خودافشایی در اینستاگرام
فرایند ایجاد اعتماد در سوشال مدیا چگونه است؟
این روزها نمیشود زود به کسی اعتماد کرد. دشواری در ایجاد اعتماد مدتهاست ذهن من را درگیر کرده؛ چون برایم سخت است راست را از دروغ تشخیص دهم و کم پیش میآید در تعاملاتم حس امنیت کامل داشته باشم. احساس امنیت و اطمینان خاطر در ارتباط با دیگران آن زمان رخ میدهد که قلب و ذهن حرفشان یکی باشد. هر دو بدانند که رابطهی حاضر آسیبزا نیست و آرام به ادامه تعامل بپردازند. اهمیت ایجاد اعتماد بسیار بالاست به همین دلیل در این جستار قصد دارم با اشاره به یک تجربه شخصی، روند ایجاد این اطمینان را در اینستاگرام به لحاظ علمی توضیح دهم.
نظریه کاستن عدم اطمینان چه میگوید؟
ازآنجاکه من یک Instagram-person هستم و وقت زیادی را به حضور در این پلتفرم اختصاص میدهم، بحث اعتماد کردن در سوشالمدیا به یکی از ترسهای وجودیام تبدیل شده است. راستش من همیشه شک دارم آن طرف گوشی واقعاً کیست و هدفش از ارتباط با من چیست! برای همین تلاش میکنم صفحههای فالوورهایم را زیرورو کنم. پروفایلهایشان را میبینم، فالوورها و فالویینگهایشان را بررسی میکنم و در آخرین مرحله تلاش میکنم تعاملی با آنها داشته باشم؛ حتی شده در حد یک سلام و علیک! البته فکر میکنم وقتی نظریه کاستن عدم اطمینان را خواندم، نسبت به روابطم حساستر شدهام و شک بیشتری نسبت به اینستاگرامرها دارم! این نظریه میگوید ما در سوشالمدیا سختتر از دنیای واقعی اعتماد میکنیم و فرایند آن هم طولانیتر است.
البته که درست است؛ چرا که ما در روابط غیرمستقیم ارتباط غیرکلامی خاصی نداریم و این نوع از ارتباط صرفاً در ایموجیها خلاصه میشود. درحالیکه به نظر من ارتباطات غیرکلامی از ارتباطات کلامی مهمترند و در ایجاد اعتماد بیشتر تأثیر میگذارند. زمانی که ما حالات چهره و زبان بدن افراد را میبینیم، تُن صدایشان را میشنویم یا با آنها ارتباط لمسی داریم، اعتماد زودتر در قلب و ذهنمان شکل میگیرد. حالا که این امکانات در سوشالمدیا وجود ندارد، بررسی کردم تا ببینم چه چیزی موجب میشود من در اینستاگرام با اطمینان خاطر بیشتری با بعضی کاربران تعامل داشته باشم و چه چیزی در عدم ارتباط با بعضی دیگر مؤثر است؟ پاسخ "میزان خود افشایی" آنها بود که البته یکی از مهمترین موارد موردبحث در نظریه مذکور (کاستن عدم اطمینان) است.
آشنایی با خودافشایی
حالا منظورم از خود افشایی چیست؟ آن را میتوان در افشاکردن اطلاعات شخصی معنا کرد. این اطلاعات میتواند درمورد علایق موسیقی باشد یا حتی شخصیترین مسائل خانوادگی. چند روز که با این دیدگاه به استوریهای اینستاگرام توجه کردم، فهمیدم هرچه دوستان مجازیام در استوریهایشان بیشتر خود افشایی میکنند، من به آنها اعتماد بیشتری دارم! تازه زمانی که میبینم من را در کلوزفرند خود اضافه کردهاند، مطمئن میشوم که این افراد میخواهند اطلاعاتی درمورد خودشان برای من افشا کنند که البته هرکدامشان هدف خاصی برای این کار دارند. اما بالاخره من هم یکی از کسانی هستم که برای افشای اطلاعاتشان انتخاب شده است و این حس خوبی به من میدهد. بیشتر به آنها اعتماد میکنم و یا حتی ممکن است با یک ریپلای تعاملم را با آنها بیشتر و روابطم را صمیمیتر کنم. بنابراین راهبردهایم برای کاستن عدم اطمینان از حالت خنثی گذر میکند و به حالت فعال و تعاملی میرسد.
وقتی ناراحتیام را افشا کردم!
حالا میخواهم از رویاروییام با ترس از اعتماد که وجودم را فراگرفته بود، بگویم. مدتی پیش که از رخدادن اتفاقی ناراحت بودم، یک استوری در اینستاگرام گذاشتم و حسم را افشا کردم. آن اتفاق موضوعی مهم در زندگی من بود و من هم بهعنوان یک Instagram-person میخواستم احساس بدی که دارم را با دوستان مجازیام به اشتراک بگذارم تا شاید حالم بهتر شود. وقتی داشتم به ریپلایها پاسخ میدادم، فهمیدم نمیتوانم با آن دسته از افرادی که تابهحال خود افشایی نکردهاند و اطلاعاتی دربارهشان ندارم، درمورد مسئلهای به این مهمی صحبت کنم و بعدتر حتی پشیمان شدم که درمورد این موضوع استوری به اشتراک گذاشتم و برای بعضی از دوستان مجازیام خود افشایی کردم! دوست نداشتم کسی که نمیشنومش من را بشنود و این احساس را بهتازگی تجربه میکردم. در گذشته نسبت به این مسائل آنقدر حساس نبودم و ساده از کنار کاربرانی که نمیشناختم، گذر میکردم؛ اما مدتی است اعتماد کردن برایم سختتر شده است. البته جورارد، روانشناس کانادایی هم میگوید که در روابط سوشال مدیایی هرچه فرد اطلاعات بیشتری دریافت کند، تمایل او به خودافشایی بیشتر میشود و این مُهر تاییدی است بر آنچه من در روابطم احساس کردم.
وقتی متوجه شدم که خود افشایی چه تأثیر مهمی در جلب اعتماد دارد، در آن عمیقتر شدم و البته در این میان با ترسهای وجودیام از افرادی که نمیشناختم سروکله میزدم! سپس فهمیدم که دو بُعد برای خود افشایی وجود دارد که یکی پهناست و دیگری ژرفا. پهنا به طیف وسیعی از موضوعات گفته میشود که موردبحث قرار میگیرند و ژرفا هم عمق بحث پیرامون چندین موضوع است. همانطور که گفتم ما در روابط آنلاین با محدودیت ارتباط غیرکلامی مواجه هستیم، به همین دلیل است که خود افشایی اهمیت زیادی در جلب اعتماد دارد.
انتخاب راهبرد تعاملی
آنقدر درگیر این موضوع شدم که به یکی از کاربران فرصت خود افشایی دادم و با خودم گفتم هرچه بیشتر افشا کند، بیشتر اعتماد میکنم و هرچه بیشتر اعتماد کنم، بیشتر خودم را برایش افشا میکنم. پیشازاین، این کاربر اینستاگرام در واکنش به همان استوری که بالاتر دربارهاش صحبت کردم، طوری تعامل را آغاز کرد که انگار سالهاست من را میشناسد! من هم برای کاستن عدم اطمینان صفحهاش را چک کردم، اما نهتنها اعتمادم جلب نشد، بلکه از او ترسیدم؛ چرا که فقط ۱۰ فالوور، ۵ فالویینگ و یک پست داشت! در موضوعات مربوط به اعتماد و خود افشایی عمیق شده بودم و این هم یک فرصت برای رسیدن به نتیجه بود؛ پس بررسی کردم و فهمیدم این فرد سالهاست صفحه من را دنبال میکند و ازآنجاکه من اطلاعات زیادی را درباره خودم افشا میکنم، ممکن است مرا بهخوبی بشناسد. تکنیکهای خنثی برای کاستن عدم اطمینان جوابگو نبود، پس تصمیم گرفتم راهبرد تعاملی را انتخاب کنم. احساس میکردم خودم را تا حدودی برایش افشا کردهام و حالا نوبت اوست تا اعتماد من را به دست آورد.
وقتی در اینستاگرام به گفتوگو درمورد مسئله مهم زندگیام پرداختیم، از او میترسیدم؛ چون فقط یک اسم از او میدانستم که تشخیص راست و دروغ همان هم برایم سخت بود! البته در این گپ، اطلاعاتی را افشا نکردم که دردسر شود، اما بهخاطر عدم اطمینان گفتوگوی لذتبخشی هم برایم نبود. دست آخر به این دلیل که میخواستم جوابی مستدل برای مسئله اعتماد در رسانههای اجتماعی در ذهنم داشته باشم، او را دعوت به یک تعامل چهرهبهچهره کردم؛ زیرا در این تعاملات افراد زودتر دیگری را باور میکنند و دست به خود افشایی میزنند. وقتی او را دیدم آنقدر بیاعتماد بودم که میخواستم کارت شناساییاش را چک کنم و مطمئن شوم که حداقل اسمی که در اینستاگرام داشت، واقعی بوده است! اما بعد از چند دقیقه این عدم اطمینان جای خودش را به صمیمیت نسبی داد.
شکلگیری صمیمیت
دلیل ایجاد این صمیمیت، ابراز چهرهای، رفتارهای چشمی، حرکات و ژستها، رفتارهای لمسی، رفتارهای آوایی و ظاهر فیزیکیاش بود. البته بدین معنا نیست که در تعامل چهرهبهچهره توانستم خودم را در کنارش کاملاً افشا کنم؛ چرا که این امر نیاز به سطح بالایی از اعتماد دارد و من در ابتداییترین سطح از آن قرار گرفته بودم. اما هرچه بود، از تعامل در اینستاگرام بهتر بود و حتی از رفتارهای چشمی اطلاعات زیادی نصیبم میشد! در آن شرایط هنوز مطمئن نبودم که این ارتباط آسیبزا نیست؛ ولی از اینکه بگویم چند سالم است و شغلم چیست هم ابایی نداشتم. اطلاعات از طرف من به او پاس داده میشد، او دریافت میکرد، سپس اطلاعات خودش را به سمت من پاس میداد، من دریافت میکردم و این فرایند آنقدر ادامه داشت تا زمانی که به آن صمیمیت نسبی رسیدیم.
سخن پایانی
من این لحظات را تجربه کردم، چون میخواستم ترسهای وجودیام را بشناسم. ترسهایی که اطمینان داشتم به دلیل افزایش روابط اینستاگرامی افراد زیادی در سراسر جهان با آن روبهرو هستند. زمانی که با خود افشایی و عملکردش در این رابطهها آشنا شدم و آن را با روابط مستقیم مقایسه کردم، فهمیدم افشای خود پاداشی است که در ازای اعتماد به دیگران انجام میدهیم که خود منجر به اعتماد افزوده نیز میشود! یعنی: من کمی به تو اعتماد دارم، پس علاقهام به کتابهای مختلف (برای مثال) را برای تو افشا میکنم. حالا اگر تو هم کمی به من اعتماد کردی، خودت را برایم افشا کن تا بیشتر به تو اعتماد کنم.
این فرایند آنقدر ادامه مییابد که به صمیمیت منجر شود. اگر چنین فرایندی در ارتباط غیرمستقیم از طریق اینستاگرام شکل نگرفت، تعامل چهرهبهچهره را هم میتوان امتحان کرد؛ البته اگر مقدور و واقعاً ضروری است!
برای نگارش این جستار از کتاب رسانههای اجتماعی نوشته پاویسا شلدون با ترجمه حسین حسنی استفاده شد.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.