حافظ مصلح و منتقد اجتماعی روزگار خود
انتقادهای حافظ به امیر مبارزالدّین
مروری بر شرایط زمانۀ حافظ
خواجه شمسالدّین محمد حافظ شیرازی در دورانی زندگی میکند که سلاطین و ملوک با فرزندکشی و پدر و برادرکشی برای رسیدن به قدرت بر یکدیگر پیشی میگرفتند، وی سراسر عمر شاهد غلبهٔ یکی و شکست دیگری بود و شاید به جرأت بتوان گفت حافظ آشفتگی اوضاع و نابسامانی حکومت و ستمگری سلطهجویان این عصر را دقیقتر و گویاتر از هر مورخی در اشعارش نشان داده است. حافظ فرزند دوران خویش و پرورش یافتهٔ جنگها و غارتها و شاهد قدرتنماییهای دربار سلطانان و ایلخانان، قاضیان، زاهدان و سرانجام پروردۀ دست فرهنگ و تمدن قرن خویش است.
شیراز زمان حافظ به راستی وضعی بیمثال دارد. بر دلها گَرد ستم نشسته است. آنچه بر اطراف گلستان میگذرد آفت بیداد است که بلبلان را نیز در فصل گل خاموش گردانیده است. نه امنیتی پیداست نه خوشی مهیا. سرتاسر شیراز را لشکر ظلم گرفته. شدت فتنهها، انسانهای نیک را به یاد آخرالزمان انداخته است. در چنین روزگاری حافظ در شیراز متولد میشود تا پرتویی درخشان بر تاریکی زمانه بیفکند.
حافظ دینداری اندیشمند
علاقه و عشقورزی به مذهب اسلام در اشعار حافظ نمود و جلوۀ قابل توجهی دارد در بعضی از ابیات به صورت آشکار بیان شده است؛ از جمله اینکه قرآن را با چهارده روایت حفظ کرده است:
عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ قرآن ز بَر بخوانی در چارده روایت
عمق دینداری او تا به جایی است که همۀ موفقیّتهایش را از لطف قرآن مجید میداند:
صبحخیزی و سلامتطلبی چون حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
در بیت زیر نیز اقبال و سعادت خود را به برکت دعای شبانه و ذکرهای سحرگاهی میداند:
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و وِرد سحری بود
صدای منتقدانه و زیرکانهٔ حافظ به نقد برخاسته است تا در هیاهوی ادعاها و ستمهای صاحبان قدرت، فریاد انسانیّت سر دهد. حافظ شاعری نیست که کلمات گوهر بار خویش را برای خوش آمد مسئولین ریاکار به کار گیرد؛ بلکه به سرزنش و تمسخر صاحبان منصبها میپردازد تا اصل و حقیقت را به همگان نشان دهد. حافظ که جامعهشناس و دینداری آگاهست میداند سیاستهای ریاکارانۀ امیر مبارزّالدین - حاکم شیراز - نه تنها به مصلحت مردم نیست، بلکه معتقد است این رویّه مردم را به مهلکۀ ریا فرا میخواند؛ به همین دلیل با سلاح اشعار انتقادی در مقابل رفتارهای داعشمآبانۀ او به پا میخیزد.
انتقادهای حافظ به امیر مبارزالدّین
حافظ به عنوان یک جامعهشناس خیرخواه در اشعار خود با بیانی طنزآمیز زبان به انتقاد گشوده است او دلیل بیشتر مشکلات جامعۀ خود را سیاستهای اشتباه امیر مبارزالدّین میداند؛ از این رو با ظرافت شاعرانه از او انتقاد میکند؛ مثلاً در مصراع اول بیت زیر از ظلم و جوری مینالد که در زمانۀ امیر مبارزالدّین به مردم روا میشود و در مصراع دوم افسوس میخورد که دورۀ شیخ ابواسحاق - حاکم سابق شیراز - به پایان رسیده است؛ زیرا در زمان او اخلاص و صمیمیّت در مجالس وجود داشت:
آه از این جور و تطاول که در این دامگه است آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود
امیر مبارزالدّین بسیار تندخو و درشتگو بود و غالباً به دست خویش مردم را مجازات میکرد. «صاحب جوامعالتواریخ حسنی دربارۀ او مینویسد: «و بسیار بودی که در اثناء قرائت قرآن و نظر در مصحف مجید، جمعی را اوغانیان حاضر کردند، به دست خود ایشان را بکشتی و دست شستی و پاس مصحف به تلاوت مشغول شدی.»
روزی شاه شجاع از پدر (امیر مبارزالدّین) سؤال کرد که هزار کس در دست شما کشته شده باشد؟ گفت هفتصد-هشتصد آدمی باشد». (خرمشاهی، 1387: 7).
در بیت زیر با طنزی ظریف و تلخ میگوید: در روزگار امیر مبارزالدّین، نغمۀ جانسوز و دردناک از چنگ و عود (سازهای موسیقی) به گوشها میرسد؛ زیرا وقتی از اسباب طرب - که انتظار میرود آهنگ نشاط آن نوازشگر روح خستهدلان باشد - صدای اندوهبار برمیخیزد خودبهخود در ذهن شنونده، فضای خفقان و ترسناک نقش خواهد بست:
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند پنهان خورید باده که تعزیر میکنند
حافظ برای اینکه اوضاع وخیم زمان امیر مبارزالدّین را نشان دهد و آشفتگی مردم زمانه را در زیر تازیانه حکومت ظالم او به گوش نسلهای بعد برساند غزل زیر را میسراید:
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
حافظ از سیاستهایی که امیر مبارزالدّین خواستار اجرای آن است، پرده بر میدارد تا ویرانگری بیداد، خودخواهی و ریا را در دورهٔ او نمایان سازد؛ به عنوان مثال برای امیر مبارزالدّین پرداختن به زهد و عبادت نسبت به برقراری عدل و داد در جامعه از اهمیّت بیشتری برخوردار است، به همین دلیل در بیت زیر حافظ معتقد است اگر امیر مبارزالدّین تلاش خود را صرف عدالتگستری کند بهتر از عبادت و زهد صد ساله است:
شاه را به بود از طاعت صد ساله و زهد قدر یکساعته عمری که در او داد کند
امیر مبارزالدّین با محافظهکاری و ریا به آفرینش خرافات میپردازد، دلها و افکار مردم را تحت کنترل میگیرد و آنان را وادار میکند قراردادهای مذهب جدید او را - که در واقع قانون اساسی حکومت سراسر تزویر (ریاکاری) اوست - گردن نهند تا بتواند قدرت خویش را که بارور از نیروهای شکنجه و مرگ است در همهجا گسترش دهد و به آسانی حقوق مردمی که به او واگذار شده است به نفع خود و اطرافیانش نگاه دارد. بیت زیر انتقادی از امیر مبارزالدّین است؛ زیرا سازهای دف و نی را به طور مطلق و بدون توجه به چگونگی استفاده از آن حرام میداند:
خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش که ساز شرع از این افسانه بیقانون نخواهد شد
حافظ یک تنه با اشعار انتقادی خود در برابر همهٔ مظاهر ظلم و جور قد علم میکند؛ در بیت زیر حافظ با کمک شگرد بزرگنمایی و با لحنی طنزآمیز ریاکاری محتسب را اینگونه بیان میکند که صوفی کنار ظرف شراب نشست؛ زیرا محتسب را دید که به جای نهی از شرابخواری در حال به دوش کشیدن سبوی شراب است:
صوفی ز کنج صومعه در پای خم نشست تا دید محتسب که سبو میکشد به دوش
محتسب یا امیر مبارزالدّین - که خود را پاسدار قوانین شرع و امیر شهر میخواند - آنچنان در ریا غرق شده است که پنهانی سبو (ظرف شیشهای مخصوص شراب) به دوش میکشد. خواجه حافظ با گوشه و کنایه، درماندگی محتسب را مینمایاند و عطش او را برای نگهداشتن سلطنت ظالمانه به سخره میگیرد.
حافظ به طور مداوم و مستمر از ریاکاری و عوامفریبی امیر مبارزالدّین انتقاد میکند تا از این طریق گامی در راه اصلاح جامعۀ خود بردارد؛ از بیت زیر مشخص است که او بارها از جور امیر مبارزالدّین به ستوه آمده است و دلش از صحبت صاحب منصبان زمانۀ او گرفته است:
صحبت حکّام ظلمت شب یلداست نور ز خورشید جوی بو که برآید
مهمترین نکتهای که در طنز حکومتی حافظ به چشم میخورد این است که وی حتی در انتقادهایش در چهرهٔ یک نصیحتکننده ظهور میکند تا پادشاه را به داد و انصاف فراخواند؛ به عبارت دیگر از زاویهٔ اخلاق فردی به انسان مهر میورزد و خواستار رستگاری اوست.
منابع
خرمشاهی، بهاءالدّین، 1387، حافظ، چاپ چهارم، تهران: انتشارات طرح نو.
نظر یا دیدگاه خود را، راجع به این نوشته در این محل درج نمایید.