جاودانگی
پرسشی بیپایان در جهانی بیکران
در یکی از دیدارهایمان در کافه کتاب، که من و دوستانم (یکی دبیر ریاضی- فیزیک و دیگری پژوهشگر فلسفه) دور هم جمع شده بودیم، بحث جالبی درباره جاودانگی پیش آمد. دوست پژوهشگرم به مصاحبه راجر پنروز (برنده نوبل فیزیک ۲۰۲۰) اشاره کرد و گفت: پنروز در این مصاحبه معتقد بود جهان هدفی دارد و وجود آن تصادفی نیست. او این دیدگاه را به بحث «هدف جهان» در فلسفه مرتبط دانست و استدلال کرد که فیزیک جدید نیز به نوعی به تایید مفهوم جاودانگی میپردازد. اما دیگر دوستم که به مباحث فیزیک علاقه زیادی داشت، پس از شنیدن این حرف، با تأمل پاسخ داد: موضوع به این سادگی قابل تفسیر نیست. صرف اینکه جهان از قوانین ریاضی دقیقی پیروی میکند، به هیچ وجه به معنای تأیید جاودانگی به شکل متافیزیکی آن نمیباشد. از طرفی، تاکنون هیچ مکانیسم فیزیکی برای بقای آگاهی پس از مرگ کشف نشده است.
پس از شنیدن نظر پنروز، این مفهوم به دغدغهای در ذهنم تبدیل شد. گرچه از سالها پیش به موضوع جاودانگی فکر میکردم، اما حالا عمیقتر مرا به تفکر واداشت. جاودانگی، به معنای تداوم وجود، اینکه انسان محو نخواهد شد و در این جهان بیکران و هدفمند، هستی پیوسته خواهد داشت، بحثی جذاب و درعینحال پیچیده است. حتی اگر ندانیم این تداوم چگونه خواهد بود یا قطعیتی درباره شکل ادامه حیات وجود نداشته باشد، پرسش و پاسخ درباره آن همچنان چالشبرانگیز است.
مدتی به مطالعه مفهوم جاودانگی در ادیان پرداختم. در بودیسم، جاودانگی با چرخه تناسخ پیوند خورده است، جایی که روح انسان بارها و بارها در قالبهای جدید متولد میشود تا سرانجام به روشنی برسد. عرفان اسلامی معتقد است با مرگ، صورت دنیوی انسان محو میشود، اما جوهر وجودش (روح) که گوهری الهی هست، جاودان باقی میماند. تائوئیسم مرگ را نه پایان، بلکه تحولی در انرژی حیات میداند. بر اساس این دیدگاه، روح انسان با مرگ از قالب جسمانی آزاد میشود و به جریان کیهانی طبیعت میپیوندد و مسیحیت به رستاخیز باور دارد که انسان پس از مرگ به زندگی بیپایانی وارد میشود. دیدگاههای دینی نشان میدهند که جاودانگی در این نظامهای فکری، به شکلهای گوناگون تداوم وجود، تفسیر شده است.
اما در دنیای علم، پرسش از جاودانگی، صورتی متفاوت به خود میگیرد. قبل از بررسی دیدگاههای دانشمندان، برایم جالب بود که بدانم فیزیکدانان معاصر چگونه به این مسئله مینگرند. به همین دلیل، سراغ پروفسور فرانتس وزلی، فیزیکدان دانشگاه وین رفتم. او همچنین مدیریت آرشیو و حقوق کتاب را در موسسه ویکتور فرانکل بر عهده داشت. پیشتر درباره «معنای زندگی» با او مکاتبه کرده بودم و اینبار در ایمیلی دیگر، نظر او را درباره تفسیر راجر پنروز از جهان پرسیدم. پاسخش ترکیبی از صداقت و فروتنی بود: با تاکید بر اینکه تخصصش فلسفه نیست، اشاره کرد که برداشت پنروز از «جهان هدفمند» لزوماً به معنای تایید باورهای الهیاتی نیست. با این حال، برای بررسی عمیقتر، مطالعه آثار اندیشمندانی را پیشنهاد داد که در مرزهای مشترک علم و فلسفه کاوش میکنند. پس از مکاتبه با چند استاد، پروفسور دیوید ویلکینسون (اختر فیزیکدان دانشگاه دورهام) پاسخ داد که علم و الهیات میتوانند در گفتوگویی سازنده مشارکت کنند. در مقالهاش با عنوان «الهیات و کیهانشناسی»، استدلال میکند که یافتههای علمی مانند مهبانگ (Big Bang) یا انبساط جهان (cosmic expansion) نهتنها با مفاهیم مسیحی مانند آفرینش (Creation) و آفرینش نو (New Creation) در تضاد نیستند، بلکه فرصتی برای بازاندیشی الهیاتی فراهم میکنند. در بخش پایانی مقاله اشاره دارد که امید مسیحی به آفرینش نو بر اساس رستاخیز عیسی، جاودانگی را نه در قالب تداوم مادی جهان کنونی، بلکه در پرتو دگرگونی الهی و ظهور جهانی متعالی میداند.

گاه مطالبی میشنوم یا میخوانم که دانشمندی سرشناس را خداباور معرفی میکنند و از سخنانش برای تبلیغ جاودانگی بهره میبرند. در مقابل، نقلقولهایی از دانشمندان خداناباوری میبینم که طرفداران آتئیست آنها را شاهد میگیرند. حقیقت این است که حتی میان بزرگان علوم تجربی (برای مثال فیزیک) نیز اتفاقنظری وجود ندارد. در میان فیزیکدانان برجسته و برندگان جایزه نوبل، میتوان چند گروه را تشخیص داد؛
گروهی مانند مکس پلانک، آرتور کامپتون و ویلیام فیلیپس که با مشاهده نظم حیرتانگیز، زیبایی ریاضیاتی و دقتی که امکان حیات را فراهم کرده است، به وجود یک طرح هوشمندانه و هدفمند در ساختار جهان باور دارند.

گروهی مانند استیون واینبرگ و پیتر هیگز که معتقدند قوانین طبیعت بهخودیخود کامل و خودبسنده هستند و هرچه بیشتر جهان را میشناسیم، کمتر نیاز به تبیینهایی فراتر از خود طبیعت احساس میکنیم و گروهی که ترجیح میدهند در این بحث، موضعی غیرقطعی اتخاذ کنند.

اما شاید بتوان نقطه مشترکی میان همه این دیدگاهها یافت. اغلب معترفند که قوانین فیزیک و ریاضیات، خواه نشاندهنده ذهن یک خالق هوشمند باشند، خواه برآمده از قوانین خودبسنده طبیعت یا حتی نیرویی ناشناخته، حاکی از این هستند که واقعیت بسیار شگفتانگیزتر از درک کنونی ما از جهان میباشد. به گمانم، شایسته است که برای مطالعه درباره جاودانگی و یافتن پاسخ این پرسش همیشگی بشر، با ذهنی باز به بررسی آرای اندیشمندان در رشتههای گوناگون پرداخت. اما نباید چنان در این جستجو غرق شد که به سردرگمی بینجامد. شاید بتوان اینگونه جمعبندی کرد که هر فردی میتواند با تجربه زیست منحصر به فردش، در نهایت به درون خود بنگرد و پاسخ را در وجود خویش جستجو کند.

نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.