نگاهی به مفهومِ «تعلیقِ ناباوری»
چگونه سینما و تلویزیون رد پای خود را در ذهن ما بر جا میگذارند؟
داستان از جایی آغاز میشود که ما، به عنوان بیننده، در مقابل پردهی سینما و صفحهی تلویزیون قرار میگیریم. در این لحظه است که جهان روزمره و شخصیمان را، به طور موقت، پشت در جا میگذاریم و وارد جهانی میشویم که به ما عرضه شده است. در این لحظهی گذار، رخدادی مهم به وقوع میپیوندد. ما، در این عبور، قوانین و قواعد و ساختارها و منطق دنیای خود را به تعلیق در میآوریم و قواعد و منطقِ این جهانِ جدید را میپذیریم. به عبارتِ دیگر، قدرتِ انتقادی و ناباوریِ خود را کاهش میدهیم و طوری با پرده و صفحهی روبرویمان مواجه میشویم که گویی آن را باور داریم. ما، در مواجهه با سینما، به طورِ موقت، باور میکنیم که فردی با گزشِ نیشِ یک عنکبوت تبدیل به ابرقهرمانی میشود که قرار است بشریت و تمدن را از شر یک ضدقهرمان نجات دهد؛ ما باور میکنیم لباسی مخصوص وجود دارد که شخصیتِ داستان را قادر به پرواز میکند یا انگشتریِ خاصی این توانایی را دارد که صاحب خود را نامرئی سازد. ما، در اینجا، به نحوی خودخواسته، «فراموش میکنیم» که چنین اتفاقاتی هیچگاه در جهان واقعی رخ نمیدهند. اما آیا این فراموشی تنها به روایتهای علمی و تخیلی اختصاص دارد؟
به نظر میرسد پاسخ این پرسش منفی باشد. بیننده، در مواجهه با یک سریال اجتماعی یا عاطفی نیز، مجبور است چیزهایی را فراموش کند. بیننده باید فراموش کند زنی که در یک سریال تلویزیونی تنها در مقام یک عروسک به تصویر کشیده شده واقعی نیست و مردِ کلیشهایِ سریال نیز، با آن مردانگیِ قراردادی و تحمیلیاش، در هیچ جای جهان یافت نمیشود. یا باید فراموش کند که، بر خلاف تصویری که پردهی سینما ارائه میکند، نه شروع دلبستگیهای عاطفی همیشه در یک بعد از ظهرِ آفتابیِ بهاری اتفاق میافتد و نه پایان آنها همیشه با قطرههای باران در یک شب پاییزی به وقوع میپیوندد. مثالهایی از این دست را میتواند هنوز ادامه داد، اما در اینجا به ذکر همین نکته اکتفا میکنیم که حتی در روایتهای اجتماعی، خانوادگی، غیرجدی و طنز نیز، جهان، آنگونه که هست روایت نمیشود و منطقی غیرمعمول بر داستان حاکم است.
مسئلهای که تا به اینجا به آن اشاره شد مفهومی است که در دانشِ نقد ادبی از آن با عنوانِ «تعلیقِ (خودخواستهی) ناباوری» یاد میشود. این اصطلاح، برای نخستین بار، توسط ساموئل تیلور کلریج به کار رفت و از آن زمان مورد توجه اهالی حوزهی نقد و زیباییشناسی قرار گرفت. تعلیق ناباوری به این مسئله اشاره دارد که مخاطب، در مواجهه با یک اثر (رمان، شعر، تئاتر، سینما، یا هر صورتِ دیگری از اثر هنری) قدرتِ ناباوریِ ذهنِ خود را متوقف میکند و به تعلیق درمیآورد و به گونهای رفتار میکند که «گویی» در مقابلِ یک روایت و داستانِ واقعی قرار داد. مخاطب، در این سطح، تخیلی بودنِ جهانِ روایت را به فراموشی میسپارد و قواعد و ساختارهای آن را میپذیرد تا بتواند با داستان همدلی کند و با رخدادهای آن به پیش برود و به عبارت دیگر، بتواند در جهانِ داستان زیست کند.
البته به مفهومِ تعلیق ناباوری میتوان از دید مولف و راوی، یعنی همان کسی که داستان خیالی را تولید میکند نیز نگریست. از این منظر، نویسنده و کارگردانِ اثر هم، به نوبهی خود، سعی دارند جهانشان را طوری بسازند و پیش ببرند که مخاطب را هر چه بیشتر از زندگی روزمرهی خویش جدا کرده و در جهان داستان غرق سازد. در این سطح، کارگردانْ زمانی خرسند خواهد بود که بینندهی خود را دو ساعتِ تمام بر روی صندلی بنشاند و جهانی برای او بسازد که جهان واقعی و روزمرهی او را به تعلیق درآورد. اما اگر بخواهیم به مفهوم تعلیقِ ناباوری با دیدی انتقادی و آسیبشناسانه نگاه کنیم، به چه نکاتی میتوان توجه کرد؟
سویهی تاریکِ تعلیقْ زمانی خود را آشکار میکند که متوجه شویم این تعلیق نه کاملاً ارادی و موردی انجام میگیرد و نه کاملاً آگاهانه. به نظر نویسندهی این سطور، سادهانگارانه خواهد بود که فکر کنیم ما، در شروعِ مواجهه با فیلم و سریال، به طور ارادی و آگاهانه، تک تکِ مواردی که نیاز به تعلیق دارند را انتخاب میکنیم، سپس دیدگاه شکاکانه و انتقادیِ خود را نسبت به این موارد کاهش میدهیم، و هر زمان هم که لازم بود میتوانیم به دیدِ انتقادی خویش بازگردیم. تعلیق، در عمل، اینگونه اتفاق نمیافتد. در مواجههی واقعی با اثر، قدرتِ نقادیِ من، نه به طور موردی و انتخابی، که در تمامیتِ خود کاهش مییابد. من، آرام آرام، بخش انتقادگرِ ذهن خود را به تعلیق درمیآورم و این تعلیق، اگر هم در ابتدا خودخواسته و ارادی بود، در ادامه از نظارتِ من خارج میشود، در نتیجه، من در جهان روایت غرق میشوم. از این دید، به نظر میرسد به ازای هر تعلیقِ آگاهانه، چندین تعلیقِ ناخودآگاه و ناخواسته نیز به جریان میافتند. نتیجهی این فرآیند آنست که من، اگر نه همیشه، دست کم در بسیاری از موارد، ذهنیتِ انتقادی و کنشگریِ فعالانهی خود را کاهش داده و منفعل میشوم، و همزمان، فاعلیتِ این مواجهه را جهانِ روایت بر عهده میگیرد. به بیان ساده، منِ بیننده، یا دست از بازی میکشم و تنها به تماشای آن مینشینم، و یا در زمینی بازی میکنم که جهانِ روایت است که مختصات آن را برای من تعیین کرده.
این انفعال، در شکلِ یک «گذرگاه»، باعث میشود که ذهن من در دسترسِ جهانِ روایت قرار بگیرد و راوی، از طریقِ این گذرگاه، بتواند ردپای خود را در ذهنیت و جهانبینیِ من بر جا بگذارد. و نکتهی حائز اهمیت این که، در جهانِ تصویر (سینما، تلویزیون و …)، رسانهْ قدرتِ تاثیرگذاریِ هر چه بیشتری بر این گذرگاه دارد. یک رمان یا یک شعر، تنها با عناصرِ زبانی است که میتواند در این گذرگاه حضور یابد، اما رسانهای تصویری، مانند سینما، نه تنها با عناصرِ زبانی (فیلمنامه، مکالمهی شخصیتها و …)، که با ابزارهای تصویری (رنگ، حرکت، جلوههای ویژه، زاویهی دوربین و …) و همچنین با عناصر صوتی و موسیقایی نیز به این گذرگاه دسترسی دارد. اینجا، دقیقاً همان نقطهایست که ذهنِ منِ بیننده را در موضع انفعالی و اثرپذیر قرار خواهد داد. در اینجا، حرف بر سر این نیست که در پس هر روایتی و پشت هر فیلم و سریالی یک راوی و نویسندهی شرور نشسته که در تلاش است تا بیننده را مورد شستوشوی مغزی قرار دهد، بلکه سخن آن است که نقطهای چنین حساس، این قابلیت بالقوه را دارد که توسط دیگران مورد بهرهبرداری و سوءاستفاده قرار گیرد و همین قابلیت نیز کافی خواهد بود تا من، توجه و نظارت بیشتری به این گذرگاه داشته باشم.
و اما سخن آخر.
در نهایت و پس از تمام این مباحث، چیزی که الزامی به نظر میرسد این است که مخاطب، در جهان بازنمایانه و تصویرزدهی معاصر، اگر نمیخواهد در ایدئولوژیهای موجود حل شود و مدام درگیر بازیهایی باشد که زمین آن را دیگران تعیین کردهاند، باید، و باید، و باید در رابطهی خود با این تصاویر و بازنماییها بازنگری دقیقی داشته باشد. این نظارت دقیق و سختگیرانه بر ورودیهای ذهن، در عصری که روان و توجهِ هر یک از ما منبع درآمدی است برای رسانههای مختلف، اهمیتی خارقالعاده خواهد یافت. از این منظر، باید توجه داشت که مواجهه با هر روایتی، چه رمان، چه شعر، چه تئاتر، چه سینما و تلویزیون، و حتی آن داستانی که همسایه در عرض چند ثانیه همراهی در آسانسور برایم تعریف میکند، همه و همه رد پای خود را در ذهن و جهان من باقی خواهند گذاشت؛ ردپاهایی که، به مرور زمان، افکار و رفتار من را تغییر خواهند داد و از همین روی، باید مورد شدیدترین نظارتها قرار گیرند.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.