VM

دهکده اندیشه‌ها
تعامل اندیشه‌ها، راهی مطمئن برای تغییر

SadraD34

@SadraD34

comment
bookmark
more-options
comment
bookmark
more-options

معرفی و بررسی رمان جنایت و مکافات؛ شاهکار فیودور داستایفسکی

جنایت و مکافات بیش‌تر از آن‌که یک اثر ادبی باشد، معجزه است. ترکیب هنر که در سیطره ناخودآگاهی انسان است با فلسفه که کاملاً در حیطه عقل و خودآگاه است، کار عجیبی است که فقط از عهده داستایفسکی برمی‌آید.

رمان جنایت و مکافات؛ شاهکار فیودور داستایفسکی

 

جنایت و مکافات رمان مشهور فیودور داستایفسکی، نویسنده شهیر روسی است که در زمره مهم‌ترین آثار تاریخ ادبیات به حساب می‌آید. این کتاب، زندگی شخصی به نام راسکولنیکف را روایت می‌کند که به‌خاطر جهان‌بینی‌اش مرتکب قتل می‌شود. بنابر تفکرات پیچیده‌ای که حتی خود او از تحلیلشان عاجز است، پیرزن رباخواری را همراه با خواهرش که غیرمنتظره به هنگام وقوع قتل در صحنه حاضر می‌شود، می‌کشد و پس از این اتفاق با تفکراتی که به سراغش می‌آیند کنار نیامده و دچار جنون می‌شود.

 

آیا جنایت و مکافات بهترین رمان تاریخ است؟

خواستم بگم جنایت و مکافات بهترین رمان داستایفسکیه، دیدم خیلی کمه. خواستم بگم بهترین اثر ادبیات روسیه‌ست، باز هم دیدم خیلی کمه. خواستم بگم بهترین رمان کلاسیکه، نه هنوز خیلی کمه. جنایت و مکافات همه این‌ها است ولی این‌ها همه جنایت و مکافات نیست. جنایت و مکافات را می‌توان بهترین رمان تاریخ نامید که مطمئناً در آینده هم امکان خلق چنین اثری نیست، چون داستایفسکی فقط یک‌بار متولد شد. هرگاه به یک اثر هنری (نقاشی، فیلم، رمان و …) برچسب فلسفی، علمی و یا روان‌شناسانه زدند، شک نکنید که با اثر بدی طرف هستید زیرا جای فلسفه، روان‌شناسی و علم در مدیوم هنر نیست. هنر از طریق فرم، در مخاطب حس ایجاد می‌کند، و درک حسی از طریق دل صورت می‌گیرد، نه عقل. حسی که در ناخودآگاه انسان تأثیر گذاشته و دیدگاه او به زندگی را دست‌خوش تغییر می‌کند. اما علم برعکس هنر کاملاً در سیطره عقل می‌باشد و انسان به‌صورت خودآگاه و با تجزیه و تحلیل عقلانی مسیر خود را در آن می‌پیماید. به همین ‌خاطر است که تابلوی مونالیزا بعد از قرن‌ها همچنان نقاشی اول دنیاست. حسی که از دیدن این تابلو در مخاطب ایجاد می‌شود فقط از طریق دل (نه عقل) قابل بیان می‌باشد و اگر از دیدگاه عقلانی به این شاهکار هنری بنگریم، مطمئناً چیزی دستگیرمان نمی‌شود.

 

تابلو نقاشی مونالیزا؛ شاهکار لئوناردو داوینچی
تابلو نقاشی مونالیزا؛ شاهکار لئوناردو داوینچی

 

آیا ترکیب هنر و فلسفه امکان‌پذیر است؟

چگونه می‌شود که یک هنرمند ادبی با خلق یک رمان هم داستان‌گویی کند (آن هم از نوع فرمیک) و هم از پس داستان خود به خواننده فلسفه و روان‌شناسی بیاموزد؟ جواب این سؤال را نیچه به‌خوبی بیان می‌کند: «داستایفسکی تنها کسی است که از روان‌شناسی چیزی به من آموخته است». یعنی فقط باید داستایفسکی بود که از طریق هنر به یک فیلسوف (نیچه) درس روان‌شناسی داد. ترکیب هنر، فلسفه و روان‌شناسی تنها با قلم توان‌مند همچین هنرمندی انجام‌پذیر است.

 

باورپذیر کردن رنج و غم از طریق خلق انسانیت

برخلاف روان‌شناسی زرد که همه‌چیز را خاکستری می‌بیند و باعث می‌شود نه سفیدی را درست حس کنیم و نه پی به سیاهی ببریم، دنیای داستایفسکی، دنیای یک‌دست سیاه و پر از رنج است. رنجی که قهرمان قصه او یعنی راسکولنیکف در طول داستان با آن دست و پنجه نرم می‌کند و وقتی فرد رباخواری را با منطق و دلیل به قتل می‌رساند، باز هم حس انسانیت بر منطق او چیره گشته و دچار غم می‌شود. شخصیت دیگر داستان یعنی مارمالادوف که فردی دائم‌الخمر می‌باشد و تمامی سرمایه زندگی خود را صرف نوشیدن مشروب کرده است نیز در حال رنج کشیدن است. گفتمانی که در اول داستان بین او و راسکولنیکف در یک کافه اتفاق می‌افتد، به جرأت یکی از غم‌انگیزترین دیالوگ‌های تاریخ ادبیات است. اما چه می‌شود که مخاطب رنج این دو کاراکتر را باور کرده و با آن‌ها هم‌دردی می‌کند.

داستایفسکی قبل از آن‌که رنج بسازد، انسان می‌سازد. غم و رنج از طریق انسانیت معنا پیدا می‌کند. راسکولنیکف کار اشتباهی می‌کند و مرتکب قتل می‌شود (هرچند فرد مقتول رباخوار باشد). ولی داستایفسکی به‌قدری در شخصیت این فرد ویژگی‌های مثبت خلق می‌کند که خواننده به‌درستی با قهرمان داستان هم‌سو می‌شود. راسکولنیکف وقتی دخترک مستی را در خیابان می‌بیند که از خود بی‌خود شده و جوانی در انتظار نشسته تا به او تعرض کند، این مسئله را برنمی‌تابد. پلیس خبر کرده و با آن جوان درگیر می‌شود. زمانی که مارمالادوف از دنیا می‌رود با اینکه مدت زمان کوتاهی است که او را می‌شناسد، تمام پس‌انداز خود را به خانواده فقیر او می‌دهد.

این قضیه در خصوص مارمالادوف هم صدق می‌کند. او اگرچه گناه‌کار است و زندگی خود و زن و بچه‌هایش را به‌ورطه نابودی کشانده است اما هرگز شخصیت تاریکی ندارد. او عذاب وجدان دارد و گناه خود را پذیرفته است. به همسرش حق می‌دهد که او را تنبیه کند. در بدترین شرایط مستی هم دست خالی به منزل و استقبال فرزندان خود نمی‌رود. دخترش سونیا را از ته دل دوست دارد. این‌ها همه صفات انسانی است که داستایفسکی در دنیای سیاه مارمالادوف خلق می‌کند. و چون ناخودآگاه انسان، انسانیت را حس می‌کند، در هنگام مواجهه با این کاراکتر غم و رنج او را باور می‌کند و این‌گونه است که داستایفسکی از طریق انسانیت، رنج و غم می‌سازد.

 

چگونه می‌شود از دل یک گناه، انسانیت بیرون کشید؟

رنجی که داستایفسکی خلق می‌کند، رو‌به‌روی خواننده رمان قرار نگرفته تا نقش حجاب را ایفا کند و سد راه او شود، بلکه دقیقاً پشت سرش قرار می‌گیرد تا او را به جلو حرکت داده و انگیزه‌ای برای ادامه دادن و جنگیدن در خواننده ایجاد کند. دیگر کاراکتر داستان، سونیا (دختر مارمالادوف) یک روز وقتی به منزل می‌آید و مشاهده می‌کند که برادر و خواهر خود از گرسنگی به گریه افتادند، در دو راهی بدست آوردن پول برای خرید غذا و یا حفظ پاک‌دامنی‌اش گرفتار می‌شود. سرانجام تصمیم خود را گرفته، بیرون از خانه می‌رود و بعد از مدتی با پول برمی‌گردد. داستایفسکی با خلق این داستان دو کار اساسی انجام می‌دهد.

اول این‌که از یک عمل قبیحانه و مذمت‌بار، انسانیت خلق می‌کند. کاری که سونیا انجام می‌دهد در شرایط عادی و بیرون از داستان با هیچ دیدگاهی قابل تأیید نیست اما داستایفسکی طوری قصه خود را می‌نگارد که از همچین عملی، صواب بیرون می‌آید. کار مهم دیگری که نویسنده در این قسمت از داستان انجام می‌دهد، حد نگه داشتن است. داستایفسکی برای بیان این صحنه فقط به همین چند جمله بسنده می‌کند: «کمی بعد از ساعت پنج، دیدم که سونیا بلند شد، روسریش را سر کرد، پیچه‌اش را دورش پیچید و بیرون رفت و بعد از ساعت هشت برگشت. آمد تو، و بی هیچ حرفی سی روبل گذاشت روی میز». نویسنده به شرح اتفاقات بین ساعت پنچ تا هشت نمی‌پردازد زیرا شخصیت سونیا را دوست دارد و نمی‌خواهد او را از چشم مخاطب بیندازد.

سونیا حتی پس از ازدواج با راسکولنیکف و زندانی شدن همسرش در سیبری، هرگز او را تنها نگذاشته و در نزدیکی زندان اقامت می‌کند. او به‌قدری خوب و شریف است که علاوه بر همسرش، سایر زندانیان نیز از کمک او بی‌بهره نمی‌مانند.

 

رنج و غم داستان جنایت و مکافات ناامید کننده نیست

جنایت و مکافات دنیای انسانیت است. دونیا (خواهر راسکولنیکف) حاضر است برای تامین مخارج تحصیل برادرش از خود بگذرد و با مردی متمول که هرگز او را دوست ندارد، ازدواج کند. اما عشق دونیا به برادر یک‌طرفه نیست زیرا راسکولنیکف اجازه همچین کاری را به خواهرش نداده و او را تهدید به ترک کردن می‌کند. و داستایفسکی این‌گونه می‌تواند خانواده خلق کند. خانواده‌ای که چون نویسنده دوست‌شان دارد، مخاطب هم با آن‌ها ارتباط می‌گیرد.

اما آیا این خلق انسانیت تنها محدود به شخصیت‌های اصلی است؟ اسویدریگایلف صاحب خانه‌ای که دونیا در آن‌جا به‌عنوان معلم سرخانه کار می‌کند، مردی شهوت‌پرست است. او حتی با تهمتی که به دونیا می‌زند سعی در بدنام کردن او دارد. اما داستایفسکی حتی این شخصیت داستان خود را نیز رها نمی‌کند. اسویدریگایلف قبل از مرگ برای جبران اشتباهاتش مبلغ هنگفتی پول برای دونیا کنار می‌گذارد و حتی سرپرستی فرزندان یتیم مارمالادوف را نیز برعهده می‌گیرد.

جنایت و مکافات دنیای سفیدی‌ها در سیاهی‌ها است. شخصیت‌های دیگری نیز در داستان وجود دارند که آن‌ها هم به نوبه خود خوب هستند. کاترینا ایوانونا (همسر مارمالادوف) که می‌خوارگی شوهرش، زندگی او را نابود کرده است. کاترینا بعد از خاک‌سپاری همسرش مراسمی در حد توان خود برپا می‌کند و با این‌که وجود مارمالادوف تماماً برای او دردسر بوده است هرگز در این مراسم بدگویی همسر خود را نمی‌کند. به گفته مارمالادوف، کاترینا در بین فرزندان خود، سونیا را که تنها دختر ناتنی‌اش است بیشتر از همه دوست دارد.

شاید بیان این نکات در این نوشته خیلی عجیب نباشد ولی هنر داستایفسکی شخصیت‌پردازی مناسب تمامی کاراکترها است که این ویژگی‌های مثبت و انسانی را برای مخاطب باورپذیر می‌کند. تو دنیای پر از رنج داستایفسکی، همه آدم‌ها با تمامی اشتباهات کوچک و بزرگشان، خوب هستند. همه انسان هستند. همه دوست‌داشتنی‌‌اند. داستایفسکی به ما می‌فهماند هرچقدر هم که زندگی را از دست داده باشیم باز هم می‌شود از نو بلند شد. این دقیقاً همان انگیزه‌ای است که فقط از قلم یک هنرمند بزرگ انتظار می‌رود (این انگیزه را با امید واهی اشتباه نگیرید). در دنیای سیاه جنایت و مکافات، داستایفسکی با هنر تمام، ویژگی‌های مثبتی را از انسان بیرون می‌کشد که فرم داستانش را شکل می‌دهد. ای کاش در دنیای مدرن و پست‌مدرن هم هنرمندی به‌مانند داستایفسکی وجود داشت تا به معنای واقعی کلمه هنر خلق کند.

comment
bookmark
|

نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.