در جستجوی خوشبختی
این در غریزه ما نهفته است که تا همیشه و همیشه به دنبال خوشبختی بگردیم.
به درستی که شادی و خوشبختی را تعریف کردن کار سادهای نیست. وقتی احساس خوشبختی میکنید بهتر میتوانید آن را تعریف کنید. وقتی احساس رضایت خاطر دارید، وقتی انبوهی از احساسات مثبت وجودتان را انباشته کرده، وقتی شاد هستید یا احساس غرور میکنید، گمانم در این مواقع احساس خوشبختی میکنید. شاید هم وقتی در زندگی معنایی را یافتهاید و آن را دنبال میکنید خوشبخت هستید. وقتی آرامش ذهنی دارید احساس خوشبختی میکنید.

آیا خوشبختی یک احساس واحد است یا برای هر کسی معنایی دارد؟ البته عوامل فرهنگی و اجتماعی در تعریف ما از خوشبختی تاثیرگذارند. شاید کسی باشد که وقتی احساس آرامش و امنیت دارد خوشبخت است و شاید فرد دیگری وقتی میتواند به نزدیکانش کمک کند و برای دیگران مفید باشد احساس خوشبختی میکند.
آیا احساس لذت همان خوشبختی است؟ آیا اگر لذت ببرید خوشبخت هستید؟ یا شاید بتوان گفت خوشبختی رسیدن به یک ذهن آرام و صلح درونی است.
شاید خوشبختی صادق بودن با خویشتن است این که واقعاً بدانید از زندگی چه میخواهید اما خوب این یک واقعیت است که به لحاظ شرایط اجتماعی و اقتصادی همیشه شاید نتوانید آنچه را در ذهن دارید به واقعیت تبدیل کنید. البته پیروان تفکر مثبت معتقدند هر آنچه را که از درون طلب میکنید میتوانید به دست آورید. میبینید که تعاریف گوناگون شد. ولی البته جستجوی خوشبختی تا ابد تا همیشه و همیشه در غریزهی ما نهفته است و ادامه دارد. البته ما راه حلهای ساده و گذرایی برای یافتن احساس خوشبختی داریم اما این راه حلها کوتاه مدت هستند و زود تاریخ مصرف شان میگذرد. خریدن یک ماشین جدید نه این را نمیگویم که خیلی خیلی گران قیمت است. یک رویاست. خریدن یک پالتوی نو یا یک عینک آفتابی مدل جدید یا حتی یک عینک شب میتواند به شما احساس شادی و خوشبختی بدهد؟ اصلاً شادی و خوشبختی چه فرقی باهم دارند؟ شادی همان خوشبختی است؟ به هر حال با خریدن یک پالتوی جدید تا مدت کوتاهی احساس شادی میکنید اما بعد تمام میشود و شما پولی برای خریدن پالتوی بعدی ندارید، اصلاً احتیاجی به خریدنش هست؟ پس احساس شادی یک احساس زودگذر است؟
کمی احساسش میکنیم و زود میگذرد. ولی آنچه باعث شادی شما میشود ممکن است باعث شادی خواهر شما نشود.
البته شاید هنوز محققان تعریف دقیق از شادی ندارند.
شما ناگهان وقتی یک ارزیابی از تمام جنبههای زندگیتان میکنید ممکن است احساس شادی کنید.
شما با به یاد آوردن تجربیات عاطفی گذشته میتوانید احساس شادی کنید.
شادی میتواند واکنشی در برابر مجموعهای از وقایع باشد.
به هر حال اگر چه شادی هم احساس پایدار و ماندگاری نیست اما از لذت ماندگارتر است.
لذت احساسی درونی و عمیق است مثل احساسی که با خوردن یک غذای خوب و یا ماساژ گرفتن به انسان دست میدهد. لذت میتواند باعث ایجاد شادی بشود و شادی میتواند باعث شود که احساس لذت عمیق تر شود.
شما میتوانید شادی را احساس کنید بدون این که درگیر حس لذت شوید مثل وقتی که حس میکنید برای زندگیتان معنایی پیدا کردهاید، به دنبال یک هدف هستید یا معنی زندگی را برای خودتان دریافتهاید یا بهتر است بگویم زندگی را برای خودتان معنی کردهاید.
یا گاهی احساس لذت میکنید اما با حس گناه همراه است و شادی کمی در آن هست یا نیست.

خوشبختی و درک معنی از زندگی گاهی دور از هم به نظر میرسند اما خوشبختی به لذت و شادی نزدیکتر است.
شاید بتوان گفت یک روباه به دنبال خوشبختی است اما به دنبال معنی در زندگی نیست.
یافتن معنی در زندگی تنها خاص انسان است. اما آیا شادی کودکی را هنگام دیدن دانههای برف دیدهاید؟ چرا در بزرگسالی بارش دانههای برف آن همه شما را شاد نمیکند؟ اگر چه شادی حسی زودگذر است اما معنی داشتن در زندگی و خوشبختی ناشی از آن حسی نیست که زودگذر باشد بلکه پایدار و ماندنی است. احساس بزرگی است که به وجود شما وسعت میبخشد. به نظر میرسد داشتن معنی و هدف در زندگی باعث خوشبختی است. همین طور به نظر میرسد وقتی بی پول هستید میزان شادی شما کاهش مییابد و این آیا ربطی به معنی زندگی دارد؟
وقتی هدیهی خوبی دریافت میکنید احساس شادی و خوشبختی دارید اما وقتی بخشندگی به خرج میدهید، به کسی هدیهای میدهید یا اشتباه کسی را میبخشید احساس خوشبختی با معنی به شما دست میدهد.
و حالا وقت یادآوری آن جملهی قدیمی است که پول خوشبختی نمیآورد. به نظرم با احتیاط بیشتری باید درباره این جمله فکر کنیم. بدون شک اگر نیازهای اولیهی زندگی مثل خوراک و پوشاک برآورده نشود احساس شادی به سختی حاصل میشود. اما انسان خصلتی دارد به نام عادت. برای آن که همیشه در ثروت غوطه ور بوده این ثروت شاید معنی خود را از دست داده باشد چه بسیار ثروتمندانی که خودکشی میکنند یا گرفتار اعتیاد میشوند . شاید به این دلیل که دیگر هدف و معنایی برای جستجو کردن ندارند. البته فقرا هم گرفتار خودکشی و اعتیاد میشوند . چه بسیار افراد مرفه و ثروتمند که به دلیل تنهایی یا افسردگی روانه مطب روانپزشکان میشوند. اصلاً مثلی هست که میگوید افسردگی بیماری پولدارهاست. شاید شما هم هنگام عبور از کنار پارکها جوانانی را دیده باشید که باشادی مشغول باغبانی هستند و با یک موبایل کوچک در دستشان احساس شادی میکنند.
کسانی که شغلشان را دوست دارند و با علاقه کارشان را انجام میدهند احساس خوبی دارند که میتوان آن را خوشبختی نامید. کسی که هرگز دست از تلاش برنمیدارد به خوشبختی نزدیکتر است تا کسی که همیشه مشغول گلایه و اظهار نارضایتی است.
شاید این موضوع مهم را فراموش کردهاید که وقتی در سلامتی کامل به سر میبرید گاهی بی اختیار شاد هستید، اصلاً شاید شادی در نتیجه احساس سلامتی کامل باشد. فقط یک لحظه تصور کنید اگر بینیتان گرفته باشد و نتوانید راحت نفس بکشید یا دردی در نوک انگشت پا اجازه ندهد به راحتی راه بروید، در چنین وضعی اول به فکر به دست آوردن سلامتیتان هستید.
همین طور از ریش سفیدان فامیل و حکما زیاد شنیدهایم که زیاده خواهی شادی را از بین میبرد و اگر قناعت پیشه کنیم میتوانیم با یک لباس تمیز و تازه که مارک دار هم نباشد شاد باشیم. میتوانیم با خوردن یک بستنی و قدم زدن زیر درختان شاد باشیم و احساس خوشبختی کنیم . منظورم از قناعت پیشه کردن به معنای خود را فریفتن و یا بلند پروازی را کشتن نیست بلکه منظورم شاد بودن با تمام داشتههای خود است. قدر چیزهایی را که داریم بدانیم. بدن سالم، مادر و پدر و دیدن طلوع زیبای آفتاب.
خوشبختی نسبی است و هرکس آن رابرای خود تعریف میکند، یک نفر دلش میخواهد برای زندگی معنی داشته باشد یا هدفی را دنبال کند، دیگری چون میتواند با سلامتی کامل از خواب برخیزد با خوشحالی به روز جدید لبخند میزند، دیگری اصلاً همین که میبیند یک روز دیگر فرصت دارد زندگی کند احساس خوشبختی میکند، آن یکی وقتی بالاخره پس اندازش تکمیل میشود و میتواند ماشینش را نو کند احساس خوشبختی میکند، دیگری با دیدن لبخند مادرش احساس خوشبختی میکند، وشاید خوشبخت کسی است که بداند چه میخواهد و قدر داشتههای خود را بداند، در حسرت داشتههای دیگران نباشد و به آنچه در دست دارد چشم بدوزد.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.