، این صدا من را از همه آنچه به عنوان یک انسان داشتم بیرون انداخت، تلاش سالهای من برای بودن، دانستن، دانایی بخشیدن، کسی شدن و...، من از نیمههای شب ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ به یکی از تلفات بالقوهٔ جنگ تبدیل شده بودم، که میتوانست به راحتی انفجار یک بمب از موجودیت به صفر برسد و تمام شود.
این خاصیت ترسناک جنگ است، جنگهای هولناک عصر جدید، جنگهایی که تن به تن نیستند و موشکها نمیبینند چه کسی را، با چه قیافهای، با چه خانوادهای، با چه پیشینهای و چه امیدها و آرزوهایی برای همیشه خاموش میکنند.

من در جنگ تحمیلی ۸ ساله به دنیا آمدهام، و دروغ است بگویم خاطرهای از آن دارم چون ۴ ساله بودم که آتشبس اعلام شد، اما از روز ۲۳ خرداد با صدای اولین موشک، مغزم زیر و رو شده است، خاطرات کمرنگ، صداهای نامفهوم، صدای آژیر، و بوی نای زیرزمین که به جای پناهگاه استفاده میشد، دوباره مانند گرداب بیانتهایی دهان باز کرده و این هراس جنگ را برایم چند برابر کرد، حالا میدانستم ممکن است در ناخودآگاه کودک ۳ سالهام چیزی از جنگ باقی بماند.
جنگ بی شک بدترین اثر انسانی است، لحظهای تصور کنید که ۷ سال از ازدواجتان گذشته است، خانهای کوچک خریدهاید که اتفاقاً هنوز قسطهای وام مسکن آن تمام نشده است، وسایل خانه را به سلیقهٔ خودتان چیدهاید، یک یا دو فرزند دارید که هنوز به سن بازی کردن با هم نرسیدهاند و گاهی برای پر کردن خلا اختلاف سنیشان کلی وقت باید بگذارید. همسری دارید که در طی این سالها تلاش کرده است خوب و بد و خصوصیات شما را یاد بگیرد. بالاخره به جایی در زندگی رسیدهاید که بی ترس از علایقتان حرف میزنید مثلاً خیاطی را شروع کردید یا باشگاه فوتبال ثبت نام کردهاید... و ناگهان بووووووم...
همه چیز پاک شد، نه خانهای، نه فرزندی، نه همسری، نه علاقهای و نه خودتان... ترسناک است، نه؟
این را گفتم که بهتر بتوان تصور کرد وقتی سردمداران دنیا، آدمها و زندگیهایشان را جزو تلفات غیرقابل گریز جنگ طبقهبندی میکنند، دقیقاً چه چیزی را نمیبینند.
انسانها به واسطهٔ تلاش برای آینده و امید دستیابی به شرایط راحتتر و امنتر، باعث پیشرفت اقتصادی و اجتماعی جوامع شدهاند، اما در نگاهی دردناک میتوان این را دید که موجودیت افراد در زیادهخواهی حکومتداران نادیده گرفته میشود.
جامعه با اجتماع فرق زیادی دارد، اجتماعها برای اینکه جامعه بشوند نیاز به پیشینه دارند، رشتههای نامریی از حافظهٔ تاریخی که بتواند آنها را در رفتارها، انتخابها، هنجارها و سازمانهای اجتماعی پیوند دهد. یعنی برای اینکه گروهی از آدمها را بتوان به عنوان جامعه طبقهبندی کرد باید بین افراد آن ارتباط، احساس، دادوستد، خاطره و... وجود داشته باشد که برای تکتک آنها زمان نیاز است.
جامعهٔ ایرانی یکی از قدیمیتربن جوامع است، حافظهٔ تاریخی آن آنقدر زیاد است که به راحتی نمیتوان آن را از وجود ما حذف کرد و برای رسیدن به این نقطه ایرانیهای زیادی در طی هزاران سال تلاش کردند، تمدن ساختند، داد و ستد کردند، هنر خلق کردند، فرهنگ پروراندند و...
نترسید، نمیخواهم از بالای منبر برایتان روضهی ایرانی بودن بخوانم. میخواهم بدانید برای اینکه چنین جامعهای بشویم از هزاران سال پیش هر یک ایرانی که در این خاک بدنیا آمده است، نقشی در ساخت این رشتههای نامریی ارتباط داشته است، پس همه ما مهم هستیم. شاید جایی اسمی از آنها نباشد یا اصلاً کسی آنها را نشمارد اما آنها فقط عدد نبودند، درست مثل همهٔ ما که عدد نیستیم.
انسانها در هر سنی که هستند یک نسخهٔ بسیار منحصر به فرد از خودشان هستند، حتی دوقلوهای همسان هم منحصر به فردند. میدانید چرا؟ چون تجربیاتشان متفاوت است، احساسشان در اتفاقهای یکسان با هم فرق دارد، نگاهشان به موضوعات زاویههای ناهمسو دارد و خلاصه که هر کسی در واقع چیزی را به دنیای بیرون نشان میدهد که اثر تجمعی وقایع زندگی در درونش ساخته است.
اما جنگ، موشک، پهپاد، هواپیما و... نمیتواند این تنوع زیبای انسانی را بفهمد، از نظر جنگافروزان، آدمها فقط یک عددند، نقششان در جامعه اگر در راستای اهداف مثلاً بزرگ آنها نباشد، پس نقش مهمی نیست.
من با این نگاه هزاران بار مخالفم، به نظر من کسی که اولین بار قاشق را ساخت، خدمت بزرگتری به جامعهٔ بشری کرد تا کسی که بمب اتم را ساخت، یا حتی اگر من ندانم چه کسی برای اولین بار فهمید اگر ذرت را در آتش بیندازید پاپ کورن میشود، هر بار که برای آرتا پاپ کورن میپزم ته دلم برایش دست میزنم.
این مثالهای ساده را زدم که روشن کنم چرا صفر و یک شدن آدمها به ضرر کل جامعهٔ بشری است، شاید بین همان ۱۰۲۶ نفری که در حملات هوایی به ایران کشته شدند بچهای بود که در آینده میفهمید چطور از پشت گوشی موبایل خوراکیهایمان را شریک شویم! همینقدر خندهدار اما خوشمزه و پراثر.
دنیا به واسطهٔ ارتباط نامریی آدمها و اثرهای کوچکشان بر محیط اطراف زیبا، کارا و مانا است. اگر برای لحظهای با جنگ موافق شدید، در هر جای دنیا و در هر جامعهای، به خاطر بسپارید که در فرآیند نابرابر جنگهای امروزی، اثرهای کوچکی کشته میشوند که میتوانستند لذتهای بزرگ، خاطرههای فراموش نشدنی و جهانی زیباتر بسازند.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.