نقد و بررسی فیلم باشگاه مشت زنی (Fight Club)
در باشگاه «مشت زنی» حرفهای مهمی زده میشود که در رهایی انسان دنیای مدرن به سمت آزادی نقش اساسی دارد. اما آیا این حرفها سینمایی میشود و تاثیرگذار است؟ در نقد فیلم به این موضوع میپردازیم.
جدا از اینکه «باشگاه مشت زنی» فیلم خوب یا بدی است باید به این نکته اذعان کرد که این فیلم یکی از مهمترین آثار سینمایی دهه ۹۰ میلادی است. فیلم از همان ابتدا با حاشیههایی در انتخاب کارگردان و تیم بازیگری همراه بود که سرانجام دیوید فینچر (پس از ساخت سه فیلم «بیگانه ۳»، «هفت» و «بازی») به عنوان کارگردان و ادوارد نورتون، برد پیت و هلنا کارتر به عنوان بازیگران اصلی انتخاب شدند. بازیگرانی که هیچکدام انتخاب اول عوامل فیلم برای ایفای نقش نبودند. فیلم در گیشه به موفقیت چندانی دست نیافت ولی فروش دیویدیهای فیلم پس از پایان اکران، موفقیت مالی برای این اثر دربرداشت. همچنین باشگاههای مبارزه متعددی تحت تأثیر این فیلم در آمریکا شکل گرفت و به دلیل ویدیوهای آنلاینی که از این باشگاهها پخش شد، مقامات مجبور به دخالت و جلوگیری از فعالیت این باشگاهها شدند. این فیلم که در ژانر درام، دلهرهآور ساخته شده با نمره بالای ۸/۸ جز ۲۵۰ فیلم برتر IMDB است.
مشکلات زندگی انسان دنیای مدرن؛ شعار یا واقعیت؟
نقش اول فیلم (ادوارد نورتون) که همان راوی داستان است و هیچ اسمی ندارد، شخصی است که دچار روزمرگی شده که همین امر باعث بروز مشکلاتی از قبیل بیخوابی و عدم رضایت شغلی برای او میشود و به فکر راه درمانی برای مشکلات خود است. معضلاتی که انسان دنیای مدرن با آن دست و پنجه نرم میکند و در پی یافتن راه حل برای آن میباشد تا بتواند زنجیر اسارت و بردهداری نوین را از تن خود باز کرده و سپس به مبارزه با نظام سرمایهداریای برود که چنین دنیایی برای او ساخته تا بتوانند بیشترین سواستفاده را از انسان ببرد. تمامی این اطلاعات در همان چند دقیقه ابتدایی فیلم توسط راوی بهصورت ناقص و با دیالوگگویی در اختیار مخاطب قرار میگیرد اما چون هیچکدام از این موارد در فیلم به درستی ساخته نشده و توسط کارگردان به آن پرداخته نمیشود، تبدیل به شعار شده و تأثیری در ذهن مخاطب نمیگذارد.
فرار انسان از زنجیر اسارت و رسیدن به آزادی
با وارد شدن کاراکتر تایلر دردن (برد پیت) به داستان، وارد فصل جدیدی از فیلم میشویم تا اثر راهکار خروج از این مشکلات را در اختیار بیننده بگذارد. دردن شخصیتی است که راوی دوست دارد جای او باشد، جای او زندگی کند، کارهای او را انجام دهد و اخلاقیات او را داشته باشد. او در واقع آمال و آرزوهای راوی است. زیرا برخلاف شخصیت منفعل او، دردن یک انسان کنشگر است. اما آیا کنشگر بودن به تنهایی راهی برای رسیدن به آزادی است؟ دردن هم از مشکلات و معضلات انسان امروزی بهخوبی آگاه است و با دیالوگگویی آنها را شرح میدهد. صحبتهای مهمی از دهان این کاراکتر بیرون میآید که سالها به عنوان دیالوگهای ماندگار سینما استفاده شد. ولی متأسفانه او هم مثل راوی فقط شعار میدهد. وقتی یک اثر در مدیوم سینما ساخته میشود باید حرفهای مهمی که در قالب آن زده میشود را به تصویر بکشد. «باشگاه مشت زنی» فقط حرف میزند. فقط سخنرانی میکند. فقط شعار میدهد. نکته جالب ماجرا اینجاست که کارگردان هم کاملاً به این موضوع واقف است زیرا در یک پلان، دردن به راوی میگوید: «نمیخواهم برایت سخنرانی کنم»، ولی باز هم فقط سخنرانی میکند. در موارد اندکی هم که فیلم از قالب دیالوگگویی بیرون میآید و به داستان میپردازد، شاهد صحنههای دلخراشی هستیم که اکثر مخاطبان تحمل دیدن آن را نداشته و از تصویر رو برمیگردانند. وظیفه هنر ایجاد حس خوب از طریق فرم درست در مخاطب است، نه خلق تصاویری که جز احساس نامطلوب تأثیر دیگری ندارد. همانطور که بالاتر اشاره شد، فیلم میخواهد انسان را از زنجیر اسارتی که دنیای مدرن برای او ساخته است برهاند و وظیفه این کار را بر عهده دردن گذاشته است. اما او بهجای متحد کردن انسانها در راه مبارزه با ظلم و رهایی از زنجیر بردهداری، آنها را به جان همدیگر میاندازد. انسانها در رینگ مبارزه قرار میگیرند و تا سرحد مرگ همدیگر را کتک میزنند و از این کار لذت میبرند. کارگردان نه تنها در یک سکانس بلکه بارها و بارها این صحنههای خشونتبار، وحشیانه و ضدانسانی را به تصویر میکشد. باشگاه مشتزنی که دردن خلق میکند، نه تنها زنجیری را نمیشکند بلکه انسانها را دردطلب (از نوع مازوخیستی) میکند و انسانی که بهجای پذیرش درد آن را برای خود خلق میکند هیچگاه تصمیم به مقابله با آن نمیگیرد. بنابراین این فیلم نه تنها فقط شعار میدهد بلکه به شعارهایش هیچ باوری نداشته و ضد آن عمل میکند. دردن در روابط جنسی نیز هیچ ارزشی برای انسان قائل نیست که کارگردان در چندین پلان مختلف این موضوع را نشان میدهد. او کارگر رستوران است و در غذای متمولان و ثروتمندان ادرار میکند!
شخصیت دردن؛ ضد نظام سرمایهداری یا عامل آن؟
دردن که نقش فرشته نجات انسان از معضلات زندگی در دنیای مدرن را دارد، یک شخصیت تفرقهانگیز، مازوخیست، ضد زن، لمپن و کنشگر است. کنشگر بودن دردن نه تنها انفعال راوی را از بین نمیبرد بلکه او را به ناکجا آبادی میفرستد که دیگر راه بازگشت ندارد. نتیجه اتحاد قلابی انسانها که دردن شکل میدهد، ارتشی از رباتها میشود که دیگر هیچ اختیاری از خود ندارند و طبق برنامهای که در سیستمعامل آنها درج شده عمل میکنند. انسانهایی که دیگر هویتی نداشته و حتی اسم خود را فراموش میکنند. کسانی که دچار مشکلات زندگی ماشینی دنیای سرمایهداری شده بودند از چاله به چاه میافتند و تبدیل به خود ماشین میشوند. آیا همچین موجودی ضد نظام سرمایهداری امروزی است و قابلیت قیام علیه آن را دارد؟ در دنیای شعارزده فینچر بله ولی در واقعیت عامل همچین سیستمهایی میشود.
«باشگاه مشت زنی» فیلم مهمی است چون حرفهای مهم میزند اما فیلم بدی است چون حرفها در مرحله شعار باقی میماند و وقتی زمان عمل میرسد، ضد شعارهای خود عمل میکند و از انسان موجودی میسازد که هیچ امیدی به آزادی او نیست.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.