VM

دهکده اندیشه‌ها
تعامل اندیشه‌ها، راهی مطمئن برای تغییر

mahdiyehsoltani

@mahdiyehsoltani

من یک تسهیلگرم، از آن نوع که راه سخت رفته اند تا به معجزه تسهیلگری پی ببرند. قبلا دکتری اکولوژی گرفته ام و دور دوم تحصیلاتم به ارشد علوم اجتماعی با گرایش . . .

comment
bookmark
more-options
comment
bookmark
more-options

این دهه شصتی‌های جذاب

پنجره فرصت جمعیتی، فرصتی رو به اتمام

کلاس‌های جمعیت شنا‌‌سی دکتر صادقی [۱] یکی از معدود کلاس‌هایی بود که هیچ‌وقت از بودن در آن احساس بدی نداشتم. استاد داشت در مورد مفهومی به نام «پنجرهٔ فرصت جمعیتی» صحبت می‌کرد و گفت: «ما الان دقیقاً وسط همین پنجره قرار داریم، به نظر‌تون چرا کشور ما با وجود این همه مشکلات اقتصادی مثل تورم، نبود بازار آزاد، کاهش ارزش پول و...، هنوز نرخ رشد ناخالصش صفر یا منفی نیست؟».

پاسخ به این سؤال نیاز به شناخت نقش نسل‌های مختلف در بازار کار ایران دارد اما در یک عبارت اگر خلاصه شود می توان گفت: وجود نسل دهه شصتی‌ها.

 

می‌خواهم کمی موضوع را باز کنم، باید بگویم وقتی یک نسل از افراد یک جامعه، که اتفاقاً تعدادشان خیلی بیشتر از تعداد نفرات نسل‌های قبل و بعدشان است، همه‌شان یا تحصیل کرده هستند یا مهارت شغلی خاصی دارند، وارد بازار کار می‌شوند، یک تغییر و جهش شدید در اقتصاد آن کشور ایجاد می‌کنند. مثلاً کشورهایی مثل سنگاپور - که به آنها ببرهای اقتصاد آسیا هم می‌گویند - دقیقاً با استفاده از وجود چنین نسلی پیشرفت کردند.

حرف آن روز دکتر صادقی مثل یک زنگولهٔ کوچک پشت مغزم آویزان مانده بود و گاهی یک دینگ ضعیف می‌کرد. آرتا را خواباندم، روی مبل دراز کشیده بودم و توی اینستاگرام می‌چرخیدم. پست‌هایی که امشب برایم می‌آمدند کمی متفاوت بودند گویا هوش مصنوعی صدای دینگ‌دینگ ضعیف مغز من را خوب شنیده بود. صفحهٔ اکسپلورم پر بود از تبلیغ و فروش کالاهایی از کارگاه‌های کوچک داخلی.

حساس شدم، شروع کردم به پیگیری و مطالعه این کارگاه‌ها. جالب بود که تولیدات خیلی از آنها فروش بالایی داشت و بعضی از آنها چندین سال از شروع به کارشان می‌گذشت. گرچه دقیقاً تاریخ تولد مؤسس هر کارگاه نوشته نشده بود اما برای تولید محتوا، اغلب همهٔ اعضای کارگاه حضور داشتند و می‌شد با کمی تقریب حدس زد که دهه شصتی هستند.

ساعت کمی از ۳ گذشته بود، مغزم درد می‌کرد، چطور تا الان به این موضوع مهم و بزرگ نپرداخته بودم؟ فردا روز پرفکری خواهم داشت.

در روزهای بعدی بیشتر این کارگاه‌ها را بررسی کردم، با برخی از آنها صحبت کردم و نقاط مشترک جالبی بین آنها پیدا کردم. اغلب کارگاه‌هایی که مدت زیادی دوام آورده بودند، چنین ویژگی‌هایی دارند:

  • کارگاه‌ها در فضایی کمتر از ۱۰۰ مترمربع و تعداد کارگر کمتر از ۵ نفر راه‌اندازی شده‌اند.
  • تولیدات آنها اغلب از مواد اولیهٔ تولید داخل کشور ساخته می‌شوند، مانند چوب یا مواد پتروشیمی.
  • اغلب تولیدات موفق، وسایل مصرفی کوچک و ارزان قیمت هستند، مانند وسایل آشپزخانه.
  • سرمایه اولیه برای خرید دستگاه‌های تولیدی آنها کم است، مانند دستگاه‌های اسکاچ بافی.
  • تولیدات آنها هنری و خلاق هستند، مانند چاپ روی پارچه، یا هنرهای سنتی.
  • کارگاه‌ها خانوادگی اداره می‌شوند، بخصوص کارگاه‌های زن و شوهری.
  • کارگاه‌هایی برای افزایش ارزش تولیدات کشاورزی مثل کارگاه‌های بسته‌بندی آجیل و...

می‌توانم چندین ویژگی دیگر هم به این لیست اضافه کنم اما هدفم از این نوشتار آموزش تأسیس یک کارگاه موفق نیست، فقط می‌خواهم یک چراغ کوچک پس مغزتان آویزان شود که در زمان اینستاگرام گردی به این کارگاه‌ها توجه بیشتری داشته باشید.

گروه دیگری از خدمات و تولیدات هم در اینستاگرام توجه من را جلب کرد؛ خروجی‌های شرکت‌های کوچک و دانش بنیان. شرکت‌های دانش بنیان، شرکت‌هایی هستند که یک ایدهٔ ساده اما علمی دارند که بوسیلهٔ آن می‌توان یک محصول یا خدمات را باارزش‌تر کرد، مثل تولید انواع کرم‌های گیاهی یا ارائهٔ آموزش‌های خلاق.

برای اطمینان از اهمیت شرکت‌های دانش‌بنیان در چند هفته بعد در نمایشگاه‌های مختلف کشوری مثل نمایشگاه گیاهان دارویی، گردشگری، اسباب‌بازی، لوازم‌التحریر، صنایع بسته‌بندی، ادوات کشاورزی و... شرکت کردم. حدسم درست بود، کشور ما پر است از شرکت‌های دانش‌بنیان با ایده‌های ساده و پول‌ساز و البته با یک مشکل اساسی: نبود سرمایه‌گذار قوی.

برخی از این شرکت‌های دانش بنیان، بخصوص آنهایی که بر روی محصولات بومی مانند محصولات بر پایه گیاهان دارویی ایرانی، دانش بومی مناطق ایران یا خوراکی‌های اصیل فعال بودند، پتانسیل بالایی برای تولید ثروت داشتند. امروزه در جهان اغلب افراد نوعی بازگشت به سمت اصالت غیرماشینی انسان دارند و تمایل بیشتری به مصرف کالاهایی بر پایه دانش بومی نشان می‌دهند و کشوری چون ایران با سابقهٔ تاریخی و تنوع قومیتی، از چنین دانش و محصولاتی سرشار است و اگر کمی برنامه‌ریزی صحیح و ارزش نهادن بر تولیدات شرکت‌های دانش‌بنیان چاشنی آنها شود، بازار بزرگی به وسعت کل کرهٔ زمین می‌تواند برایشان تصور کرد، اما خوب شتر در خواب بیند پنبه دانه...

برگردیم به نسل دههٔ شصت که برخلاف نظر برخی مسئولان رده بالا، نه تنها بار و معضلی برای کشور نیستند، بلکه اگر تلاش، تخصص و تعهد آنها نبود، با اولین تحریم‌ها به درهٔ بیچارگی سقوط کرده بودیم.

این دهه شصتی‌های جذاب، در این دوران وانفسای تحریم و بازار خراب و دلار سر به‌فلک کشیده، بزرگترین ثروت و تکیه گاه اقتصادی ایران هستند. البته این را هم بگویم همین حالا هم لبهٔ پرتگاه ایستاده‌ایم و اگر مثل کشورهای آمریکای لاتین به وجود این نسل بی‌توجهی کنیم، با خروج آنها از بازار کار با یک اقتصاد نابود شده مواجه می‌شویم که دیگر هیچ راهی برای درست کردنش وجود ندارد.

راستی برای نجات یافتن اقتصاد کشور با کمک چنین فرصتی لازم است حکمرانی کشور وارد گود شود، ایجاد بازار آزاد، رفع موانع پولی، افزایش ارتباط بین المللی و... از جمله کارهایی است که تعیین می‌کند وجود این نسل پرجمعیت و فعال، باعث رستگاری شوند یا سیاه‌روزی. این را هم بگویم فقط ۴۰ سال زمان برای استفاده از این فرصت وجود دارد و چون دهه شصتی‌ها سال ۱۳۸۵ رسماً وارد بازار کار شده‌اند، یعنی فقط ۲۰ سال برای استفاده از این فرصت زمان باقی است و اگر سریع‌تر به این مسأله و نیازهای آن برای رشد و توسعه توجه نشود، همگی با هم به قهقرای بیچارگی سقوط خواهیم کرد.


۱- دکتر رسول صادقی، دانشیار گروه جمعیت شناسی، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران

comment
bookmark
|

نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.