VM

دهکده اندیشه‌ها
تعامل اندیشه‌ها، راهی مطمئن برای تغییر

SadraD34

@SadraD34

comment
bookmark
more-options
comment
bookmark
more-options

نقد و بررسی فیلم روزهای خوب (Perfect Days)؛ دفاع از شرافت انسانی

فیلم «روزهای خوب» در دفاع از شرافت انسانی ساخته شده. فرم انسانی اثر به‌قدری باعث ایجاد حس خوب می‌شود که نمونه‌اش را تنها در آثار کلاسیک می‌توان پیدا کرد.

«روزهای خوب» اثر ویم وندرز کارگردان ۸۴ سالهٔ آلمانی است که بعد از ۶ سال به عرصهٔ کارگردانی برگشته است. این فیلم در جشنوارهٔ کن جایزهٔ بهترین بازیگر نقش اول مرد (کوجی یاکوشو) و جایزهٔ هیئت ژوری را از آن خود کرد و در چندین فستیوال داخلی و بین‌المللی دیگر موفق به کسب عناوین مختلف شد.

پوستر فیلم روزهای خوب

 

شخصیت‌پردازی فوق‌العاده بدون دیالوگ و تنها با تصویر

«روزهای خوب» نمایشی از زندگی یک مرد ژاپنی است که به‌دور از هرگونه پیچیدگی در قاب سینما برای بیننده تصویر می‌شود. فیلمنامهٔ اثر به‌قدری ساده است که شاید بتوان آن را در چند خط بیان کرد ولی کارگردان از پس این سادگی کاری می‌کند که روزمرگی هیرایاما (قهرمان داستان با بازی کوجی یاکوشو) نه‌تنها برای مخاطب خسته‌کننده نشود بلکه او را ترغیب کند که این زندگی ساده را تا پایان داستان دنبال کند. هیرایاما که به شغل توالت‌شویی مشغول است، در همان سکانس‌های ابتدایی توسط کارگردان شخصیت‌پردازی می‌شود. او صبح از خواب بیدار می‌شود، صورت خود را اصلاح می‌کند، به گلدان‌هایش آب می‌دهد، لباس فرم کار می‌پوشد، قبل از اینکه سوار ماشینش شود قهوه می‌خرد و سپس در حالی که نوار کاست را داخل ضبط ماشین گذاشته و به موسیقی گوش می‌دهد راهی محل کار می‌شود. کارگردان به‌قدری این سناریوی به‌ظاهر ساده را دقیق و درست در کنار هم می‌چیند که شخصیت هیرایاما نه‌تنها شکل می‌گیرد بلکه مخاطب را نیز با او همراه و هم‌تجربه می‌کند. جالب اینجاست که هیرایاما در تمام طول این مدت یعنی از زمانی که از خواب بلند می‌شود تا به محل کار خود برسد حتی یک دیالوگ هم نمی‌گوید و کارگردان تمام این شخصیت‌پردازی را از طریق تصویر به مخاطب ارائه می‌کند.

کاراکتر هیرایاما با بازی کوجی یاکوشو
کاراکتر هیرایاما با بازی کوجی یاکوشو

 

قهرمان داستان از شرافت انسانی دفاع می‌کند

وقتی برای نظافت وارد اولین سرویس عمومی می‌شود ممکن است بیننده در ابتدا احساس خوشایندی نگیرد. او شروع به نظافت می‌کند و به قدری با علاقه و دقت این کار را انجام می‌دهد که احساس بد مخاطب به‌آرامی رنگ می‌بازد. در یکی از کابین‌های سرویس بهداشتی با بچه‌ای روبه‌رو می‌شود که مادر خود را گم کرده است. دست او را گرفته و به‌دنبال مادر می‌گردد. وقتی مادر بچه را پیدا می‌کند، زن به‌دلیل اینکه هیرایامای توالت‌شوی دست بچه‌اش را گرفته بوده است، دست او را با دستمال پاک می‌کند، اما هیرایاما نه‌تنها ناراحت نشده بلکه وقتی بچه به او نگاه می‌کند و دست تکان می‌دهد، به آرامی لبخند زده و رضایت در چهره‌اش کاملاً نمایان می‌شود. با این سکانس متوجه می‌شویم علاوه بر اینکه با انسانی طرف هستیم که به کارش عشق می‌ورزد، در ارتباط با دیگران نیز این عشق‌ورزی را بروز می‌دهد. زمانی که در سرویس مشغول نظافت است، هرگاه شخصی جهت استفاده ار آن وارد کابین می‌شود نه‌تنها برخورد بدی ندارد بلکه با احترام تمام بیرون می‌رود تا آن شخص از سرویس استفاده کند. هیرایاما موقع صرف نهار به پارک پردرختی می‌رود. او هنگام مواجهه با طبیعت سر خود را به نشانهٔ احترام پایین می‌آورد. دوربینی دارد که به‌وسیلهٔ آن از درختان عکس می‌گیرد. و بعد از هر عکس نیز مجدداً به نشانهٔ احترام سر تعظیم فرو می‌آورد. بعد از اتمام کار به حمام می‌رود و خود را نظافت می‌کند. بعد از آن نیز به یک بار می‌رود و نوشیدنی می‌خورد. سپس به خانه برگشته و قبل از خواب کتاب می‌خواند. او حتی در جهت استفاده درست از انرژی، چراغ اصلی اتاق را خاموش کرده و با نور چراغ مطالعه مشغول خواندن کتاب می‌شود. این‌گونه است که کارگردان در همان پانزده دقیقهٔ ابتدایی فیلم هم هیرایاما را شخصیت‌پردازی می‌کند و هم کل داستان را بیان می‌کند. هیرایاما انسانی است که به‌کار خود عشق می‌ورزد، بسیار به‌نظافت خود اهمیت می‌دهد. هر روز موسیقی گوش می‌کند. عاشق طبیعت و نگهداری و عکس‌ گرفتن از آن است. برای روابط انسانی ارزش قائل است و کتاب‌خوان و اهل مطالعه می‌باشد. این تمام ماجرای این فیلم است. کمتر کارگردانی را سراغ دارم که این‌گونه بتواند با ظرافت و سادگی تمام، دست به چنین کار بزرگی بزند و با نوع روایت داستان از همچین فیلمنامهٔ ساده‌ای چنین شاهکاری خلق کند.

هیرایاما در حال مطالعه کتاب در زیر نور چراغ مطالعه
هیرایاما در حال مطالعه کتاب در زیر نور چراغ مطالعه

 

همان همیشگی ولی شاداب و سرحال

داستان فیلم هر روز صبح با بیدار شدن هیرایاما از خواب تکرار می‌شود. اصلاح صورت، آب دادن به گلدان‌ها، پوشیدن لباس فرم، خریدن قهوه، گوش دادن به موزیک در مسیر رسیدن به محل کار و... . علی‌القاعده این سناریوی تکراری هر روزه باید برای بیننده خسته‌کننده باشد ولی در این فیلم هرگز چنین اتفاقی نمی‌افتد. چون هیرایاما به‌عنوان قهرمان داستان از این زندگی تکراری خسته نمی‌شود و کارگردان به‌قدری توانسته حس همزادپنداری و سمپات مخاطب را با این کاراکتر درگیر کند که او هم همانند هیرایاما از این زندگی تکراری لذت می‌برد. فرم اثر آنقدر دقیق و درست شکل گرفته که هیچ‌گونه تکنیک کارگردانی در فیلم دیده نمی‌شود، این بدان معنی نیست که فیلم خالی از تکنیک است بلکه چون حس مخاطب در تمام طول فیلم درگیر است عملاً بیننده فرصت نمی‌کند که به تکنیک توجه کند و کارگردان هم سعی نمی‌کند با این روش مهارت خود را به رخ بکشد و بی‌جهت ذهن مخاطب را منحرف کند. 

خانه هیرایاما که بخشی از آن را کتابخانه فرا گرفته است
خانه هیرایاما که بخشی از آن را کتابخانه فرا گرفته است

 

هنوز می‌شود عاشق انسان‌ها بود و به آنها محبت ورزید

در روزهای بعد شاهد آمدن کاراکتر جدیدی به داستان هستیم. تاکاشی (با بازی توکیو ایموتو) همکار و زیردست هیرایاما که جوانی سربه‌هواست به او در شستن توالت کمک می‌کند. تاکاشی پارتنری دارد که برای وقت گذراندن با او به پول و ماشین نیاز دارد. هیرایاما در برخورد با زیردست خود نیز مانند برخوردش با سایر مردم شرافت انسانی دارد. او ماشین خود را در اختیار تاکاشی می‌گذارد و زمانی که تاکاشی به هیرایاما درخواست می‌دهد که کاست‌های موسیقی‌اش را برای بدست آوردن پول و کمک کردن به او بفروشد، هیرایاما مانع این کار او می‌شود ولی به تاکاشی پول قرض می‌دهد. کارگردان در این سکانس با یک حرکت فرمیک ارزش موسیقی را از طریق قهرمان داستانش برای مخاطب عیان می‌کند. هیرایاما موسیقی را به پول نمی‌فروشد ولی تاکاشی را هم ناامید نمی‌کند. این موضوع در این سکانس به‌ زیبایی تمام به چشم می‌خورد. 

هیرایاما ماشین خود را در اختیار همکارش گذاشته تا با پارتنرش وقت بگذراند
هیرایاما ماشین خود را در اختیار همکارش گذاشته تا با پارتنرش وقت بگذراند

نگاه هیرایاما به زندگی کوچک خود به‌قدری زیبا و انسانی است که به همه احترام می‌گذارد و از این احترام با آن لبخند زیبایی که بر لبانش نقش می‌بندد لذت می‌برد. برای او گل‌ها، درختان، همکار، همشهریان و حتی توریست‌ها فرقی نمی‌کند. او به زنی رنگین‌پوست که طرز استفاده از سرویس بهداشتی در توکیو را بلد نیست هم با حوصله و مهربانی تمام آموزش می‌دهد. خواهرزاده‌اش (با بازی آریسا ناکانو) که از خانه قهر کرده و به او پناه آورده است را با آغوش باز می‌پذیرد. جای خواب خود را به او می‌دهد. او را با خود به سرکار می‌برد و به‌قدری روی او تأثیر می‌گذارد که با وجود زندگی متمولانه‌ای که دارد به دایی خود در آماده‌سازی وسایل شست‌وشو کمک می‌کند. وقتی کتابخانه هیرایاما را می‌بیند مثل او به کتاب‌خوانی علاقه‌مند می‌شود و عکاسی از طبیعت نیز توجه او را جلب می‌کند. وقتی کارگردان همچین قهرمانی می‌سازد که نه‌تنها خودش انسان است بلکه انسانیتش دیگران را هم تحت تأثیر قرار می‌دهد مشخصاً ناخودآگاه مخاطب نیز درگیر انسانیت او شده و حس عمیق انسانی را در او بیدار می‌کند.

هیرایاما اجازه نمی‌دهد خواهرزاده‌اش بیش از چند شب بیرون از خانه بماند و به خواهرش اطلاع می‌دهد که دخترش پیش اوست. هیرایاما کاملاً بلد است که چگونه در حق دیگران لطف کند و هرگز ایثار بی‌مورد از او نمی‌بینیم. در مواجههٔ او با خواهرش متوجه می‌شویم که پدرشان در خانهٔ سالمندان به‌سر می‌برد و ظاهراً هیرایاما از این موضوع بی‌اطلاع است. بنابراین او نیز دارای ضعف و ایراد است و انسان کاملی نیست. کارگردان از قهرمان داستانش یک موجود فراانسانی که هیچ‌گونه نقطه‌ضعفی ندارد، نمی‌سازد و فیلم را تبدیل به یک اثر توهمی نمی‌کند که این نیز از نکات قابل توجه و مثبت این فیلم است.

هیرایاما عاشق صاحب رستورانی است که معمولاً آنجا غذا می‌خورد (البته این عشق تا سکانس‌های پایانی فیلم مشخص نمی‌شود). وقتی معشوقه خود را در آغوش فرد دیگری می‌بیند مثل هر انسان سالم و معمولی دیگری ناراحت شده و سراغ سیگار و مشروب می‌رود. از سرفه شدیدی که بعد از زدن اولین پک به سیگار سراغش می‌آید مشخص است که مدت‌ها لب به سیگار نزده. هیرایاما وقتی با مردی که او را در آغوش معشوقه‌اش دیده بود مواجه می‌شود و داستان زندگی او که در آستانه مرگ می‌باشد را می‌شنود، نه تنها او را پس نزده بلکه به او نیز عشق و محبت خود را نثار می‌کند. ویم وندرز به‌شدت انسان است که می‌تواند همچین انسانی خلق کند.

هیرایاما و خواهرزاده‌اش در حال دوچرخه‌سواری
هیرایاما و خواهرزاده‌اش در حال دوچرخه‌سواری

فیلم «روزهای خوب» در دفاع از شرافت انسانی ساخته شده. کارگردانیِ فوق‌العاده ویم وندرز باعث می‌شود در همان پانزده دقیقهٔ ابتدایی شخصیت قهرمان داستان بدون دیالوگ و تنها با تصویر شکل بگیرد. شخصیت هیرایاما که به شغل توالت‌شویی مشغول است را با چند جمله می‌توان توصیف کرد؛ عاشق طبیعت است، کتاب می‌خواند، هر روز موسیقی گوش می‌دهد، برای نظافت خود وقت می‌گذارد و در ارتباطش با دیگران که چه همشهریانش باشند، چه همکارانش، چه اعضای خانواده‌اش، چه توریست‌ها و چه رقیب عشقی، تنها یک واژه برای او معنا پیدا می‌کند؛ «انسانیت». این فرم انسانی اثر به‌قدری باعث ایجاد حس خوب می‌شود که نمونه‌اش را تنها در آثار کلاسیک می‌توان پیدا کرد و عملاً هیچ‌گونه تکنیک کارگردانی نمی‌تواند ذهن مخاطب را منحرف کرده و این حس را از بین ببرد.

comment
bookmark
|

نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.

من فیلم رو واقعا دوست داشتم و نقد زیبای شما هم مفهوم انسانی فیلم را برجسته میکرد.

belard
مهسا بلارد

2 هفته پیش

comment more-options

عالی بود